عدنان غریفی، شاعر، مترجم و داستان‌نویس ایرانی در سن ۷۹ سالگی در آمستردام، هلند درگذشت.

آقای غریفی ۱۲ خرداد ۱۳۲۳ در خرمشهر به دنیا آمد و در همین شهر تحصیل کرد سپس به دانشگاه نفت آبادن رفت اما تحصیلاتش را ناتمام گذاشت هرچند زبان انگلیسی را در همین دوره از زندگیش آموخت چون واحدهای درسی عموما به انگلیسی تدریس می‌شد.

سپس به ادبیات روی آورد و همراه با ناصر تقوایی، احمد محمود، احمد آقایی، منصور خاکسار، محمد ایوبی، علی موذن و شماری دیگر جزو نویسندگان نوگرای جنوب مطرح شد.

او همچنین «جنگ هنر و ادبیات جنوب» را همراه با تعدادی از همین نویسندگان جنوب منتشر کرد که پس از انتشار نه شماره، در سال ۴۶ به اتهام «اقدام علیه امنیت کشور» بازداشت شدند.

«می‌خواستم برای زحمت‌کشان، دنیای بهتری بسازم»

این شاعر و نویسنده درباره رویکرد ادبیش گفته بود که از همان ابتداء در فضای «مبارزات اجتماعی بودم، می‌خواستم برای زحمت‌کشان، دنیای بهتری بسازم.» به نظر او «دنیا را خودش عوض نمی‌کند بلکه [شاعر و نویسنده] باید سهم داشته باشد در تغییر دنیا. نویسنده به‌عنوان گوینده‌ و از جانب وجدان‌های بسیار می‌نویسد و این وجدان‌ها، پیوسته مثل هر موجود زنده‌ای دست‌اندرکار تغییر جهان هستند.»

همین رویکرد باعث شد که در آثار خودش یا ترجمه‌هایش گرایش اجتماعی-سیاسی موج بزند. او در گفت‌وگو با علی امينی نجفی، منتقد و پژوهشگر فرهنگی درباره جهان‌بینی‌اش گفته: «جهان بينی ما در خوزستان در دامن مبارزات طبقاتی شکل گرفته بود و طبعا متأثر از مارکسيزم بود» و پالایشگاه آبادان محلی بود که هزاران کارگر را به خدمت گرفته بود و همین باعث شد که نویسنده اهل جنوب از «توده کار و زحمت» الهام بگیرد.

به این ترتیب، سه عامل بر آثار غریفی سایه انداخته بود: فرهنگ و آداب و رازآمیزی قوم عرب، فضای کارگری پالایشگاه آبادان و آشنایی با نویسندگان مدرن غربی به‌واسطه یادگیری زبان انگلیسی‌.

او که به علت گرایش چپ گرایانه‌اش در اواخر دهه چهل به زندان افتاده بود پس از آزادی، با رادیو و تلویزیون ایران به همکاری پرداخت، تدریس زبان انگلیسی کرد و شعر شماری از شاعران جهان را به فارسی‌ ترجمه کرد و با احمد شاملو در مجله «خوشه» همکاری کرد که از آن به‌عنوان «يکی از زيباترين دوره‌های زندگی» اش یاد کرده است.

در همین دوره است که مجموعه داستان «شنل‌پوش در مه» و مجموعه شعر «اینسوی عطر قبیله» را منتشر کرد. در سال ۵۷ مجموعه شعر «شعرهای در تبعید» از عبدالوهاب البیاتی شاعر نوگرا و انقلابی عراقی را منتشر کرد که نشان از جهان‌بینی مترجم آن داشت.

با این حال او نویسنده و شاعر «یک بعدی» نیست که به ادبیاتی معتقد باشد که فقط «فقرا و ندارها» بپردازد. چشم‌انداز کلی که غریفی به آن اعتقاد دارد ادبیاتی است که «به نفع عدالت اجتماعی» بنویسد نه اینکه از فرودستان را «خدایان اخلاق» معرفی کند (در گفت‌وگو با حبیب باوی ساجد).

غریفی به‌واسطه زبان انگلیسی با نویسندگانی همچون ارنست همینگوی و ویلیام فاکنر آشنا شد که تاحدی تحت تاثیر آنها بود.

عدنان غریفی

«ما محلی و بومی‌گرا و جمع و جهان گریزیم»

غریفی نسبت به آثار خودش هم سخت‌گیر بود و داستان و شعری را دارای ارزش ادبی می‌دانست که بتوان بیش از یکبار خواند. سال‌ها قبل به علی امینی نجفی گفت: «بزرگترين نگرانی من اين است که چيزی بنويسم که به لعنت ابليس هم نيارزد؛ چيزی که حتی نشود يک بار هم خواندش، مثل خيلی چيزهايی که من طاقت ندارم حتی يک بار هم بخوانم.»

بر همین اساس است که اضافه می‌کند: «در اکثر موارد از زحمتم پیشمان می‌شوم. جز بزرگان متقدم، از نسل خودم به بعد از نسل خودم به بعد من فقط کارهای اندک ناصر تقوايی و به طور کلی عمده کارهای احمد محمود را با رغبت می‌خوانم.»

از نظر او داشتن «وجدان جهانی» ادبیاتی ارزشمند می‌آفریند و نقص تاریخی در شعر و داستان ایرانی را در این می‌داند که «ما محلی و بومی‌گرا و جمع و جهان گریزیم. هنگام نوشتن چیزی به نام مسئله انسانی، مسئله مبتلا به بشری ذهن ما را جلب نمی‌کند.»

نویسنده از نظر غریفی کسی است که بداند در عمل «زبان» را چگونه برای مضمون که به آن می‌پردازد به کار گیرد برای «شکل دادن» به آن زحمت بکشد. «راز ماندگاری» آثار بزرگ ادبی، موضوعیست که غریفی دلشمغول آن بوده است به‌طوریکه به‌گفته خودش عنوان یکی از آثار ناتمامش هست: راز جاوادنه‌ها. به عقیده او«یک نویسنده بزرگ می‌خواهد هرچه زودتر خواننده را برای دستیابی به مفاهیم و معانی مورد نظر خویش آماده کند.»

دقت نظر نویسنده در امور پیش پاافتاده و دیدن آن از زوایه دیگر، یکی دیگر از موضوعاتی است که غریفی در داستان‌نویسی ضروری می‌داند. در این مورد همینگوی را مثال می‌زند که چگونه از امور روزمره‌ای مانند ماهیگیری استفاده می‌کند و آن را به یک مساله انسانی گره می‌زند:« رفتن ماهيگيران به دريا و رودررويی با کوسه‌ها يک کار عادی و روزانه ماهيگيران است، اما ببينيد که ارنست همينگوی چه شاهکاری از امر عادی آفريده است.»

«حق نداشتیم به زبان مادری درس بخوانیم»

غریفی در گفت‌وگو با امينی نجفی گفته بود که با آنکه اصالتا عرب است، اما به زبان عربی نمی‌نویسد: «جرئت ندارم بنویسم». او گفته بود که در مدرسه «حق نداشتیم» به زبان مادری درس بخوانیم: «بايد به زبان فارسی درس بخوانيم. يک جايی خواندم که مشاوران رضا شاه به او گفته بودند که برای حفظ وحدت ملی همه بايد به زبان فارسی حرف بزنند. آن پدر و پسر وحدت و منافع ملی را در آن می‌دانستند.»

موضوع تدریس به زبان مادری در اقوام ایران همیشه مناقشه‌انگیز بوده است. به نظر غریفی مشاوران رضاشاه «دوراندیشی کافی» نداشتند زیرا «حق برابر میان اقوام گوناگون وحدت ملی را محکم می‌کند، نه محروم کردن بخشی از حقوق مدنی‌شان.» با این حال او اضافه می‌کند که «شخصا به عدالت اجتماعی بیشتر اهمیت» می‌دهد تا «به حل مسائل قومی.»

غریفی علاوه بر زبان فارسی، به زبان انگلیسی هم شعر می‌نوشت.

او درباره مجموعه داستان «شنل‌پوش در مه» گفته بود که یک «روح عربی» است در «زبان زیبای فارسی». او این کتاب را محصول تغییر و تحولی دوران زندان می‌دانست و آن را «شرح حال گوشه‌ای از زندگی عجیب و غریب خیلی از افراد مرده و زنده خانواده»‌اش بود. خود او گفته بود که مطمئن نیست که در زمان نوشتن آن داستان‌ها، «صد سال تنهایی» اثر گابریل گارسیا مارکز را خوانده بود یا نه. ولی از خواندن آن هیچ «تعجب» نکرده بود زیرا حال و هوای آن برایش آشنا بود.

سال‌های تبعید: «برای شما خوانده‌ایم»

بعد از انقلاب این شاعر و نویسنده به هلند مهاجرت کرد تا مابقی زندگی ادبی خود را دور از ایران ادامه دهد. حاصل ادبی این دوره «سی،چهل» کتاب به نگارش خودش یا ترجمه است که بخش عظیمی از آنها منتشر نشده است.

به گفته خودش: «بعد از انقلاب سی چهل کتاب از خودم و ديگران (ترجمه) آماده چاپ کردم. نمايشنامه‌هايی را که از زبان انگليسی ترجمه و از برنامه دوم راديو پخش کرده بودم حدود ده – دوازده تا می‌شدند؛ شعرايی را که در تماشا در طول چند سال معرفی کرده بودم و نيز آنهايی را که از برنامه “شعر قرن بيستم” ساعت يازده شب از برنامه اول راديو ايران پخش کرده بودم، رويهم‌رفته ده جلد کتاب با قطر معقول می‌شدند؛ نزديک به شصت -هفتاد داستان کوتاه ترجمه کرده بودم؛ قصه معاصر عرب را ، البته از انگليسی، هم آماده داشتم؛ ادبيات معاصر کوبا هم بود؛ کارهای خودم از شعر و قصه و تحليل و تئوری هم بود؛ مقاله‌هائی را که در برنامه روزانه خود در برنامه دوم ترجمه کرده بودم (“برای شماخوانده‌ايم”)، چندين مجلد می‌شدند.»