ئالان حەمیدی
یکی از ویژگیهای بارز اجتماعی در میان
مردمان کورد، ریشههای ایلی و وجود
طوایف مختلفی بوده است که از بارزترین
کارکردهای امروزی آن میتوان به نوعی
دریافت هویتی اشاره کرد که پیشینه،
لهجه، جغرافیای زندگی و برخی ویژگیهای
شناختی دیگر را ارائه مینماید. گرچه در
زندگی توسعه یافته شهری، رفته رفته نقش
این نظامهای ایلی کم رنگ میشود، اما در
حفظ و ارائه پیشینه هویتی و سرگذشت
مردمان این دیار، علیرغم کوچهای اجباری
و ناخواسته، تحمیل شرایطی در تعیین
جغرافیای محل زندگی و رخداد انواع
حوادث تاریخی موثر بوده و سبب گردیده
که این مردمان در شناخت، یافتن هم و
پیوند با یکدیگر از آن بهره ببرند.
به عنوان مثال کوردهایی که از سرزمین
خود در زاگرس به مناطق شمالی ایران در
گیلان و مازندران کوچانده شده اند، هنوز
طوایف وخاستگاه اصلی خود – که عمدتا در
اطراف کرماشان و شهرستانهای آن است- را
میشناسند. این ویژگیها اغلب در نامهای
خانوادگی و پسوندهای فامیلی این افراد نیز
نمایان است. در کوردهای خراسان نیز که
قدمت بیشتری در کوچ از موطن اصلی و
استقرار در مناطق شمال شرق را دارند این
امر قابل تحقق است.
در کوردهای شمال کوردستان واقع در
ترکیه نیز پیشینههای ایلی در زمینه حفظ
ریشه های هویتی کارکرد مثبتی داشته
است.
گاه طوایف کورد در اثر تغییر جغرافیای
زندگی دچار تغییر و تنوع لهجه و مذهب
نیز شده اند اما هچنان خاستگاه مشترک
ایل و طوایف را می توان تشخیص داد.
این کارکرد شناختی هویتی نیرومند باعث
شده که علیرغم تلاش بخشهایی در پیوند
با حاکمیتها برای ایجاد جدایی و گسست
پیوندهای هویتی مشترک کوردها، مثلا با
ثبت برخی لهجههای این زبان به عنوان
زبان مستقل، نتوانند توفیق چندانی به دست
آورند. نمونه بارز این مساله در مورد ثبت
ناموفق لهجه لکی به عنوان زبان در ایران
بود. چه کسی است که با یک بررسی ساده
نتواند بفهمد لکها علاوه بر شرق کوردستان
که در ایران است با جمعیتی بیشتر در جنوب
کردستان که در عراق واقع است نیز زندگی
می کنند و پیشینه هویتی ایلی و طایفه ای
خود را می دانند گرچه بخش ویژهای از
عشیره لک در جنوب کوردستان امروزه به
لهجه سورانی حرف میزنند و پیرو مذهب
شافعی هستند و یا در خانقین و اطراف آن
لکها عمدتا یارسان و شیعه هستند و لهجه
آنها نیز لکی و یا نزدیک به آن است. حتی
لکها در شمال کوردستان که در ترکیه است
نیز حضور داشته واز پیشینه عشیره ای و
هویت کوردی خود آگاهی دارند.
این تنها مقدمه و اشاره ای بود که
پراختن بیشتر به آن زمان و مبحث مستقلی
را میطلبد لذا به همین اندازه بسنده می
شود.
دراینجا بحث ورود مهاجران غیرکورد
از زمان قاجار به شهر کرماشان و توجه به
پیامدها و اثرات آن است که اغلب نیز با
اهداف تبلیغ مذهب، ماموریت حاکمیتی و
همچنین اقتصادی توام بوده است.
شهر کرماشان امروزه از نظر جامعه
شناسی و مسائل اجتماعی دارای وضعیتی
است که وجود برخی تضادهای فرهنگی
هویتی در آن مشهود است و اینها ملغمهای
از عناصر ناهمگون در تبلور شخصیت و
هویت شهروندان این دیار را ایجاد کرده
است.
این نظریه که در کمتر از دویست سال اخیر
کرماشان از برخی تغییرات هویتی اجتماعی
متاثر شده امری عینی و قابل درک است.
“محسن درکه” پژوهشگر کرماشانی و
نویسنده کتاب “کرمانشاهان در گذر بزرگ
مردان” در صفحه اینستاگرامی خود مطلبی
را تحت عنوان “اصالت خاندانهای مذهبی در
کرمانشاه در عصر قاجار” منتشر نموده است
که در پیوند نزدیکی با مطلب حاضر قرار
دارد و در برخی جاها میتوان به آن اشاره
نمود. وی در مروری اجمالی بر اصالت این
خاندانها مهمترین و برجستهترین خاندانهای
مذهبی مطرح در کرماشان از زمان قاجار را
مورد اشاره قرار میدهد و خاستگاه آنها را
نیز ذکر میکند.
تقریبا در میان خاندانهای مذکور جز
خاندان جلیلی که از کرکوک به کرماشان
میآیند سایر خاندانها، مهاجرانی از مرکز ایران
و با اصالت غیر کوردهستند. خاندانهایی نظیر
آل آقا، کزازی، حاج آخوند، نجومی، فیض
مهدوی، بهبهانی از جمله مهمترین این خاندانها
هستند که در کرماشان ساکن میشوند و اغلب
روحانیون شناخته شده معاصر در کرماشان از
میان آنان برخاستهاند.(درکه. ۱۴۰۰)
خاندان کزازی اصالتا اهل کزاز اراک
هستند. خاندان نجومی اهل سمنان، میبدی
ها اهل میبد یزد و حاج آخوند اهل خونچه
اصفهان، هستند. حتی خاندان اجاق اصالتا
اهل سامرای عراق بودهاند که در منطقه
کلهرنشین وزمله دینور ساکن شدهاند.
درکه در ادامه به برخی خانواده های
متاخرتر از نمونه های قبلی اشاره دارد که
از جمله آنها خاندان شهرستانی، صدوقی،
علما، زرندی، علامی، ممدوحی، کاظمی،
خرمشاهی، اشرفی اصفهانی، حائری و لاری
می باشند.
کرماشان از آنجا که در مسیر عتبات
قرار داشت، در دوره قاجار نقش ویژها
برای شیعیان زائر مرکزنشین و روحانیون
یا مبلغان شیعی در گذر از این منطقه
و سفرهای زیارتی داشته است. از طرفی
اهمیت اقتصادی، طبیعی و آب و هوای
مساعد این منطقه نسبت به مرکز، در جذب
و مهاجرت عدهای از این دسته تاثیر بسزایی
داشته است چنانکه برخی از این خاندانهای
مذهبی به قصد تبلیغ مذهب تشیع در جایی
که در مسیر زیارتگاههای آنان و از چند نظر
برای زندگی کردن مناسب بود رحل اقامت
گزیدند.
اگر به این گروه از مهاجرین که از
خاندانهای مذهبی بودند، خانوادههای مهاجر
حاکم چون دولتشاهیها را نیز اضافه کنیم که
با انتصاب محمدعلی میرزا دولتشاه قاجار،
شاهزاده قجری )فرزند فتحعلیشاه قاجار( به
حاکمیت کرماشان با همراهان منصوبش در
دستگاه دیوانسالار دولتی به این خطه آمدند،
مجموعهای از افراد صاحب نفوذ و تاثیرگذار
را خواهیم دید که تاثیرات قابل توجهی را در
این دیار کوردنشین برجای گذاردهاند.
در کرماشان عمدتا روحانی برجستهای
جز از میان این خاندان ها وجود ندارد و
اگر به پیشینه آیینی مردم کورد در این دیار
بیشتر توجه کنیم درمییابیم که اکثریت
قریب به اتفاق مردم کرماشان در قامت استان
پنجم و حتی بیش از آن پیرو آیین کوردی
یارسان بودهاند. در همین زمان مورد اشاره
با ورود این خاندانها و تبلیغاتی که پشتوانه
حکومت را نیز به همراه داشته است گرایش
تدریجی یارسانیان به شیعه را در گذر زمان
خوهیم دید. این تغییر آیین و گرویدن به
تشیع در پی تشویق به این مساله در همین
چهار دهه اخیر نیز که مذهب رسمی کشور
در قانون اساسی تشیع عنوان گردیده است
امری کاملا ملموس و مشهود بوده است.
این خاندانهای مهاجر که ازنظر اقتصادی
نیز وضعیت بهتری نسبت به مردم عادی
این دیار داشتهاند و یا در ادامه همگام با
پشتیبانی حکومتی موقعیتهای بالاتری
را کسب نموده اند، از نظر فرهنگی نیز با
مردم کورد این دیار متفاوت بودهاند. اکثریت
آنان به زبان فارسی صحبت میکردند که
هم در مرکز ایران رواج داشت و هم زبان
دستگاه دیوانسالار دولت و صدالبته زبان
مذهب تشیع در کنار عربی است که زبان
دین اسلام است.
تفوق طبقاتی این خاندانهای مهاجر
بر مردم بومی که همزمان دستگاه دین
و دولت را نیز در تصاحب داشتند، مردم
بومی را ترغیب نمود که برای ایجاد ارتباط
با این مهمان های صاحب قدرت و مکنت
سعی کنند که زبان آنان را فرابگیرند. رفته
رفته با گسترش و بسط نفوذ این خاندانها
در تشویق و جذب هرچه بیشتر بومیان
به مذهب تشیع و نیاز مردم به ارتباط با
صاحبان قدرت و دیوانسالاران منصوب،
کوردها خود را ملزم به فراگیری زبان آنان
میدیدند. به این شکل مردم کورد ساکن و
صاحب اصلی دیار شروع به ارتباط با آنان با
استفاده از واژگان فارسی در ترکیب با زبان
کوردی نمودند تا بتوانند مقصود و منظور
خود را به مخاطبین بفهمانند. این تلفیق
دو زبان در گذر ایام زبانی را در سطح شهر
کرماشان به وجودآورد که حاصل تلاقی
فارسی با کوردی بود و رفته رفته در سطح
شهر رو به گسترش نهاد. با روی کار آمدن
پهلوی و ظهور دولت ملت مدرن آموزش
همگانی زبان فارسی به عنوان زبان رسمی
با پشتوانه حاکمیتی و امکانات آموزشی
که آنرا تا دل دورافتادهترین روستاها نیز
گسترش داد، مردم کورد شهر را بیش از
پیش ترغیب نمود که سعی کنند با فرزندان
خود به زبان مسلط سخن بگویند و این
عامل، زمینه گسترش هرچه بیشتر فارسی
را که اختصاصات غیرقابل انکار کوردی را
به همراه داشت در کرماشان فراهم نمود.
فارسی متولد شده سرشار بود از کلمات و
اصطلاحات کوردی و نیز ترجمه لفظ به لفظ
برخی جملات و عبارات کوردی که با کلیت
زبان فارسی تفاوت فاحش داشته و گذشته
از آن لهجه و برخی آواهای کوردی را نیز
به همراه داشت. در سفرنامه ناصرالدین شاه
قاجار به کرماشان، اشارات قابل توجهی
به بافت یکپارچه کوردی این دیار و لزوم
داشتن مترجم در سفر به آنجا شده است.
نیز در سفرنامه سیاحان اروپایی در اوایل
قرن بیستم از جمله اسکارمان به وجود
تعداد انگشت شماری که فارسی میدانستند
و عمدتا از کارمندان دولتی مامور به خدمت
در دستگاه دولتی بودند اشاراتی شده است.
موقعیت ویژه سیاسی کرماشان در بستر
رویدادهای تاریخی قرن بیستم از جنگهای
جهانی و حوادث مشروطه نیز این شهر را
کانون رویارویی جریانهای مهم در پیوند با
مرکز و کارگزاران حاضر آنان در این دیار
و تاثیر هرچه بیشتر فرهنگ آنان بر بافت
فرهنگی و زبانی شهر نمود به گونهای که
هیچ یک از شهرهای کوردنشین از چنین
موقعیت ویژهای برخوردار نبودهاند.
گسترش هرچه بیشتر مذهب تشیع
پیوند و همگونگی با مرکزنشینان ایران
را افزایش داد و این مساله بر ترویج زبان
فارسی در میان مردم کورد کرماشانی و نفوذ
بر ناخواداگاه آنها تاثیر بسزایی داشت و بستر
را برای آنچه آسیمیلاسیون فرهنگی زبانی
نامیده میشود هموارتر نمود.
به این شکل این تاثیرات سبب شد که
در طول اندکی بیش از یک قرن شاهد آن
باشیم که اغلب مردم ساکن شهر خود را
ملزم بدانند و بکوشند به جای کوردی با
فرزندان خود فارسی سخن بگویند.
دربسیاری از خانواده های امروزی
کرماشان این دگردیسی زبانی در فرزندان
آخر قابل مشاهده است. حتی در موارد
زیادی والدین پس از مدتی که به فرزندان
خود این شکل از فارسی را آموختند و
فرزندان به این زبان خو گرفتند، به دلیل
راحتی بیشتر والدین با کوردی و نیز چون
فرزندان هم کوردی را دستکم به دلیل
صحبت پدر و مادر باهم کاملا میفهمیدند،
با آنها به کوردی صحبت کردهاند اما فرزندان
به فارسی پاسخ داده و با آنها گفتگو کردهاند.
این مساله گرچه ممکن است در نگاه اول
کمی عجیب یا غیرقابل باور به نظر آید ولی
در میان مردم عادی شده است.
به این ترتیب رفته رفته علاوه بر مذهب،
فرهنگ و زبان این مهاجران ناخوانده بر
فرهنگ و زبان کوردی و باستانی بومیان
در پرتو ناآگاهی جمعی در این دیار غلبه
یافت. این تاثیرات و تغییرات زبان به گونهای
بود که از شهر کرماشان به سایر شهرستانها
و حتی در سالهای اخیر به روستاهای
کرماشان و سایر شهرستانهای استان نیز
در پرتو همان نآگاهی جمعی و ناخوداگاه
تسخیرشده گسترش پیدا کرد.
تاثیرات فرهنگی مهاجران در کرماشان
ابعاد مختلفی داشته است. غالبا در کرماشان
شاهد تقابل فرهنگ و زبان کوردی با
پشتوانههایی چون فولکلور و موسیقی غنی
با این لهجه فارسی تازه به دوران رسیده
و تحفه مهاجران بودهایم. پشتوانههای
اقتصادی و برگرفته از تسلط و قدرت همراه
با رشد و توسعه اجتماعی طبقاتی خاندانهای
مهاجر، گاهی مدعاهایی بی اساس را سبب
میشد. این گروه و آسمیلههای مخلوق آنان
مدتها این ادعا را داشتند که کرماشان شهری
فارس نشین و زبانش نیز همین فارسی است
و کوردی زبان روستاهای اطراف است که در
اثر مهاجرت به شهر واژگانشان وارد فارسی
هم شده است. مهمترین چهرهای که این
ادعا را مطرح نمود میرجلالدین کزازی است.
فردی از همان، خاندان روحانی مبلغ مذهبی
که از اراک به کرماشان آمدند. او که استاد
زبان و ادبیات فارسی است از چهره های
شاخصی در فرهنگ ایرانی فارسی است.
مشخصه منحصر به فرد او فارسی گویی به
شکل سره بدون کابرد واژگان عربی با ساخت
و اختراع واژگان غریب و اغلب نامانوس برای
عموم جامعه است. واژگانی که اغلبش را
فقط خود بکار میبرد.
گاهی خرده فرهنگ مسلط که با ورود
مدرنیسم هم همراه بود با عوامل انسانیش
به تخریب و تمسخر فرهنگ کهن کوردی
روی آورده است. بخشی از کوردهای لک
عمدهترین گروهی بودند که به واسطه
محرومیت و برخوردار نبودن از امکانات
کافی و برابر در مناطق روستایی محرومتری
زندگی کرده اند. بخش از آنها هم که در
نواحی فقیرتر و محروم شهر کرماشان زندگی
کردهاند بیش از سایرین مورد تمسخر و آزار
کلامی این صاحبان تازه به دوران رسیده و
شهرنشین و دست پروردگان آسمیله شده
وناآگاهشان در کرماشان قرار میگرفتند.
معضلات اجتماعی و بزههایی که عمدتا در
بستر فقر و محرومیت و نبود شرایط عادلانه
امکان رشد پیدا می کنند نیز همچون
سلاحی در دست گروههای شهری مهاجر
و بخشی از کورد آسمیله با الیت اقتصادی
متوسط به بالا قرار میگرفت تا هرچه بیشتر
در انکار، تمسخر و به حاشیه راندن مردم
کورد از آن بهرهگیری کنند.
برای از بین بردن یک ملت هیچ س ح ا
و دشمنی کارآمدتر از آن نیست که عدهای
از آنان را پرورانده و از آنها برای تقابل با
خودشان استفاده کرد. در اینجا اینها همان
کوردهای ناآگاه آسمیلیه شدهای بودهاند که
اینبار بیش از مهاجران سلطه یافته بر آنان
در انکار و تمسخر هویت کوردی و ترویج
فرهنگ و زبان مسلط گام برداشتهاند.
این برخوردها را می توان تا حد زیادی
از پیامدهای حضور همان خاندانهای مهاجر
دولتی و مذهبی در کرماشان دانست.
این اقدامات و معضلات آن گرچه بیش
از قرنی کمر به آسمیلاسیون فرهنگ وزبان
کوردی در کرماشان بسته است در دو
سه دهه اخیر با جنبش فعالی در فرهنگ
کوردی در کرماشان مواجه گشته که به دلیل
برخورداری از اصالت و پشتوانه فرهنگی، هر
روز عرصه میدان را بر آن تنگتر نموده است.
کرماشان امروز با رشد چشمگیر
خودآگاهی هویتی می رود تا جایگاه واقعی
فرهنگی خود را بازیابد و به عنوان یک کلان
شهر کوردی الهامبخش و تکیهگاه سایر نقاط
زاگرس گردد.