پلاتفرم یارسان به مناسبت روز جهانی زبان مادر (٢١ فوریه) در بیانیه‌ای بر لزوم ریشه‌کن کردن ناعدالتی و ناهمسانی تأکید کرده است

متن بیانیه پلاتفرم یاسان به شرح زیر است:

“زبان بزرگترین ابزار سیاسی برای استعمار یک ملت است. استعمارگران برای نابودی یک ملت ابتدا زبان آنان را نشانه می‌روند

با مرگ یک زبان، فقط ملیت یک شخص کشته نمی‌شود، بلکه شخصیت و فردیت مردم آن ملت نیز نابود می‌شود. کودکی که والدینش با وی به زبانی غیر از زبان مادری تکلم کنند، در ضمیر ناخودآگاهش احساس حقارتی نهادینه شده را دائما با خود بر دوش می‌کشد که بر رفتارها و نگرش‌های او تاثیری منفی می‌گذارد، احساس درجه دوم بودن و قلابی بودن هویت.

سیستم‌ها و نظام‌های استعمارگر همیشه این بهانه را در بوق و کرنا کرده که یک کشور برای ارتباط گرفتن و تدریس و تحصیل ساده‌تر مردمان آن نیازمند یک زبان رسمی است، اما مدل موفق نظام آموزشی و سیاسی  بسیاری از کشورهای مدرن،همچون سوئیس، بلژیک، کانادا،… ناراستی این بهانه را آشکار کرده است و اصرار این دول استعمارگر بر سیاست یک زبان واحد و نفی زبانها و فرهنگهای دیگر ملل، این خدعه را عیان می‌سازد که آسمیله سازی و نفی زبانی و هویتی، اهدافی جز برده داری مدرن نیست.

برده داری مدرن و سیاست یک دولت یک ملت یک پرچم، سیاست واقع گرایانه است که تنها با مرگ زبانهای پیرامون در زبان غالب و حل شدگی آن به وقوع می‌پیوندد. واقعیتی سیاسی  که صد سال است به صورت مستمر در ایران پیگیری می‌شود.

این واقعیات، خاصه وقتی به عرصه‌ی قدرت و سیاست می‌رسد و در سیمای دولت متجلی می‌شود، به اندازه‌ای برای بیدارشدگان و نخبگان جهان پیرامونی و ملل متأخر تلخ است که به هوای شهد و عسل دست در هر کندویی فرو کرده و با تمسک به هر حبلی، حتی اگر متین هم نباشد، بخواهند از این پیرامونیت به درآمده و خود را عنصری مرکزی بنمایانند.

در همین راستا، با گوشه چشمی به مباحث روشنگر تاریخی و فلسفی، به ویژه رویکرد تحلیل گفتمان، مباحثی مثل ایرانشهرگرایی، جهان ایرانی، ورارود و میانرودان را در مقابل ماوراء النهر و بین‌النهرین قرار دادن و…. را می‌توان نه از سر عشق به غلامی حقیقتی گمشده، بلکه از سر بندگی سیاست و در حسرت قدرت سیاسی تأویل کرد. این اندیشه و اساساً هر اندیشه‌ای که ریشه در نوستالژی گذشته و دل در گرو یوتوپیای آینده دارد، دیر یا زود به نقاب قدرت تبدیل شده و به دامان استبداد می‌خزد.

مگر نه این است که همین دلسوختگانِ فرهنگ و تاریخ «ایرانی»- که بیشتر آنها در نهادهای فرهنگی و علمی مشغول و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به دولتیان مشاوره می‌دهند، تمام اسامی نقاط فرهنگی و جغرافیایی (روستاها، رودها، دره ها، اماکن تاریخی، و..) مناطق مختلف ایران را که به زبان‌های غیر فارسی است، ابتدا به فارسی ترجمه کرده و سپس آن را ثبت می‌کنند. آیا سلوکی زدایی، عرب زدایی، ترک زدایی، مغول زدایی، بلوچ زدایی، کورد زدایی، و بسیار زدایی‌های دیگر از تاریخ ایران در ذات و سرشت خود تفاوتی با ایران زدایی از تاریخ خاور و آسیای میانه دارد؟

جامعه‌ی علمی و فرهنگی ایران (به استثنای افرادی اندک و عمدتا به انزوا کشانده شده)  راست نمی‌گوید و ریاکارانه بر سفره‌ی اهل سیاست نشسته است؛ اهل سیاستی بیگانه با مردم و آشنا با حساب درهم و دینار. بنابراین حقوق برابری در جغرافیای کنونی ایران در میان خلق، اتنیک و باورداشت‌های موجود وجود ندارد، پس باید این ناعدالتی و نایکسانی ریشه‌کن شود تا که جامعەایی عاری از ظلم و تبعیض به وجود آید، همچنین تدریس به زبان مادری برای تمامی خلقها امری ضروریست.”