کوردانه: شورش شهباز: در تداوم کشمشکهای نبرد با جبههی مقاومت بعد از خنثیسازی و انهدام و تضعیف حزب الله و حماس، نوبت به خاکریز استراتژی جبههی مقاومت یعنی همان سوریه رسید. نباید پارالل بودن حرکتی همچون تحریر الشام که خارج از محور داوود بود را نیز نادیده گرفت!
دیربازیست که غرب و اسراییل و سایر مبارزین با ترور که جمهوری اسلامی آنها را “دشمن” نام نهاده است، در پی کوتاهکردن و حتی بریدن بازوان اختاپوسی جمهوری اسلامی در منطقه هستند. جریانات اپوزیسیون سراسری و حتی مخالفان جمهوری اسلامی_ منهای جنبش کوردی_ همیشه این نوع نگرش و عملکرد را زیر پرسش اساسی قرار داده و آنرا ناکافی و از اصطلاح “سرمار در تهران است” استفاده و تاکید بر این داشتەاند باید آنرا در آنجا له کرد.
متوقع بودن از آمریکا و اسراییل_سرآمدان جبههی داوود_ طی تاکتیک عجولانه، بدین مقوله بپردازند و کار جمهوری اسلامی را در تهران یکسره کنند و نه در سنگرها و خاکریزهای جبههی مقاومت با آن به مقابله بپردازند!
غفلت چنین دیدگاهی در این بود که نگاه محور داوود به شباهت اختاپوسی گردانندهی محور مقاومت_جمهوری اسلامی_ با نگاه مخالفان که آنرا شبیه به سرمار خواندەاند، نه تنها متفاوت بلکه با گذشت زمان درستی دیدگاه محور داوود به اثبات رسید. خوانش محور داوود بسی معقولانهتر از خوانش اپوزیسیون و مخالفان سراسری ایران، نمود واقعی این اختاپوسی بودن ساختار محور مقاومت را بیشتر نشان داد. اگر ائتلاف مبارزه با جبههی مقاومت یکسره بسراغ سر مار میرفت، وضعیت به گونهی دیگر و به تقویت جبههی مقاومت منجر میشد. چونکه خاکریزهای جبههی مقاومت همچنان در جای خود باقی و میزان هژمونی جمهوری اسلامی را در منطقه بشدت افزایش میداد.
با سقوط رژیم بشار اسد و از بین رفتن آخرین خاکریز جمهوری اسلامی_همان جبههی مقاومت_ تمامی تئوریهای توجیحی سران جمهوری اسلامی که بعد از بهار عربی رشته بودند، همه پنبه شد!
جمهوری اسلامی که حامی سرسخت رژیم بعثی بشار اسد بود، بعد از سیزده سال مقاومتی در لوای کشتاری بی رحمانه، در نهایت ساقط و به زبالهدان تاریخ سپرده شد.
عمده دلایل فروپاشی خاکریز بعثی/سوری به نداشتن پایگاه مردمی و تغییرات گوناگونی/ رویکردی بستگی داشت. با جرأت تمام میتوان مدعی شد که این تغییرات حتی از سوی سازمانهای بزرگ امنیتی موساد و سیا و سایر کشورها پیشبینی نشده بود. گره زدن این تغییرات به بعد خیزش اجتماعی آن با ریسک بزرگ نهادینه شدن مقولەی تئوری انتحاری”یا مرگ یا رهایی” کلید خورد. بهر حال این ریسک بزرگ از سوی گروهی مسلح بنام تحریرالشام کلید خورد، نقطهی موفق آن داشتن هیمنهی خردکردن ارادە تقابلگرایان_ارتش بشار اسد_ و دیگری اینکه تقبل پایگاه اجتماعی/مردمی بود که چنین ریسکی را با جان و دل قبول کردند.
با سقوط رژیم بشار اسد، سوریه در برابر خطرات و فرصتهای قرار دارد که افزایش خطرات یا در پیش گرفتن اغتنام از این فرصتها بستگی تام به فاتحان کنونی دمشق دارد. بهترین حالت ممکن در سوریهی خسته از جنگ داخلی، توافق و برقراری سیستمی دمکراتیک باز که موجبات پیدایش نظامی فدرال یا فدراسیونی با وضع قانون اساسی دمکراتیک از طریق همه پرسی عمومی است.
در صورت عدم توافق بر سر چنین مقولهای، سوریەای کە دارای اتنیکهای دینی، مذهبی و حتی نژادی است، وارد مرحلهای دیگری از جنگ داخلی خواهد شد که بسی خونینتر از دوران بشار اسد خواهد بود!
بعد دیگری که الزامی بدون چون و چرا را برای حاکمان موقت کنونی دمشق ایجاد میکند، در نظرگرفتن حقوق کوردها است. هرچند سران تحریرالشام از بطن حرکتهای جهادی/تندرو در آمدهاند، اما باید بدین مقوله توجه داشته باشند که سوریهی امروزی در قالب حرکتهای تندروی اسلامی قرار نخواهد گرفت و بشدت از ناحیه محور داوود هم سرکوب و هم از میان برداشته خواهند شد. پس عقلانهترین راه مانع شدن از جنگ و خون ریزی، توافقی دمکراتیک درون سوری با تمامی جریانات بومی داخل کشور است. خط گرفتن از کشورهای دیگر کە کینه یا عداوتی خاص با کورد یا علویان و شیعیان در سویه دارند، موجبات هرج و مرج و تکرار تاریخ خونین سیزده سالهی گذشته را ترسیم خواهد کرد.
اما بعد دیگر از دست رفتن این خاکریز جبههی مقاومت از دست ایران و نیروهای نیابتی وابسته به جمهوری اسلامی، رویارویی سران تهران با بازبرخورد شدید افکار عمومی در داخل ایران است. فاش شدن هزینهی سرسامآور بالای پنجاه میلیارد دلار برای نگهداشتن این جبهه و ناکارایی نظام نسبت به امورمعیشتی و رفاهی مردم برگی دیگر از شکست نظام جمهوری اسلامی را نشان میدهد.
بعد از فروپاشی خاکریز سوریه، جمهوری اسلامی درصدد این بوده و هست که خاکریز مقاومتی دیگری را در عراق ایجاد کند! اما گروههای نیابتی وابسته به ایران بدلیل تکنولوژی پیشرفتهی تسلیحاتی که در دستان محور داوود قرار دارد، اکثریت دچار عقیمی یا درماندگی شدهاند. علت اصلی آنهم به ناشزهشدن این حرکات در افکار عمومی و موجه بودن هرگونه رفتار و عملکردی_ هرچند با شدت و حدت تمام هم باشد_ از سوی محور داوود نسبت بدانها در اذهان عمومی واکنشی مثبت تلقی گردد.
جانب دیگر این گروههای نیابتی مثل روز برایشان روشن اینکه جمهوری اسلامی در دوران افول واقع و در سراشیبی تند سقوط است.
تنها بخش کوچکی باقی مانده از محور مقاومت، همان حوثیهای یمن است. حوثیهای یمن هم با دست بردن به هر حرکتی از موشک پرانی و… با واکنش تند اسراییل و حتی آمریکا و بریتانیا مواجهاند.
محور داوود در ورای این در هم شکستهشدن خاکریزهای خارجی محور مقاومتی جمهوری اسلامی، محور داوودی را در داخل ایران بر مبنای ایجاد شکاف و کاشت امنیتی در بین نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی شکل داده است. هرچند سران رژیم نام این پروژهی محور داوود را”پروژهی نفوذ یا درز امنیتی” نام نهادهاند، ولی عملکردهای بد و ریاکاری و عدم شفافیت و نبود حسابرسی و بسته نگهداشتن فضای افکار عمومی، راه را برای راه اندازی پروژههای محور داوود در داخل هموار نمود.
جمهوری اسلامی همواره در پی آفزینش بحران در پی بحران در منطقه بود ولی غافل از اینکه روزی فرا خواهد رسید که بحران شکنانی طی یک اجماعی بنام محور داوود نه تنها بحرانهای محور جمهوری اسلامی را خنثی بلکه این بحران سازیها را به بحرانی معکوس در جهت به بن بست رساندن و چه بسا فروپاشی سیستم جمهوری اسلامی هدایت و مدیریت خواهند کرد.