چوب خطهای روی دیوار زندان پنج هزار و صد و دهمین روز را پر کردهاند و در روزهای پایانی سال ۱۴۰۰ زینب جلالیان وارد پانزدهمین سال حبس خود میشود.
چوب خطهایی که در اسفند ۱۳۸۶ از دیوار سلول انفرادی بازداشتگاه اداره اطلاعات کرمانشاه آغاز شد و ردش از دیوار زندانهای کرمانشاه، اوین، خوی، قرچک تا کرمان رسید و حالا بر دیوارهای زندان یزد نشسته است؛ زندانی ۱۵۰۰ کیلومتر دورتر از ماکو، محل اقامت خانواده این زندانی سیاسی کرد. با این دوری و ممنوعیتهای اعمال شده از طرف نهادهای امنیتی و مسئولان زندان، آنها دیگر امکان ملاقات با او را هم ندارند.
از زینب جلالیان به عنوان قدیمیترین و تنها زندانی سیاسی زن با حکم حبس ابد در ایران نام برده میشود. او در تمام مدت حبس خود از داشتن حق مرخصی محروم بوده و طی این مدت با وجود بیماریهای مختلف بارها به شکل غیرقانونی بین چندین زندان جابهجا شده است.
زینب جلالیان متولد سال ۱۳۶۱ در روستای مرزی “دیم قشلاق” ماکو در استان آذربایجان غربی است. او در سال ۱۳۷۸ به همراه خواهرش به اقلیم کردستان عراق رفت و ابتدا به حزب کارگران کردستان (پکک) پیوست و در سال ۱۳۸۲ پس از تاسیس حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) به عضویت شاخه زنان این حزب درآمد.
او در سال ۱۳۸۵ به صورت مخفیانه برای فعالیتهای تبلیغی در استانهای کرمانشاه و کردستان به ایران بازگشت. اسفند ۱۳۸۶ در حالی که با یک مینیبوس بینشهری از کامیاران عازم کرمانشاه بود در ورودی این شهر (قزانچی) در مقابل چشمان مسافران توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد. او در زمان بازداشت سعی میکند با فریاد زدن نامش و سر دادن شعار مسافران را متوجه هویت و وابستگی سیاسی خود کند. اما با این وجود تا حدود دو ماه بعد خانواده و دوستانش از بازداشت او مطلع نمیشوند.
شکنجه، شلاق، شکستن سر، آزمایش بکارت و تهدید به تجاوز
زینب جلالیان پس از دستگیری به بازداشتگاه مخفی اداره اطلاعات کرمانشاه در میدان نفت این شهر منتقل شد و بیش از سه ماه را در سلول انفرادی گذراند.
او در این مدت مورد شکنجههای شدید جسمی و روانی و حتی تهدید به تجاوز قرار گرفته و از حق تماس و ملاقات با خانواده و دسترسی به وکیل محروم بود. خود او بعدها در نامهها و تماسهای تلفنیاش از آن روزها به عنوان سختترین دوران حبسش یاد کرده است.
زینب جلالیان در نامهای از زندان، که به مناسبت روز جهانی زنان در اسفند ۱۳۹۶ منتشر شد، مینویسد: “لباسهای مرا بر روی تنم پاره کردند، چشمهایم را بستند، دست و پایم را با زنجیر به تخت آهنی بستند و شکنجه وحشتناک مرا شروع کردند. با کابل به زیر پاهایم شلاق زدند، پاهایم خیلی وحشتناک متورم و کبود شده بودند. این قدر مرا شکنجه کردند که دیگر هیچی را احساس نمیکردم، تمام تنم بیحس شده بود و دیگر اختیار جسمم را نداشتم. اگر بگویم قلم از نوشتن درد و رنجم قاصر است، مبالغه نکردهام. چون من فقط قسمت کمی از شکنجههایم را برای شما بازگو کردم.”
سازمان عدالت برای ایران در گزارشی در سال ۱۳۹۳ به مناسبت هفتمین سال حبس زینب جلالیان، بر پایه “مستندات، شواهد و مدارک غیرقابل انکار” تایید کرد که او مورد شکنجههایی چون “کوبیدن سر به دیوار به نحوی که موجب شکستگی پیشانی و تورم چشمها شده، زدن کابل به کف پا، بازجویی با چشمبند و دستبند و پابند، در حالی که دستها و پاهای وی به هم زنجیر شده بوده و تهدید به تجاوز” قرار گرفته است.
زینب جلالیان در یک فایل صوتی به “پیشنهاد صیغه شدن از طرف بازجو”، “شکسته شدن سرش توسط ماموران امنیتی” و “اجبار به انجام آزمایش بکارت” در بازداشتگاه کرمانشاه، اشاره میکند: “در یکی از اولین جلسات بازجویی در حالی که با چشمبند، دستبند و پابند نشسته بودم، یکی از بازجوها به من نزدیک شد. او در مورد باکره بودنم پرسید و با تمسخر گفت، مگر میشود این همه سال که آنجا [در بین چریکهای پکک و پژاک] بودهایی، هنوز دختر باشی! بعد سعی کرد حلقهای را در انگشتم بگذارد که با مقاومت من مواجه شد. با پوزخند گفت، آیا من لیاقت تو را ندارم؟ من با عصبانیت حلقه را به سمتش پرت کردم و با پاهایم در حالی که به هم زنجیر شده بودند ضربه محکمی به شکم او زدم تا از من دور شود. وقتی او روی زمین افتاد دو نفر دیگر از بازجوها با توهین و تهدید به سمتم حمله کردند و من را زیر مشت و لگد گرفتند و سرم را شکستند. وقتی دیدند سرم خون میآید دیگر دست از کتک زدن برداشتند و مجبور شدند من را به بیمارستان منتقل کنند . اما با وجود اصرار دکتر مبنی بر بستری شدنم در بیمارستان پس از بخیه سرم، مجددا من را به بازداشتگاه بازگردانند. بعدها که دکتر خودشان برای معاینه سرم به بازداشتگاه آمد، مجبور به انجام آزمایش بکارت هم شدم.”
زینب جلالیان در اولین دادگاهی که چند ماه بعد برای رسیدگی به اتهامات او برگزار شد، شرح شکنجههای جسمی و پیشنهاد صیغه شدن از طرف بازجوی اداره اطلاعات را به اطلاع قاضی میرساند و حتی شکایتی در این رابطه تنظیم میکند. اما نه حرفهایش مورد قبول قاضی قرار میگیرد و نه شکایتش پیگیری میشود.
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر که در سال ۱۳۸۹ به مدت چند روز با زینب جلالیان در بند ۲۰۹ اوین همسلول بوده، رد این شکستگی عمیق را بر سر او دیده است.
خانم محمدی در کتاب “شکنجه سفید” درباره دیدارش با زینب مینویسد: “بارها از او خواسته بودند تا مصاحبه کند و بپذیرد که در عملیات مسلحانه بوده و او حاضر به این مصاحبه و گفتن دروغ نبود. من از دیدن زینب و اراده و روحیه بسیار مقاوم او وجهی دیگر از منشوری را دیدم که اراده و استحکام و پافشاری بر باورهای انسان بود.”
شیوا نظرآهاری، فعال حقوق بشر نیز که در خرداد ۱۳۸۹ در بازداشتگاه ۲۰۹ اوین به مدت یک ماه با زینب جلالیان در یک سلول نگهداری شده است با تایید آثار عمیق شکستگی روی سر او میگوید: “تعریفهایی که زینب از بازجوییهایی همراه با ضرب و شتمش در بازداشتگاه اداره اطلاعات کرمانشاه میکرد با تجربه من از بازجویی در بازداشتگاه اوین بسیار متفاوت بود. زینب حتی پس از صدور حکمش در دورانی که ما همسلول بودیم هم شدیدا از طرف بازجوها برای انجام مصاحبه ویدیویی تحت فشار بود اما زیر بار نمیرفت.”
او میگوید زینب جلالیان علاوه بر شکنجه جسمی شاهد توهین و تحقیر مسئولان بازداشتگاه ۲۹ اوین نیز بود: “برای بازدید به سلول ما آمدند و در مورد تحصیلاتمان پرسیدند. وقتی زینب پاسخ داد که مدرسه نرفته است با او رفتار توهینآمیزی کردند و حرفهای تحقیرآمیزی به او زدند. ولی زینب به دلیل شخصیت آرامی که داشت با آنها وارد جر و بحث نشد. این در حالی بود که زینب با وجود اینکه مدرسه نرفته بود اما توانسته بود خواندن و نوشتن را یاد بگیرد و قدرت بیان خوبی داشت و از هر امکانی مثل وقت کوتاه هواخوری، ورزش در سلول و آواز خواندن استفاده میکرد تا روحیهاش را حفظ کند.”
دنیز جلالیان، خواهر زینب نیز با اشاره به اینکه او یک نیروی تشکیلاتی در بخش تبلیغات و زنان حزب بوده و مطالعات لازم در این حوزه را داشته است، میگوید: “هرچند زینب در کودکی امکان تحصیل در مدرسه را نیافت اما پس از پیوستن به حزب کارگران کردستان تحت تعلیمات سیاسی قرار گرفت و به زبان کردی آموزش دید. همچنین در زندان زبان فارسیاش تا حد مطالعه کتاب و نوشتن نامه به این زبان خوب شد.”
او همچنین تاکید میکند خواهرش در تماسها و ملاقاتهایی که در حضور ماموران زندان و بازداشتگاه با خانواده صورت میگیرد، اجازه ندارد به زبان کردی حرف بزند: “زینب در ملاقاتها و تماسهای تلفنیاش با مادر و پدرم مجبور است در حضور ماموران فارسی صحبت کند. در حالی که زبان مادری او کردی است و اصلا مادرم فارسی نمیداند و این یکی از دلایلی است که او طی این چهارده سال تنها یک بار زینب را ملاقات کرده است. مادرم میگوید این چه ملاقاتی است که ده بار باید درخواست بدهیم و اگر هم یک بار قبول کنند، اجازه در آغوش گرفتن و صحبت کردن با فرزندم را به من نمیدهند.”
امیرسالار داودی، یکی از وکلای مدافع زینب جلالیان هم میگوید: “اینکه مرتبا گفته میشود زینب بیسواد است باید باعث خجالت حکومتی باشد که امکانات تحصیل در مدرسه را برای یک دختر در ماکو فراهم نکرده است. ضمنا تحصیلات لزوما به مدرسه و دانشگاه رفتن نیست. به عنوان وکیل زینب هر بار که با او بحث و گفتوگو داشتهام تحت تاثیر سطح آگاهی و طرز بیانش قرار گرفتهام.”
آزار و اذیت جسمی و روانی زینب جلالیان پس از دوران بازجویی هم طی ۱۴ سال اخیر به اشکال مختلف ادامه داشته است. در سال گذشته انتقال او به زندانهای مختلف کشور اکثرا با چشمبند، دستبند و پابند صورت گرفته و عموما روزها و هفتههای نخست نگهداری در زندانهای جدید را در سلول انفرادی گذرانده است.
شبکه حقوق بشر کردستان در گزارشی در آبان ۱۳۹۹ با اشاره به چهار بار انتقال و تبعید زینب جلالیان طی شش ماه نوشت: “به دلیل بستن دستبند و پابند به این زندانی سیاسی و کشیدن او روی زمین توسط ماموران امنیتی در حال انتقال به زندان، مچ دست و پای وی به شدت مصدوم شده و همچنان نشانههای زخم و کبودی روی دست و پای او مشهود است. او همچنین در طول مسیر از سوی ماموران مورد ضرب و شتم و توهین و تهدیدهای کلامی قرار گرفته و حتی در این مدت آب و غذای کافی هم به او ندادهاند.”
بیماری و محرومیت از خدمات درمانی ابزار فشار و شکنجه
زینب جلالیان در دوران حبس خود به بیماریهای مختلفی از جمله برفک دهان، ناخنک چشم، ضعف بینایی، عفونت دندان، ناراحتی کلیوی و گوارشی و کرونا مبتلا شده است. با وجود نیاز به درمان در خارج از زندان مسئولان اکثرا از انتقال او به بیمارستان خودداری کردهاند. حتی اگر در موارد معدودی مجبور به این کار شدهاند، او را بدون طی دوره درمان به زندان بازگرداندهاند.
این زندانی سیاسی در یکی از نامههای خود از زندان خوی در خرداد ۱۳۹۷ با اشاره به اینکه مسئولان زندان و ماموران امنیتی ارائه خدمات درمانی را منوط به قبول خواستههای آنها کردهاند، در مورد بیماریهایش میگوید: “من یازده سال است در زندانهای جمهوری اسلامی به سر میبرم و علیرغم همه بیماریهایم هیچ وقت از این رژیم تقاضا نکردهام مرا به پزشک ببرد. اول از همه چشمهایم بیمار شدند، بعد رودهام، بعد کلیههایم، بعد ریههایم، بعد دهانم برفک زد، بعد فشار خونم و حالا دندانهایم خراب شده است و من مجبورم درد زیادی را تحمل کنم. من به عنوان یک زندانی سیاسی از ابتداییترین حق و حقوق برخوردار نیستم. همیشه با دردهایم کنار آمدهام، مثل مادری که کودک ناآرام و بیمارش را با لالاهایی آرام کرده، دردهایم را آرام کردهام.”
سازمان عفو بینالملل در یک “فراخوان اقدام فوری” در بهمن ۱۳۹۹ با اشاره به ابتلای زینب جلالیان به بیماری کرونا جلوگیری از دسترسی این زندانی سیاسی به خدمات پزشکی” برای وادار کردن او به “اعتراف علیه خود در مقابل دوربین فیلمبرداری” را مصداق “شکنجه” توصیف کرد.
امیرسالار داودی، وکیل زینب جلالیان، فشار بر موکلش برای انجام “توبه” یا “مصاحبه” را خلاف قانون و مصداق “خدشهدار شدن عزت” فرد زندانی میداند. او همچنین درباره وضعیت جسمی زینب، جمهوری اسلامی ایران را مسئول جان زندانیان و تامین خدمات درمانی برای آنها میداند.
یک پرونده و هفت وکیل
زینب جلالیان در آبان ۱۳۸۸ خطاب به سازمانهای حقوق بشری نوشت: “من دختر ۲۷ ساله کردی هستم که از طرف دادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شدهام. هم اکنون نیز به دلیل شکنجههای شدید مریض شدهام. هیچ وکیلی برایم تعیین نکردهاند و در عرض کمتر از چند دقیقه به اعدام محکوم شدهام. حتی به من اجازه داده نشد که از خودم دفاع کنم. به من گفتند چون دشمن خدا هستی، حق دفاع از خودت را نداری.”
با وجود محرومیت زینب جلالیان از حضور وکیل در دادگاه، اسامی وکلای مختلفی در پرونده او مطرح شده است.
فریبرز انسانیمهر، وکیل دادگستری در کرمانشاه، اولین فردی است که در آذر ۱۳۸۷ از طرف خانواده به عنوان وکیل زینب جلالیان انتخاب و به دادگاه معرفی میشود. اما نه تنها موفق به دیدار با موکلش نمیشود، بلکه به دلیل عدم اطلاع از زمان برگزاری دادگاه، امکان حضور و دفاع از موکل خود را هم پیدا نمیکند. او بعد از تایید حکم اعدام زینب جلالیان در دادگاه تجدیدنظر به خانوادهاش اعلام میکند که کاری از دستش برنمیآید و وزارت اطلاعات از او خواسته تا از این پرونده خارج شود.
اژدر پنج آذرحبشی، وکیل دادگستری در ارومیه، دومین وکیلی است که در حکم دادگاه تجدیدنظر زینب جلالیان از او اسم برده شده است. اما او نیز پس از تایید حکم اعدام از وکالت پرونده استعفا میدهد.
فروردین ماه ۱۳۸۹ خلیل بهرامیان از سوی خانواده زینب جلالیان به عنوان وکیل انتخاب میشود. او با وجود پیگیریهای زیاد هیچگاه اجازه نیافت تا با موکلش در زندان ملاقات کند و وکالتنامه تنظیم شده را به امضای او برساند.
در همین سال بالاخره محمد شریف توانست وکالت زینب جلالیان را به صورت رسمی قبول کند. بعدها امیرسالار داودی نیز وارد این پرونده شد، اما با بازداشت ابن وکیل حقوق بشری در آبان ۱۳۹۷ و ادامه نگهداری او در زندان به مدت بیش از دو سال، مصطفی نیلی به عنوان وکیل جدید برای پیگیری وضعیت زینب معرفی شد. محمد شریف نیز در سالهای اخیر پس از بینتیجه ماندن تلاشهایش برای انتقال موکلش به زندان تهران، به زینب جلالیان اعلام کرده است که عملا قادر به انجام وظایفش به عنوان وکیل در این پرونده نیست.
در این بین سایت “بیتاوان” که خود را وابسته به یک “تشکل مردمنهاد غیردولتی” در ایران معرفی میکند، اما رویکردی امنیتی را در قبال احزاب اپوزیسیون کرد ایرانی دارد، در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۳۹۷ در خبری با اعلام تکذیب اعتصاب غذای زینب جلالیان شخصی به نام مصطفی مولودی را به عنوان وکیل زینب معرفی میکند. فردی که زینب جلالیان و خانوادهاش حضور او در پرونده را رد میکنند. حتی جستجوی نام این شخص در سایت رسمی وکلای دادگستری نیز هیچ نتیجهای از وجود وکیلی با این مشخصات به دست نمیدهد.
یک سال بعد نیز سایت دیگری به نام “دیدهبان حقوق بشر کردستان ایران” که خود را “نهادی حقوق بشری در ایران” معرفی میکند و مرتبا اقدام به انتشار مطالبی در حمله به احزاب اپوزیسیون کرد ایرانی و زندانیان وابسته به آنها در زندانهای ایران از جمله زینب جلالیان کرده است، در سال ۱۳۹۸ در گزارشی تحت عنوان “اطلاعات تازه از زینب جلالیان” نقل قولهای کذبی را از طرف محمد شریف به عنوان وکیل زینب جلالیان در جهت ناموجه نشان دادن گزارش سازمانهای حقوق بشری در مورد زینب جلالیان منتشر کرد که سریعا مورد تکذیب این وکیل دادگستری در صفحه فیسبوک او قرار گرفت.
همزمان با انتقالهای پی در پی زینب جلالیان به زندانهای مختلف کشور سایت “دیدهبان حقوق بشر کردستان ایران” این بار در گزارشی از دیدار “وکلای حقوق بشری” وابسته به این نهاد با زینب جلالیان در خرداد ماه ۱۳۹۹ در زندان قرچک ورامین خبر داده بود. ملاقاتی که زینب جلالیان از طریق تماس تلفنی با خانوداهاش آن را تایید کرده، اما گفته بود به دلیل درخواست این افراد که خودشان را وکیل و فعال حقوق بشری معرفی میکردند برای همکاری وی با ماموران امنیتی و انجام مصاحبه ویدیویی از ادامه گفتوگو با آنها و پذیرش خواستههایشان خودداری کرده است.
هرچند به گفته امیرسالار داودی، این اولین بار نبوده که افرادی تحت چنین عناوینی به دیدن زینب جلالیان در زندان رفته تا او را برای انجام مصاحبه، اعتراف و ابراز پشیمانی تحت فشار بگذارند. این وکیل دادگستری میگوید، حتی یک بار در سال ۱۳۸۹ خانواده زینب را از ماکو به یک منزل امنیتی در تهران برده بودند و از آنها خواستند تا دخترشان را نسبت به انجام مصاحبه راضی کنند.
دنیز جلالیان فشار نهادهای امنیتی بر خانواده زینب را فشاری مضاعف بر این زندانی سیاسی میداند: “از زمان بازداشت زینب، بارها ماموران امنیتی به منزل ما در ماکو هجوم برده و اقدام به تفتیش منزل و بازجویی از اعضای خانواده کردهاند. پدرم پارسال بعد از مصاحبه با رسانهها در مورد زینب، به مدت ۲۴ ساعت و مادرم همین سه هفته پیش بعد از انتشار یک ویدیو درباره زینب، به مدت چند ساعت بازداشت و مورد بازجویی و تهدید قرار گرفتند.”
از حکم اعدام تا اعاده دادرسی مجدد پس از ۱۴ سال
زینب جلالیان نه ماه پس از بازداشت در ۱۳ آذر ۱۳۸۷ در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی کرمانشاه به ریاست علی مرادی به اتهام “محاربه” از طریق “اقدام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی، عضویت در حزب پژاک، حمل و نگهداری سلاح و تجهیزات نظامی، فعالیت تبلیغی به نفع گروههای مخالف نظام” به اعدام محکوم میشود.
این در حالی است که طبق دادنامه صادره علیه زینب جلالیان از سوی همین دادگاه، او در هنگام بازداشت مسلح نبوده و هیچ نوع تجهیزات نظامی از او کشف نشده است. بر اساس همین دادنامه کارمندان وزارت اطلاعات هم نتوانستهاند مدرکی دال بر مشارکت وی در یک عملیات مسلحانه به دادگاه ارائه دهند. اما قاضی دادگاه با پیش فرض مبنی بر احتمال حضور وی در عملیاتهای مسلحانه، حکم اعدام را صادر کرده است.
به گفته وکلای زینب جلالیان، او در تمام مراحل بازجویی شرکت در هرگونه اقدام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را رد کرده و کلیه فعالیتهای خود را سیاسی و در راستای برنامههای بخش زنان و تبلیغات حزب متبوعش دانسته است. با این وجود حکم اعدام او در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸ از سوی دادگاه تجدیدنظر استان کرمانشاه به ریاست محمدعلی روشنی تایید شد. این در حالی است که طبق قانون مجازات اسلامی (قدیم و جدید) رسیدگی به تجدیدنظرخواهی در جرائمی که مجازات آن اعدام است در صلاحیت دیوان عالی کشور است.
زینب جلالیان در اسفند ۱۳۸۸ به صورت ناگهانی از زندان کرمانشاه به بند ۲۰۹ زندان اوین تهران انتقال یافت. پس از انجام بازجوییهای مجدد به او اعلام میشود که حکم وی نیز همزمان با شیرین علم هولی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان و فرهاد وکیلی که همراه علی اسلامیان در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ اعدام شدند، اجرا خواهد شد. اما به دلایل نامعلوم حکم او اجرا نشد و پس از ۵ ماه مجددا به زندان کرمانشاه بازگردانده میشود و در سال ۱۳۹۳ با درخواستهای مکرر خودش به زندان خوی که نزدیکترین زندان به محل سکونت خانوادهاش در ماکو بود، منتقل شد.
در مهر ماه ۱۳۹۰ زینب جلالیان شامل “عفو رهبری” میشود و حکم او با یک درجه تخفیف از اعدام به حبس ابد تبدیل شد.
امیرسالار داودی، وکیل دادگستری با تاکید بر اینکه درخواست عفو نه از طرف زینب جلالیان و نه وکلای او بلکه به پیشنهاد مستقیم کمیسیون عفو بخشودگی استان کرمانشاه صورت گرفت، لغو حکم اعدام موکلش در نتیجه این عفو را اینگونه توضیح میدهد: “دلیل این پیشنهاد کمیسیون عفو و بخشودگی کرمانشاه این بود که اداره اطلاعات استان گزارش اولیه خود در مورد زینب جلالیان مبنی بر مسلح بودن و استفاده او از سلاح را پس گرفت و گفت ما اشتباه کردیم. این نامه در پرونده موجود است. اما مسئله این است که چرا گزارش اداره اطلاعت که پیش از این مبنای محکومیت شده بود این بار فقط مبنای عفو از حکم اعدام قرار گرفت. در واقع با توجه به این گزارش دادستان میتوانست درخواست اعاده دادرسی بدهد.”
سوال اینجا است که چرا اصل حقوقی “تفسیر به نفع متهم” و روال معمول قضایی در ایران برای امکان عفو و آزادی محکومان به حبس ابد بنا بر صلاحدید رئیس قوه قضائیه برای بازبینی مجدد پرونده زینب جلالیان مورد استناد قرار نگرفته است؟ آیا با ورود این زندانی سیاسی به پانزدهمین سال حبس، امکان و امیدی برای اجرای قانون و آزادی او وجود دارد؟
امیرسالار داودی، وکیل زینب جلالیان در پاسخ به این سوال از آخرین اقدامات حقوقی خود و همکارش در این پرونده میگوید: “جای تاسف است که با وجود عفو زینب جلالیان از مجازات مرگ، وضعیت او طی این سالها نسبت به زمانی که زیر حکم اعدام بود، تغییری نکرده است. در حال حاضر با پیگیری و درخواست وکلای پرونده مبنی بر اعاده دادرسی مجدد، پرونده زینب جلالیان در دیوان عالی کشور است. من امیدوارم قضات دیوان عالی کشور صدای تظلمخواهی ما را بشنوند و با بررسی موشکافانه این پرونده و با توجه به اصلاح گزارش اداره اطلاعات کرمانشاه و بر اساس قانون مجازات اسلامی جدید، امکان نقض این حکم و آزادی زینب جلالیان فراهم شود.”
حالا در پی تمام سختیها و رنجهای ۱۵ ساله زینب جلالیان گفتههای وکیل و تلاشهای او، همکارانش، خانواده و فعالان حقوق بشر و… میتواند این امید را به وجود آورد که زندان یزد آخرین ایستگاه در مسیر ناعادلانه “پراشتباه” و “ناقض میثاقهای حقوق بشری” این پرونده باشد و چوبخطهای روزهای طولانی حبس این قدیمیترین زن زندانی سیاسی در ایران روی دیوار این زندان به پایان برسد. تا او بتواند پس از سالها بدون حضور ماموران زندان مادرش را در خانه به آغوش بکشد و با او به زبان مادری سخن بگوید.
امیدی که خود او در نامهای به مناسبت هشتم مارس (اسفند ۱۳۹۷) خطاب به زنان آن را چنین به تصویر میکشد: “من پشت این دیوارهای بلند زندان به این امید زندهام که روزی با آغوشی پر از گل یاس به سویتان بیایم و سر تعظیم در برابرتان فرود بیاورم و به قلب مهربانتان یک شاخه گل یاس تقدیم نمایم.”