شورش شهباز- جمهوری اسلامی با استفاده از ابزار زور و سودجستن از معادلات منطقهای و جهانی، احزاب کورد ایرانی را تحت فشار برای خلع سلاح و حتی اگر امکان برایش فراهم شود این احزاب متعلق به جنبش کوردی را از بین ببرد. اما آیا چنین مقولهای امکان آن هست.
موضوع حقوق ملتی بنام کورد در بطن موجودیت خود دارای ریشهای تاریخی است.
بارها در مورد مسئلهی کورد عنوان شده و میشود که این خواست مطالبهگری حقوق روای کورد با پاک کردن یا زدودن این مسئله، به حل و دستیابی به راه حلی متناسب با آن، نه تنها کمکی نخواهد کرد بلکه این مسئله را عمیقا وارد بحرانی فراگیرتر خواهد کرد. درس گرفتن از تاریخ در این مورد، برای تمامی حاکمانی که بر کوردستان حکمرانی میکنند، مبحثی است که باید در نظر آنان باشد و در ذهن و خلوت خود بدان بپردازند تا در تنهایی خود بدین نتیجه برسند که مسئلهی کورد با زور و خشونت نه تنها از میان براشته نمیشود بلکه ویژگیهای اکولاستیکی حقوق کورد بیشتر در لایهی دفاعی فرو خواهد رفت و میزان مقاومت برای رسیدن بدان را بیشتر خواهد نمود. از سوی وظیفەای را برای هر فرد کورد تعریف که آنهم ادامهی مبارزه برای رسیدن به حقوق حقهی خود است.
فراز و نشیبی در راه مبارزه ملت کورد همچون از میان برداشتن جمهوری کوردستان(مهاباد) و یا قبول قطعنامه الجزایر از سوی صدام حسین و شاه موجبات وقفهای در روند این مبارزه گردید. اما به عینه دیده شد که در جریان انقلاب ایران، نهضت کوردی_ با اینکه دچار سکوتی شده بود_ تا خلا حاکمیتی سیاسی در کوردستان پدید آمد، دوباره همچون آتش زیر خاکستر روشن و مطالبات حقوق خود را پیش کشید و مبارزە را از حالت مخفی به حالت علنی استارت زد. در جریان قطعنامه الجزایر هم که جنبش کوردی در کوردستان عراق دچار وقفهای شد، باگرایش و بازخوانی نو، دوباره خود را بازسازی و وارد میدان مبارزه تا اینکه سال 1990.م درجریان انتفاضهی کوردستان عراق، درندهترین حاکم جهان عرب(صدام حسین و حزب بعث( را نە تنها ناچار به اعتراف به حقوق ملت کورد کردند بلکه از خاک کوردستان بیرون راندند. مبارزهی نهضت کوردی بدلیل آنکه صرف سیاسی نیست و مطالبهی حقوقی بر مبنای منشور حقوق بشر است نه از بین میرود و نه میتوان بدان همچون سایر جنبشهای سیاسی دنیا نگاه کرد. جنبش کوردی دارای ویژگیهایی حقوقی و خواستهی حقی روا است که از دالانهای پرپیچ و خم تاریخ سرکوب حاکمیتهای سیاسی که خواستهاند آنرا نابود کنند، خود را به معاصر و به عینیت کنونی رسانده است. پس اندیشیدین به زدودن مسئله ی کورد و اقدام برای نابودی آن نه تنها کاری عبث بلکه ناممکن و غیرعقلانی است.
مبارزه برای رسیدن بدین حقوق پایمال شده ملت کورد، بسان حقوق سایر ملتهای موجود در کرهی زمین، مطالبەی حقوقی کاملا مباح و مشروع است. نمیتوان زبان و فرهنگ و آداب رسومی ملتی را ولو با واردکردن جبری تاریخی و داشتن قدرتی بنام دولت زدود و نابود کرد. اگر چنین عملکردی در طول تاریخ امکان توفیق داشت، میبایست تمام فاتحان و کشورگشایان تاریخ، مردمان و ملتهایی را که به زور تحت سلطهی خود در آوردند را از میان بر میداشتند و اکنون آثاری بعنوان ملتها باقی نمیماند و در هر دوره فتوحات جهانگشایی تا به دو جنگ جهانی، ملت واحدهای شکل میگرفت و دیگر آثاری نه از ملتها و نه از ملیتهای مختلف باقی میماند!
پس مسئلهی کورد هرچند از منظر سیاسی دچار افت و خیزی شود، ولی تاثیرات هژمونی این خواست طبیعی قابل کنترل نیست و در مکان و زمان دیگری سر بر خواهد آورد.
در دوران معاصر و شکلگیری مرزبندیهای دولت –ملتها، متاسفانه کورد نتوانست جغرافیای محل سکونت خود را مرزبندی و مالک حاکمیت سیاسی آن شود. اما در عوض، خاک کوردستان را همچون واحد جغرافیایی مستقل متعلق به ملت کورد را حفظ نمود.
در باب عدم توانایی رسیدن به حاکمیت کوردی، دلایل گوناگونی داردکه به تفضیل در باب سیاسی آن اسناد وافرهای وجود دارد که اصل سیاسی خوانی مسئلهی کورد بر مبنای پارادایمی صرف سیاسی میتواند یکی از علل اصلی از همان ابتداء تا کنون باشد که محکوم به شکست شد. دلیل عمدهی به شکست کشانیده شدن این نوع خوانش مطلق و صرف سیاسی، برای مطالبه حقوقی حقه که میبایست در چارچوب قبولاندن این حق به خواستی همگانی در پیش گرفته میشد، صورت نگرفت تا مطلقیتی بر مبنای اصل حق و دارندهی حق و مطالبهگری حقی طبیعی و مشروع در افکار عمومی به تک به تک هر فرد از ملت کورد تزریق تا از طریق مراودات و برخوردها یا اصطکاکهای انسانی خواه مثبت و منفی اجتماعی و فرهنگی و جامعهشناسی به سایر جوامع در عمل قبولانده شود. نهادینه شدن و اصرار بر گرفتن حقوقی ضایع شده، نیاز به مطالبهگری مسر و پیگیر و سمج دارد. شاید در مرحلهی قبولاندن به تک به تک ملت کوردسوای از سیاست امحاء دشمنان ملت کورد قشر روشنگر، دچار کم کاری یا قصوری سهوی آنهم بدلیل صرف خوانشی سیاسی و نه همه جانبه شدهاند. اما بدین معنا نیست که کورد از حقوق خود صرف نظر و راهی دیگری را در پیش نگرفته است. در خلا نبود فضای برای روشنگری_ که سیستم حاکمه مقصر اصلی آنست_ راهکار دیگری در پیش گرفت که هرچند خط مشی سیاسی را برای خود تعریف و در آن چارچوب خواستار برای رسیدن به قدرتی سیاسی بود، هرچند سطحی به نظر برسد ولی در حد توان خود اقدام به روشنگری کرد.
از سوی دیگر سیاسی خوانی مسئلهی کورد بسان آن میماند که گروهی مطالبهای سیاسی را در جهت رسیدن به قدرت و حاکمیت دارند که در کشاکش مقولەی خواستی سیاسی بدان خواهند رسید و یا بالعکس!
خوانشی صرف سیاسی در مورد ابتداییترین حقوق ملتی یا گروهی اتنیکی، مصائبی همچون پاکسازی نژادی منجربه امحاء را در پی داشت. نمونهی بارز آن ژنوساید در چارچوب عملیات انفال در کوردستان عراق در دوران رژیم پیشین(صدام حسین) و متعاقب آن در دوران کنونی حکومت فدرال عراق با حملهی داعش به شنگال و قتلوعام کوردان ایزدی را میتوان ذکر کرد. پس خوانشی صرف سیاسی در مورد حقی طبیعی در هرحال همچون تهدیدی فاجعهباری کماکان به قوت خود باقی است. بعد دیگر که به عینه رویت می شود در همین عراق فدرال کنونی که کورد دارای اقلیمی بنام کوردستان است، خوانشهای صرف سیاسی از دو طرف، مانع از رسیدن کوردها به حقوق خود است. مسئلهی کورد اگر قرار بود با سرنگونی دیکتاتوری حل شود بدلیل هم خوانشهای سیاسی هنوز در پی رسیدن به ابتداییترین حقوق خود است. پس خوانشی صرف سیاسی نمیتواند خاتمه دهنده یا نقطهای پایان برای رسیدن به حقوق کورد باشد!
اگر روشنگری در حد اعلا و بایسته نقشش را در جامعهای کوردی ایفاء میکرد، مسئلهی حقوقی ذاتی ملت کورد با آنهمه پیشینهی تاریخی تبدیل به امری صرف سیاسی نمیشد. در حالیکه وقتی در ابعاد این حقوق جمعی تعمیق صورت میگیرد، مسئلهای ملت کورد بخش ناچیزی از آن مختص به مسئلهای سیاسی در رابطه با داشتن حاکمیتی سیاسی از نوع دولتی خواه مستقل یا غیرمستقل_ داشتن اتونومی منطقهای یا خودمختار_ را در بر میگیرد. اصل نخست مطالبهی رسیدن به احقاق حقوق ملتی، ایجاد سازوکار هژمونی مطالبهگری در چارچوب مطالبهای جمعی میباشد. این موضوع مهیاکردن بستر “هژمونی حق خواهی” نیاز به اشاعهی فرهنگ روشنگری دارد. روشنگری در زمینهی حقوق نیازمند به خوانش فلسفهی موجودیت هستگرایی و پدیدارشناسی پادمان ملتی را دارد که باید در چارچوبی فراتر از خواستی سیاسی برای آن گام برداشت و اقدام کرد.
در فقدان ناتوانی از ارائهی روشنگری در جهت هوشیاری و آگاهی جامعهگستر، وظیفهی روشنگری و خواست این حقوق از سوی احزاب کوردی صورت گرفت. یعنی همزمان با آنکه احزاب کوردی شق خواست سیاسی را پیگیری میکردند، بناچار این مطالبهی حقوق جامعهگستر را نیز در دستور کار قرار داد. شالودهی جنبش کوردی تبلور آن در بعد سیاسی، خواستی برای مدرنیزه کردن حقوقی طبیعی بوده و هست. نمیتوان حاکمیت سیاسی هر دولتی را که احزاب کوردی به مبارزه با آن روی آوردهاند را تبرئه کرد. چونکه همین ساختارهای سیاسی حاکمیتی بودند که بجای معترف بودن به حقوق کورد با توسل به زور، اقدام به خشونتی سیستماتیک علیه ملت کورد بعمل آوردند. اصل اساسی هر کنشی با واکنشی همراه است، دقیقا در مورد مانع شدن از خشونت یا کمرنگ کردن آن، دفاع مشروع کورد در هر بستری از سیاسی تا به فرهنگی و… را پدید آورد.
نهضت کوردی برای رسیدن به مطالباتش از روی ناچاری و عدم تمایل و رسیدن به بنبستی سیاسی با حاکمیت زورگوی مرکزی به مبارزهی مسلحانه روی آورد. این مبارزه هم با سپری شدن زمان و ناهمگونی مکان و معادلات منطقهای تا به جهانی درحال حاضر در شرق کوردستان(ایران) متاسفانه به بنبست رسیده است. اما این بنبست نمیتواند دائمی و هرلحظه امکان آن وجود دارد که این مبارزه برای رسیدن به حقی مشروع در داخل شرق کوردستان دوباره احیاء و سد این بنبست را دوهم شکند. مادام حقی ضبط و مصادرە و ضایع شده است پس تداوم مبارزه از جهات رسیدن به خواستی سیاسی و … برای احقاق حق همچنان تداوم خواهد اشت.