

ما یک روز قبل از آنکه حمله هوایی روسیه به برج تلویزیون کییف آسیب بزند و پنج نفر غیرنظامی را بکشد با هم حرف میزنیم. شوان میگوید حال و هوای شهر «بهطور قابلدرکی» «کمی متشنج است.» وقتی هرروز بیرون میرود کلاه و جلیقه بالیستیک میپوشد. او دوره آموزش پزشکی برای مقابله با حوادث ناگوار تیراندازی را دیده است.شوان پس از ماهها نظارت بر افزایش تنش در ماه ژانویه به اوکراین رسید. او یک راهنما دارد به نام سرگئی سولودکو که به او اطراف را نشان میدهد و در ارتباطات کمکش میکند و حالا یک «دوست خیلی خیلی خوب» است. او میگوید: «اواسط فوریه داشتم با دوستان جدیدم در اینجا برای شام میرفتم. اگر اخبار را نمیدیدید اصلا فکرش را هم نمیکردید که ۱۰۰ هزار سرباز پشت مرز ایستاده باشند. اوکراینیها هیچوقت حرفی از آن نمیزدند، آنها هشت سال بود که از نگرانی در موردش خسته شده بودند. حال و هوای کییف را دو هفته قبل که میدیدید باورتان نمیشد که واقعا جنگی در شرف آغاز باشد.»این اولین بار بود که شاون از یک منطقه جنگی خبر تهیه میکرد- سال گذشته او از سیژ در کپیتول عکسبرداری کرده بود و تصویر مهاجرانی را گرفته بود که دنبال پناهندگی در مرز مکزیک با ایالات متحده بودند- و این کاری دلخراش بود. او میگوید: «با افسران پلیس به طرف ساختمانی در حال سوختن دویدم، عکس میگرفتم و به اتاقها نگاه میکردم تا شاید بتوانم به افراد کمک کنم بیرون بیایند. وضعیت آشفته و پر هرجومرجی بود. زن میانسالی طبقه پنجم ساختمان بود و هر دو چشمش- مطمئن نیستم که اصلا چشمی وجود داشت- خونریزی میکرد. به او کمک کردم پایین بیاید و از لوازم کمکهای اولیهام به یکی از افراد خدمات اورژانس چیزهایی دادم.» شاون بیدرنگ دوربینش را زمین میگذارد و به مردم نیازمند کمک میکند. «اگر کسی آنجا باشد که بیشتر از من توانایی انجام کمکهای اولیه را داشته باشد معلوم است که لوازم را به او میدهم، اما من ۱۰۰ درصد تصمیم دارم بهجای عکس گرفتن از وضعیت برای کمک به مردم قدم پیش بگذارم.»چطور از عهدهاش برمیآید؟ او میگوید: «وقتی کار دارم خیلی خوب بلدم که افکارم را پشت ذهنم عقب بیندازم و وقتی اتفاق وحشتناکی مقابلتان رخ داده است و این وسیله کوچک را دارید که میتوانید آن را میان خودتان و آنچه میبینید حائل قرار دهید این امر خیلی کمک میکند. من شغل دارم. مدام کلیک میکنم. وقتی برسم خانه احتمالا زیر دوش برای همه آنها گریه میکنم اما حالا تا وقتی سرم شلوغ است خوبم.»او میافزاید: «برای اینکه مادرم سکته قلبی نکند هر روز به او تلفن میکنم.»شوان تصمیم دارد زمانی کییف را ترک کند که «به نظر بیاید شهر قرار است محاصره شود.» میگوید: «به طرف غرب خواهیم رفت. یک ماشین اجاره کردهام و اگر لازم شد با آن به ورشو میروم و آنجا میگذارمش. ماشین امنتر است و من بیشتر در امان خواهم بود. اگر مشکل قانونی وجود داشته باشد بعدا میفهمم چه باید بکنم.» میخندد و میگوید: «این از رفتن من مهمتر نیست. هر وقت اتفاق بیفتد میخواهم با دو عکاس دیگری که با من هستند و سرگئی و همسرش بروم. همهمان با هم میرویم.»