عکاس جنگ اوکراین: عکسی که از اولنا گرفتم وحشتناک است اما باید می‌گرفتمایندی پندنت: صبح روز جمعه، ۲۵ فوریه، چشمان سبز مات اولنا کوریلو به دنیا خیره شد. سر معلم ۵۲ ساله را پانسمان کرده بودند، خون روی موها، بینی، گونه‌ها و لبانش دلمه بسته بود.این تصویر فراموش‌نشدنی که به‌سرعت در صفحه اول روزنامه‌های سراسر دنیا منتشر شد، روزی گرفته شده بود که ارتش روسیه تحت رهبری ولادیمیر پوتین به اوکراین حمله کرد. کوریلو در حمله هوایی روسیه که شهر چوهوئیف در شرق را می‌کوبید آسیب دید و خانه‌اش کاملا ویران شد. او اولین کسی بود که وقتی ولفگانگ شوان عکاس به محل رسید او را دید.عکاس ۳۱ ساله فیلادلفیایی از آپارتمان اجاره‌ای خود در کی‌یف در تماس ویدیویی گفت: «موشک، گودالی به پهنای ۶ متر باقی گذاشته بود. من رفتم به آنجا و آن موقع بود که اولنا را دیدیم. او درحالی‌که دستش را دراز کرده بود بدون تعادل راه می‌رفت. مطمئنم گیج شده بود. وقتی داشتیم نامش را می‌پرسیدیم عکسش را گرفتیم. یکی از همکاران داشت در گوگل ترجمه می‌کرد تا بتواند با او حرف بزند.»شوان که از آن موقع تاکنون با دختر اولنا در تماس است از او شنیده که وضعیت مادرش بعد از جراحی حالا باثبات شده است. او پس از واکنش عظیم روسیه با ادعاهایی مبنی بر این‌که این عکس جعلی است و کوریلو بازیگر است و پخش این ادعا در اینترنت، دیگر «چندان بیرون نمی‌آید.»شوان می‌گوید: «او نه‌تنها نمایانگر جنایتی است که در جنگ گریبان غیرنظامیان را می‌گیرد، بلکه حالا او را وسط موج تبلیغات انداخته‌اند و از این‌که قربانی شده است مورد نفرت قرار می‌گیرد. من هنوز دارم همه این‌ها را حلاجی می‌کنم.»شوان می‌گوید وقتی این عکس را می‌گرفته «هیچ فکر نمی‌کرده است» که این عکس چنین تاثیری بگذارد. اولین نشانه‌ای که به بزرگ بودن این موضوع اشاره داشت وقتی بود که آن را در اینستاگرام پست کردم. به دلیل حجم بسیار بالای لایک‌ها و ردوبدل شدن پیام‌ها، باتری گوشی‌ام به‌سرعت تمام می‌شد.این عکس تهاجم را تعریف می‌کند و تصویر نیک اوت را در سال ۱۹۷۲ از دختری برهنه به یادها می‌آورد که بعد از حمله ناپالم در ویتنام می‌دوید یا تصویر جف ویدنر در سال ۱۹۸۹ از مردی که جلوی تانک‌ها در میدان تیان‌آن‌من ایستاده بود. شاون می‌گوید: «فقط امیدوارم این تصویر کمک کند که مردم هزینه‌های جنگ را به یاد داشته باشند. غیرنظامیان اغلب کسانی هستند که بیشترین آسیب را می‌بینند. این چیزی است که وقتی کسی به کشور دیگر حمله می‌کند اتفاق می‌افتد. نگاه کردن به آن وحشتناک است اما باید از آن عکس گرفت زیرا در غیر این صورت فقط عکس مردان مسلح را خواهیم داشت.»ما یک روز قبل از آن‌که حمله هوایی روسیه به برج تلویزیون کی‌یف آسیب بزند و پنج  نفر غیرنظامی را بکشد با هم حرف می‌زنیم. شوان می‌گوید حال و هوای شهر «به‌طور قابل‌درکی» «کمی متشنج است.» وقتی هرروز بیرون می‌رود کلاه و جلیقه بالیستیک می‌پوشد. او دوره آموزش پزشکی برای مقابله با حوادث ناگوار تیراندازی را دیده است.شوان پس از ماه‌ها نظارت بر افزایش تنش در ماه ژانویه به اوکراین رسید. او یک راهنما دارد به نام سرگئی سولودکو که به او اطراف را نشان می‌دهد و در ارتباطات کمکش می‌کند و حالا یک «دوست خیلی خیلی خوب» است. او می‌گوید: «اواسط فوریه داشتم با دوستان جدیدم در اینجا برای شام می‌رفتم. اگر اخبار را نمی‌دیدید اصلا فکرش را هم نمی‌کردید که ۱۰۰ هزار سرباز پشت مرز ایستاده باشند. اوکراینی‌ها هیچ‌وقت حرفی از آن نمی‌زدند، آن‌ها هشت سال بود که از نگرانی در موردش خسته شده بودند. حال و هوای کی‌یف را دو هفته قبل که می‌دیدید باورتان نمی‌شد که واقعا جنگی در شرف آغاز باشد.»این اولین بار بود که شاون از یک منطقه جنگی خبر تهیه می‌کرد- سال گذشته او از سیژ در کپیتول عکسبرداری کرده بود و تصویر مهاجرانی را گرفته بود که دنبال پناهندگی در مرز مکزیک با ایالات متحده بودند- و این کاری دلخراش بود. او می‌گوید: «با افسران پلیس به طرف ساختمانی در حال سوختن دویدم، عکس می‌گرفتم و به اتاق‌ها نگاه می‌کردم تا شاید بتوانم به افراد کمک کنم بیرون بیایند. وضعیت آشفته و پر هرج‌ومرجی بود. زن میانسالی طبقه پنجم ساختمان بود و هر دو چشمش- مطمئن نیستم که اصلا چشمی وجود داشت- خونریزی می‌کرد. به او کمک کردم پایین بیاید و از لوازم کمک‌های اولیه‌ام به یکی از افراد خدمات اورژانس چیزهایی دادم.» شاون بی‌درنگ دوربینش را زمین می‌گذارد و به مردم نیازمند کمک می‌کند. «اگر کسی آنجا باشد که بیشتر از من توانایی انجام کمک‌های اولیه را داشته باشد معلوم است که لوازم را به او می‌دهم، اما من ۱۰۰ درصد تصمیم دارم به‌جای عکس گرفتن از وضعیت برای کمک به مردم قدم پیش بگذارم.»چطور از عهده‌اش برمی‌آید؟ او می‌گوید: «وقتی کار دارم خیلی خوب بلدم که افکارم را پشت ذهنم عقب بیندازم و وقتی اتفاق وحشتناکی مقابلتان رخ داده است و این وسیله کوچک را دارید که می‌توانید آن را میان خودتان و آنچه می‌بینید حائل قرار دهید این امر خیلی کمک می‌کند. من شغل دارم. مدام کلیک می‌کنم. وقتی برسم خانه احتمالا زیر دوش برای همه آن‌ها گریه می‌کنم اما حالا تا وقتی سرم شلوغ است خوبم.»او می‌افزاید: «برای این‌که مادرم سکته قلبی نکند هر روز به او تلفن می‌کنم.»شوان تصمیم دارد زمانی کی‌یف را ترک کند که «به نظر بیاید شهر قرار است محاصره شود.» می‌گوید: «به طرف غرب خواهیم رفت. یک ماشین اجاره کرده‌ام و اگر لازم شد با آن به ورشو می‌روم و آنجا می‌گذارمش. ماشین امن‌تر است و من بیشتر در امان خواهم بود. اگر مشکل قانونی وجود داشته باشد بعدا می‌فهمم چه باید بکنم.» می‌خندد و می‌گوید: «این از رفتن من مهم‌تر نیست. هر وقت اتفاق بیفتد می‌خواهم با دو عکاس دیگری که با من هستند و سرگئی و همسرش بروم. همه‌مان با هم می‌رویم.»