کوردانه: شورش شهباز: مسئله اتمی ایران در راس مراودات و ترافیکهای دیپلماسی در منطقه خاورمیانە و حتی در سطح بینالمللی قرار دارد. مسئله اتمی و رسیدن به سلاح هستهای در ایران همچون مسئلەای پیچیده که در این حال بسیاری از مسائل دیگر را نه تنها به حاشیه رانده بلکه به پدیدهای نامیمون برای هرگونه تغییراتی در داخل ایران تبدیل شده است.
این مسئله اتمی که فضای حداکثری از راوبط دیپلماتیک و حتی مذاکرات دول غربی با ایران را در بر گرفته، توجه بی شائبهای به این مورد است که میزان تهدید رسیدن به سلاح اتمی را به حداقل کاهش دهد. اما برخلاف انتظارات غرب تا کنون عکس آن مشاهده میشود. رسیدن ایران به فناوری موشکهای دوربرد و هایپرسونیک رادارگریز، دیگر شکی برای صلح آمیز نبودن برنامهی اتمی ایران را باقی نمیگذارد.
مماشاتی عجیب در لوای دیپلماسی و مذاکرات مسئله اتمی ایران در سطح بینالمللی وجود دارد. این نوع دیپلماسی از سوی شورای حکام آژانس اتمی که روندی کند و نفس گیر، موجبات تحریمهای کمرشکنی برای مردم ایران را به ارمغان آورد. این ارمغان شوم، نامش همان تحریم اقتصادی است که تاثیر مستقیمی به قدرت خرید مردم دارد و میزان تورمی افسار گسیخته را در سطحی عمومی را ایجاد کرده است.
تحریمهای اقتصادی تحت عنوان فشاری که طی این سالیان متمادی به حاکمیت ایران اعمال شد، نه تنها کارساز نبوده و نیست؛ بلکه میزان فعالیتهای برون مرزی حاکمیت در چارچوب گروههای وابسته به ایران را روز به روز افزایش داد.
با نگاهی بسی عامیانه، عجز و ناتوانی و عدم هماهنگی بین دولتهای غربی نسبت به برنامه اتمی ایران به وضوح تمام دیده میشود. این مقوله ناتوانی هم بر میگردد به مسئله انرژی فسیلی و نیاز مبرم کشورهای غربی به ویژه اروپایی بە آن بر میگردد. نزدیک به بیش از چهار دهه بدلیل نظام مالیاتی موجود در این کشورها و هراس از گرانی انرژی در این کشورها بستگی تام دارد.
رکورد اقتصادی کشورهای ابرقدرت همیشه باعث بحرانهای شدیدی میشود. برای پیشی گرفتن از این بحرانهای اقتصادی، دو جنگ جهانی برپا شد. اما اکنون رویه پیشرفت نوعیت سلاحهای کشتار جمعی و عدم ظرفیت داشتن کرهی زمین، مقوله دیگری است که راه را برای برپایی جنگ سومی در جهان سد میکند.
اما این بدان معنا نیست که جنگی روی ندهد. جنگهای منطقهای همچون جنگ عراق تا به افغانستان تا به جنگ اکراین اخیر، نمونه نرم از پیش درآمدی برای مانع شدن از جنگی بزرگ است که در نهایت تأمین کننده منافعی را در کوتاه مدت برای آن کشورهای که به عنوان حامیان این جنگها، در پی خواهد داشت.
نوع بهرهوری از این جنگهای منطقهای، بستگی به میزان قدرت اقتصادی آن ابرقدرتها به ویژه آمریکا دارد. در فراز و فرود چنین جنگهایی علاوه بر آزمایشات سلاحهای مدرن، شیوه دیگری از عرض اندام و نشان دادن برتری قدرت را هم میتوان به وضوح تمام دید.
در چنین شرایط چنگ و دندان نشان دادن ابرقدرتها به همدیگر باعث خلاء میشود. همچنان که تفکر و ذهنیت قدرت ساختاری است که خلاء نمیپذیرد، این خلاء هم باید پر شود. حال این خلاء از سوی حاکمان ایران با بهرهگیری از هژمونی دینی پر شد.
البته نظام سیستم ابرقدرتی همیشه به داشتن زور بیشتر و داشتن انواع سلاحهای پیشرفته و… بر میگردد. این نوع مکانیزه بودن حاکمیتی ابرقدرت تهی از دکترین فلسفی- سیاسی و حتی استراتژی است! چون که نیت از هرگونه واکنش و عملی برداشتی منافع جویانه و رسیدن به دستآوردی مادی در پی آن میباشد.
غفلت ابرقدرت از آن نشأت میگیرد که همیشه در پی رسیدن به مصالح و بکارگیری تمامی دوستان ناهمطراز خود بعنوان مزدوران و نه متحدانی استراتژیک است. نقش ساختار معنوی در چنین پارادایمی نه تنها گنگ بلکه فاقد پیشینه و حمایتی است. در برابر این گونه غفلتی استراتژی، مسلما زمینه کنشی را به وجود خواهد آمد. این نوع از کنش منشأ آن به دشمن ستیزی را با ابرقدرت را در پی دارد.
تعاریف ایدئولوژیکی آن هم در طی قرنها از نزاع دینی تا به اندیشه چپ که نسخە آن رویارویی با قدرت برتر است، همچنان به قوت خود باقی مانده و میماند و نیاز به فرصتی برای ظهور دارند. پس آنچه این نوع رویارویی را بوجود میآورد، نوعیت تعامل ابرقدرت است. اگر نوع برخورد ابرقدرت شکافی عمیق در منطقهای که بدان وارد/ اشغال شده، ایجاد کند، مسلما نوع کنشها بدان رادیکالتر است.
در کشاکش چنین روندی، قدرتهای منطقهای که سطحی نازلتر از ابرقدرتها را دارا هستند، چاشنی موجود برای کنشی که منجر به رویارویی سخت افزاری را در اختیار دارند، بدین گروههای کنشگر تزریق میکنند.
با تعاریف کوتاه و مختصری که ارائه شد، کنشها به رفتار سیاسی نیز برخواهد گشت. زمینهی فراهم شده از مبانی مذهبی تا به غلو در وطن پرستی موجود در ته ذهن حاکمان و احساس به عرض اندام کردن بیشتر، شاخص اصلی پیگیری مسائلی خواهد شد که برای دستیابی و ناکام نماندن از رسیدن به هدف، نیاز به ابزار دارد. این ابزار برای بر هم زدن توازن قدرت در دنیا و مطرح شدن در جهان امروزی چیز جز دستیابی به سلاح اتمی نیست!
ولایت فقیه در ایران و بازوان اجراییش یا همان سرداران سپاه پاسداران با نظم جهانی کنونی و رد آن از سوی حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است. به کرات موضعگیریهای مسئولان این نظام از شخص رهبر تا به فرماندهان نظامی و حتی سخنگویان دولت در رد هرگونه احکامی و یا حتی نقض قوانینی بینالمللی نسبت به این حاکمیت را نه تنها رد بلکه اساس آن را غلط میخوانند.
روش حق به جانب این نظام در رد محکومیتهایی بینالمللی که دارد بیانگر این نوع نگرش است. اما محرز اینکه این زیر بار نرفتن هرچند ضربات مهلکی به ساختار بشری جامعه تحت امر این حاکمیت را در پی داشته و دارد. اما از سوی دیگر میل به هرگونه سلاح کشتار جمعی را در بین رهبران حاکمیت جمهوری اسلامی دو چندان کرده است.
حاکمیت جمهوری اسلامی تئوری و پارادایمی مختص به خود دارد که به نوعی شباهتی به رفتار اتحاد جماهیر شوروی دارد. در چنین شرایطی رویارویی تئوریک از سوی ایدئولوژی مذهبی عجین شده با نگرشی چپ گرایانه_من درآوردی مختص به رهبران حاکمیت ایران_ در برابر نظم کنونی جهانی ایجاد میشود.
حاکمیت جمهوری اسلامی فاقد رویکرد ایجاد رفاه و امنیت نیازمند جامعه تحت امر خود است. یعنی اصل برآمده از نهاد هر حکومتی که باید به رفع معضلات جامعه بپردازد، برعکس آنرا عمل میکند و همچنان جامعه را با چالشهای جدی و تورم و رکود اقتصادی روبرو کرده و میکند. این حاکمیت دارای رویه و نگرشی کاملا نظامی برای رسیدن به ابعاد ایدئولوژیکی که دارد، میباشد. مسئله اتمی ایران که از زمان شاه کلید خورد و بعد از آن جمهوری اسلامی بعد از طی لجاجتی چندساله با آن، در نهایت به تداوم دهنده همان پروژه اتمی شدن ایران دست زد.
این رویکرد هم بر میگردد به دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق و ناکامیهایی که در دوران این جنگ دامن حاکمیت را گرفت. بعد از دوران جنگ ایران و عراق بجای بازسازی آثار جنگ، بودجه نظامی ایران همچنان در حال افزایش بوده و هست. در عرصه نظامی و حتی انرژی هستهای_ که آنرا مسالمت آمیز خواند_ وارد مقولهای پارالل با هم شد.
در ابعاد نظامی به دستیابی به موشکهای دوربرد را در دستور کار قرار داد که اکنون نتیجهی شوم این دستیابی را در منطقه به وضوح میتوان دید. در بعد دستیابی به انرژی هستهای هم تا جایی پیشرفته که براساس نظر کارشناسان درصد غنای اورانیوم غنی شده برای تولید بمب اتمی کافی است.
خامنهای بعنوان رهبر ایران همراه با سرداران سپاه دارای خط مشی فکری انتقامجویانه آنهم با لجاجتی خاص هستند. برای رسیدن به اهداف فکری و رویایی که دارند، بسیار مواقع تقیه کرده و متوسل به دروغگویی شرعی هم شدهاند. برای آنکه بصورت پنهانی به سلاح اتمی دست یابند، همیشه با ذکر چند حدیث دینی، سعی در اغواء افکار عمومی را داشته و دارند. اما با گذشت زمان، کلاه شرعی دروغینی را که برای عملکردهای خود دوختهاند، نخ نما و دیگر کارکردی ندارد.
جهان امروزی باید بدین نقطه برسد که حاکمان ایران بسی خطرناکتر از کیم جونگ اون رهبری کره شمالی هستند. اگر زمانی باقی مانده باشد و مافیای سلاحهای کشتارجمعی در دستیابی ایران به سلاح اتمی کمک نکرده باشند تا به بمب اتمی برسد، باید با اجماعی مانع از رسیدن حاکمیت کنونی ایران به سلاح اتمی شوند. همانگونه که اکنون موشکهای بالستیک ایران به معضلی برای کشورهای غربی تبدیل و در اجلاس اخیر کشورهای گروه هفت به ایران هشدار داده اند به روسیه موشک بالستیک برای ادامه جنگ با اوکراین را ندهد. زمانی که بدین نقطه برسند که سلاح اتمی در دسترس حاکمان ایران باشد، دیگر مانعی برای بازداری این حاکمیت وجود نخواهد داشت تا با هشدار یا تحریمهایی بتوان خطر بمب اتم در دستان افرادی ایدئولوژیک را کم کرد.