چین یا امریکا یا هر کشور دیگری همواره به دنبال منافع خود بوده است توأم با بسیاری از سیاهکاریها که ملت ایران بهوفور طعم تلخشان را چشیده است. بیآنکه بخواهم میزان عظیم تأثیرگذاری نیروهای خارجی بر مسائل داخلی طی تاریخ معاصر ایران را انکار کنم، معتقدم مسئلهی اصلی ما همیشه در داخل کشور بوده است. در شرایطی که نظام سیاسی حاکم فقط از سر اضطرار و درماندگی میکوشد مناسبات خودش با چین را تعمیق ببخشد، میتوان با قاطعیت گفت که توان چانهزنی چنان نازلی در گسترش این روابط خواهد داشت که انتظار تأمین منافع ملی را منتفی میکند
اخبار روز: بعد از چند سال گفتگو بین جمهوری اسلامی و دولت چین، سند همکاری های جامع و بلند مدت بین دو کشور رسما امضا شد. نمایندگان مجلس هم روز یکشنبه بعد از برگزاری جلسه غیر علنی با انتشار بیانیه ای با سلب مسئولیت از خود اعلام کردند که به بررسی این سند نمی پردازند. متن سند رسمی هنوز منتشر نشده اما از تابستان گذشته که خبر آن رسانه ای شده عموم مردم نگران پی آمد این توافق هستند. جمهوری اسلامی امضای سند همکاری با چین را افتخار آمیز و به نفع دو کشور می داند و منتقدان آن این اقدام را سند خیانت آشکار حکومت به ایران و آینده آن. اعتراض هایی که در روزهای اخیر شکل گرفته، نشانه حساسیت افکار عمومی نسبت به این سند و اقدام جمهوری اسلامی است.
با طرح چند پرسش از زوایای مختلف با چند تن از اقتصاددانان سرشناس به گفتگو در باره ی سند همکاری جمهوری اسلامی و چین پرداختیم. اینجا نظر محمد مالجو اقتصاددان را می خوانید:
اخبار روز: بعد از پنج سال گفتگو بین جمهوری اسلامی و دولت چین، سند همکاریهای جامع و بلندمدت بین دو کشور رسماً امضا شد. متن سند رسمی هنوز منتشر نشده اما از تابستان گذشته که خبر آن رسانهای شده عموم مردم نگران پیآمد این توافق هستند. جمهوری اسلامی امضای این سند را افتخارآمیز و به نفع دو کشور میداند و منتقدان آن را سند خیانت آشکار حکومت به ایران و آیندهی آن. نظرتان دربارهی این سند چیست؟
به لطف شفافیت همیشگی دیوانسالاران نظام جمهوری اسلامی، تقریباً هیچ اطلاع موثق رسماً تأییدشدهای دربارهی مفاد این سند نداریم. بنابراین متأسفانه عجالتاً نمیتوانیم مفاد نامعلوم سند را ارزیابی کنیم. فعلاً مجبوریم بر اساس منطق موقعیتی که به امضای این سند انجامیده فقط داوریهایی مقدماتی به دست دهیم.
دور از انتظار نبود که اگر توافق با امریکا بر سر مسئلهی هستهای با موانع سفتوسختی مواجه شود، نظام جمهوری اسلامی نیز بیکار ننشیند و بیشازپیش به شرق دخیل ببندد. دستکم من خودم در تابستان سال ۱۳۹۲ در تارنمای نقد اقتصاد سیاسی چنین پیشبینی مشروطی به عمل آوردم و نوشتم «اگر […] تنش تحریمها در سیاست بینالمللی کماکان رشد فزاینده داشته باشد […] و به میانجیگریِ ابتدا اقتصاد بینالمللی و سپس اقتصاد داخلی با شدتی بیشازپیش به سیاست داخلی سرریز کند، آن قدر که به خواستِ طرفِ ایرانی برمیگردد در میانمدت احتمالاً فصل جدیدی از دیپلماسی بین المللی در سیاست خارجی ایران رقم خواهد خورد: تلاش برای ارتقای سطح روابط با روسیه و چین از فاز شرکای تجاری به فاز متحدان استراتژیک».
پیشبینیهایی از این نوع متاسفانه عجالتاً تحقق یافتهاند، البته فعلاً کماکان فقط تا جایی که به خواست طرف ایرانی برمیگردد. در نظر داشته باشیم که چین از اصلیترین ابرقدرتهای اقتصادی در دنیای امروز است. برقراری مناسبات اقتصادی تنگاتنگ با چین قطعاً از لازمههای ممانعت از سیر قهقرایی کنونیِ اقتصاد ایران است. اما در شرایطی که نظام سیاسی حاکم فقط از سر اضطرار و درماندگی میکوشد مناسبات خودش با چین را تعمیق ببخشد، میتوان با قاطعیت گفت که توان چانهزنی چنان نازلی در گسترش این روابط خواهد داشت که انتظار تأمین منافع ملی را منتفی میکند، هر قدر هم که فرضاً کمکحال تحکیم حیات نظام سیاسی مستقر باشد. مشکل بهخودیخود نه برقراری ارتباطی تنگاتنگتر با چین بلکه رویکرد جمهوری اسلامی در سیاست خارجی و سیاست داخلی است که ایران را در موقعیتی چنین نازل قرار داده است.
اخبارروز: به نظر شما علت عدم انتشار متن کامل سند همکاری چین و ایران چیست؟ مقامات جمهوری اسلامی از یک طرف در رد نگرانی مردم نسبت به پیآمد زیانبار سند میگویند اعتراضات مخالفان بیپایه است چون آنچه امضا شده سند تعهدآوری نیست. از سوی دیگر میگویند چین با انتشار سند مخالف است و آنها به خواست پکن پنهانکاری میکنند. این تناقض را چگونه باید فهمید، اگر سند تعهدآوری نیست چرا مقامات جمهوری اسلامی خود را متعهد به عدم انتشار سند و ضمائم آن میدانند؟
من تناقضی در سخنان مقامهای جمهوری اسلامی در این زمینه نمیبینم. گفتهاند وضعیت حقوقی این سند نه قرارداد بلکه تفاهمنامه است. اگر حقیقتاً نیز فقط تفاهمنامه باشد پس تعهدآور نیز نیست. درعینحال گویا نمیخواهند مفاد سند را نیز منتشر کنند، دستکم تا اطلاع ثانوی که نمیدانیم یعنی تا کی. هم توان چانهزنی نازل ایران و هم موقعیت انحصاری چین در خلال رسیدن به این تفاهمنامه به احتمال قوی مفادی را در این سند رقم زده است که اطلاع افکار عمومی از آن چهبسا شرایطی را فراهم بیاورد که در مسیر ارتقای این تفاهمنامهی غیرتعهدآور به سطح قرارداد تعهدآور بیش از اکنون سنگاندازی شود. در غیر این صورت بعید بود اسناد این همکاری غرورآفرین در پستوهای سیاست رسمی مخفی بماند، ولو به درخواست چین.
دو سال پیش در پی تشدید تحریم های آمریکا علیه جمهوری اسلامی، چین ترجیح داد از پروژه های اقتصادی، گازی و نفتی در ایران کنار بکشد و با واشنگتن به خاطر حضور در ایران سر شاخ نشود، چرا جمهوری اسلامی علیرغم تجربه ی عملی عدم پایبندی چین به تعهداتش، با این کشور سند همکاری های جامع و بلند مدت امضا می کند؟ آیا انگیزه ی سیاسی و نگرانی از خطر سقوط محرک این اقدام جمهوری اسلامی است؟
ایران فقط یکی از علایق کوچک چین در سطح مناسبات بینالمللی است. گرایش چین به دیپلماسی صلحآمیز با سایر ابرقدرتها چندان حکم نمیکرده است یک علاقه را به زیان علایق پرشمار در سطح جهانی به هر قیمت دنبال کند. چین در این زمینه مطلقاً خلاف منافع ملیاش عمل نکرده است. دولت ایران نیز در مدتی که طعم شیرین برجام را چشید بنا بر مصلحت نظام سیاسی خیلی زودهنگام و نسنجیده در برخی پروژهها با چینیها تَرک مهربانی کرد. منطق تحکیم فزایندهتر مناسبات با چین را باید در سپهری بیرون از سابقهی مناسبات با چین جست. چه در دورۀ صدارت ترامپ با زبانی خشن و چه در دورۀ آغازین ریاستجمهوری بایدن با زبانی دیپلماتیک، گیرم با درجاتی گوناگون از سختگیری، حرف این بوده است که لازمهی تفاهم با ایران عبارت است از برآوردن اقتضائات کوتاهکردن ید مبسوط ایران در منطقه. جمهوری اسلامی حق دارد که باور نکند پس از حرکت به سوی برآوردن چنین اقتضائاتی کماکان میتواند از امنیت سیاسی نیز برخوردار باشد. حاکمیت در ایران همواره بهدرستی نیل به توافقی پایدار با امریکا را پایدار نمیدانسته است. منطق گرایش فزاینده به چین را باید از چشمانداز رابطه با امریکا استخراج کرد. چنین منطقی از منظر مصلحت نظام سیاسی کاملاً قابلفهم است اما از منظر منافع ملی چهبسا قابلتحسین نباشد.
آیا سندی که منتشر شده، میتواند در جریان عمل و یا با تغییر نگرش مجریان، به سیاست برد- برد منجر شود یا علیرغم تفاوت نگاهها، باخت ایران در آن از هم اکنون قطعی است؟
میتوان شرایطی را متصور شد که گسترش همکاریها بین ایران و چین به سیاست برد-برد برای هر دو کشور بینجامد اما برای این که چنین تصوری در عمل هم تحقق یابد باید مسیر بسیار دشواری را پیمود. چنین شرایطی مستلزم دگرگونی بنیادی در سیاست داخلی و سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی است.
تعمیق مناسبات با چین به شرطی میتواند همسو با منافع ملی باشد که هم توان نازل چانهزنی ایران ارتقا یابد هم موقعیت انحصاری چین در ارتباط با ایران کمرنگ شود. این شرط فقط و فقط از رهگذر عادیسازی مناسبات ایران با امریکا است که بهنوبهیخود حرکت به سوی ترک مخاصمه با اسرائیل را میطلبد. اسرائیلستیزی چگونه به خصیصهی پایدار دیپلماسی نظام جمهوری اسلامی تبدیل شد؟ اسرائیلستیزی نظام جمهوری اسلامی در ابتدای کار احتمالاً مختصر پیوندی با آرمان والای فلسطین داشت اما سپس با قدرتگیری فزایندهتر اسلامگرایان افراطی تدریجاً در چرخشی عظیم از ایدهی امت واحدهی اسلامی در منطقه نیرو گرفت و بعدها خصوصاً پس از پایان جنگ هشتساله با فاصلهگیری تمامعیار از آرمان فلسطین عملاً کارکردی معطوف به سیاست داخلی پیدا کرد. خصمانگاری اسرائیل در ادوار متأخرتر عمدتاً از نیاز بیپایان محافظهکاران به سایهی خصم توانمندی نشئت میگرفته است که تحدید هر چه گستردهترِ دایرهی مشارکت سیاسی رقبا در بدنهی نظام سیاسی مستقر را موجه جلوه دهد. درواقع، مهمترین خصلت سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی، یعنی اسرائیلستیزی در پهنهی بینالمللی، مستقیماً از مهمترین خصلت سیاست داخلی جبههی محافظهکاران، یعنی دموکراسیستیزی در پهنهی ملی، تغذیه میشده است. هزینههای تخاصم با اسرائیل در سطح بینالمللی را با طیب خاطر میپرداختهاند تا میوههای سیاست داخلی دموکراسیستیزانه به شکل کسب هر چه بیشتر انحصار قدرت سیاسی را در پهنهی ملی بچینند. گرهای که در سراسر دهههای اخیر کماکان کور مانده دقیقاً در همینجاست. تمهید شرایط امکان بسط دموکراسی در سیاست داخلی در گرو ترک مخاصمه با اسرائیل در سیاست خارجی است اما ترک مخاصمه با اسرائیل در سیاست خارجی نیز در گرو تمهید شرایط امکان بسط دموکراسی در سیاست داخلی است. در دهههای اخیر اسرائیلستیزی در سیاست خارجی و دموکراسیستیزی در سیاست داخلی متقابلاً یکدیگر را تغذیه میکردهاند. تمهید شرط لازم، هرچند نه کافی، برای حرکت به سوی سیاست برد-برد در همکاری با چین از معبر ترک اسرائیلستیزی و امریکاپرهیزی در سیاست خارجی میگذرد. باید از نیروهای مترقی الگو گرفت که نه اسرائیلستیزی و امریکاهراسی بلکه ستیز با صهیونیسم و امپریالیسم را در دستورکار دارند.
در میان مدافعان سند این نظر مطرح است که بخشی از مخالفان نه بهخاطر محتوی سند بلکه بهخاطر طرفین امضاکنندهی آن با این سند مخالف هستند. یعنی این که اگر جمهوری اسلامی همین سند را با آمریکا و یا یکی از کشورهای اروپایی امضا میکرد مخالفان ارزیابی دیگری دربارهی آن داشتند؟ نظر شما چیست؟
بخشی از مخالفان این سند بر این گماناند که مفری برای نظام جمهوری اسلامی پیدا شده تا از بنبست کنونیاش عبور کند. این دسته از مخالفان که عمدتاً خواهان براندازی نظام جمهوری اسلامی از طریق مداخلهی نیروهای خارجی بودهاند به همین دلیل بیاندازه عصبانیاند. اولویت اولشان حملهی مستقیم نیروهای خارجی به ایران است و اولویت دومشان تشدید فشار حداکثری روی ایران نه برای واداشتن جمهوری اسلامی به مصالحه بلکه برای فروریزیاش از داخل. عجالتاً میخواهند با تیرِ امحای چنین سندی عملاً دو نشان را بزنند. هم جمهوری اسلامی را بیشاز پیش تضعیف کنند هم همین میزان ناچیز از عاملیتهای طبقات مردمی را. مشکل این دسته از مخالفان نه با چین بلکه با استمرار حیات نظام جمهوری اسلامی است.
بخشی دیگر از مخالفان این سند نیز باز نه با چین بلکه با هشداری مخالفاند که امضای چنین سندی نسبت به آینده میدهد. معتقدند بسط همکاریها با چین در شرایط کنونی، در بهترین حالت، به معنای استمرار وضعیت صلح مسلح میان ایران و امریکا است که بیشازپیش بودجههای نظامی و امنیتی خواهد طلبید. مشکل این دسته از مخالفان نیز باز نه با چین بلکه با وضعیتی است که نظام جمهوری اسلامی برای کلیت ایران پدید آورده است.
باید بسیار محتاط بود که در دنیای آینده که چین از اصلیترین و چهبسا اصلاً اصلیترین ابرقدرت اقتصادی خواهد بود افکار عمومی ایرانیان به سمت چینستیزی سوق نیابد. چین یا امریکا یا هر کشور دیگری همواره به دنبال منافع خود بوده است توأم با بسیاری از سیاهکاریها که ملت ایران بهوفور طعم تلخشان را چشیده است. بیآنکه بخواهم میزان عظیم تأثیرگذاری نیروهای خارجی بر مسائل داخلی طی تاریخ معاصر ایران را انکار کنم، معتقدم مسئلهی اصلی ما همیشه در داخل کشور بوده است.