عاطفه اقبال : شهناز تهرانی این روزها به یمن یک وکالت هشتگی خود را بزور بر سرزبانها انداخت. کسی که سالها است دیگر کسی نامش را نمی شنود، یکشبه بر سر در سایت های سیاسی نامش هوا رفت. تا جایی که گوگوش خانم و آقای وکیل شاه زاده هم به او زنگ زدند تا دلجویی اش کنند. در دنیای هنری سطح پائین چه در ایران و چه در کشورهای غربی یکی از شگردهای هنرپیشه های دست چندم برای انداختن نامشان بر سر زبانها، فحش دادن و تهمت فاحشه گی یا تجاوز به یکدیگر است. چون خوب میدانند که تبلیغ چه از نوع مثبت و چه از نوع منفی در این رابطه خوب است. دعوای گلستان و تهرانی هم از این نوع است. ولی در دنیای سیاست ایرانی جماعت، ناگهان برخی لازم دیدند که با رگهای باد کرده وارد دعوا شوند. تمام دعوا هم از یک وکالت مجازی به آقای شاه زاده شروع شد. آقا رضا که دو سال پیش در مصاحبه گفته بود که کاری ندارد و از صندوق خانوادگی مادرجان حقوق میگیرد، ناگهان هوس وکیل شدن کرد و از همه خواست نازش را بکشند تا بلند شود برود با چند نماینده این کشور و آن کشور ملاقات کند. همان کاری که البته بسیار زودتر از او، کسان دیگری بدون وکالت انجام داده بودند. یکسری هنرپیشه، خواننده، شومن و فوتبالیست هم بلافاصله برای بیعت مجازی با هشتگ صف کشیده و بقیه را مصاف طلبیدند که : هر کی وکالت نده اجنبیه!

یکسری هم اینطرف هشتگ های وکالت نمیدهم را بر بالای سر گرفتند که مگه شهر هرته ما خودمون یکپا وکیلیم! بزن و بزنی راه افتاد که نگو.

این وسط یکدفعه شهناز خانم تهرانی هم دید اوضاع برای دیده شدن خوبه پرید وسط که منم وکالت میدم. لیلی خانم از تهران تا فهمید، شهناز با یه هشتگ شده عزیز دل سلطنت طلبا، خودش هم که نمیتونه از تهران وکالت بده، پس چادر به کمر بست و اومد به میدون که اصلا این شهناز فاحشه است! اینبار نه تنها سلطنت طلبها بلکه فمینیست ها و سیاسیون قدیمی هم غیرتشان به جوش آمد و به دفاع از شهناز جان، صف کشیدند و او را چنان بالا بردند که امر به خودش هم مشتبه شد که شاید در فردای انقلابی که با شعار زن زندگی آزادی شروع شد او هم بتواند ملکه ای، یا حداقل ندیمه ملکه بشود. گوگوش خانم هم تا دید نام شهناز خانم بر سر زبانها است و خودش از قافله عقب افتاده، دست به تلفن شد و از شهناز خانم تلفنی دلجویی کرد. این وسط قربون صدقه رفتن شهناز خانم خودش یک نمایش خنده دار شد، بانو گوگوش تو پیشکسوت ما هستی. –در دنیای شهناز خانم ها یعنی سنت بیشتره و پیرتری-

بعد یکدفعه اطرافیان آقای وکیل شاه زاده گفتند که آقا کجای کاری عقب نیفتی، شهناز خانم به یمن زرنگی روی دست مهسا، نیکا، سارینا، حدیث و … بلند شده. و چیزی نمانده که هشتگ #شهناز_تهرانی، ترند #مهسا_امینی رو هم در فضای مجازی بشکنه. تا دیر نشده زنگ بزن. خلاصه به شهناز خانم اطلاع میدهند که متن چاپلوسانه اش را حفظ کند و دوربین آماده تا آقا رضا زنگ بزند. شهناز خانم هم چه فیلمی بازی کرد که نگو. آقا رضا جلوش نبود تا دستبوسی و چکمه لیسی کند، برای همین مرتبا میگفت من دستبوس شما و پهلوی ها هستم. چند بار هم شعار خدا شاه و ولیعهد را با صدای بلند اجرا کرد. الحق که هنرپیشه ی خوبی است اما از نوع آبدوغ خیاری. بعد هم همینجوری از کیسه خلیفه بخشید که تمام مردم ایران شما را صدا میزنند و میگویند، ای شاه ایران برگرد به ایران!

در تمام این مدت هم دوربین فیلم برداری از قبل آماده بود و این نمایش های مضحک را برای پخش ضبط میکرد.

ضمنا شهناز خانم در این هیر و ویر، امر بهش مشتبه شد و خودشو یکی از تابوشکن ترین زنان ایرانی هم نامید. من هر چه نگاه کردم جز رقص های آبگوشتی در کاباره ها و فیلم های کلاه مخملی چیزی ندیدم. والا در این زمینه هم جمیله از شهناز خانم خیلی تابو شکن تر بود.

حالا بعد از این رویداد طنز گونه می خواهم یک خاطره واقعی از شهناز تهرانی در زندان قصر را بنویسم.

شهناز تهرانی بهمن سال 1359 به جرم شرکت در یک باند دزدی مسلحانه دستگیر شد. در پرونده اش که در روزنامه های آن زمان منتشر شد سرقت از 13 مغازه و خانه و 14 ماشین ثبت شده بود. اطلاعات در گزارشی در این باره نوشت: شهناز علیشاه معروف به شهناز تهرانی در بازجویی‌های اولیه به داستان‌سرایی پرداخت، ولی در برابر سوالات مکرر ماموران اعتراف به سرقت کرد. وی گفت: «از طریق آگهی روزنامه‌ها خانه‌های کسانی را که احتیاج به مستخدم داشتند شناسایی نموده و سپس مادرم را به خانه‌ها می‌فرستادیم و او پس از مدتی کار کردن محل را شناسایی می‌کرد و ما را در جریان می‌گذاشت و به اتفاق چند نفر دیگر دست به سرقت می‌زدیم… اطلاعات، پنجشنبه، ۲۱ آبان ۱۳۶۰.

من هر چه جستجو کردم تا شاید توضیحی از شهناز تهرانی بابت این دستگیری و سرقت پیدا کنم کمتر یافتم. اما هر چه بود او را به زندان قصر که زندانیان عادی در آن محبوس بودند، بردند. اوسط سال 59 مرا از زندان اوین بصورت تنبیهی به زندان قصر منتقل کرده بودند. شهناز تهرانی را آنجا از نزدیک دیدم. زندانیان عادی از محرومترین و پایین ترین قشر جامعه چنان به سختی در زندان زندگی می کردند که مرا طاقت دیدن اینهمه رنجشان نبود. اما از من که میدانستند اتهامم سیاسی است چنان استقبالی کردند که همیشه بیادم خواهد ماند. شهناز تهرانی اما محبوب کسی نبود در آن وانفسا. خاکی و مردمی هم نبود. با لباس خواب حریر مشکی بلند در راهروی بند خرامان می چرخید و ناز به زمین و هوا می فروخت. این بدبختها اصلا کی هستند که هم بند شهناز خانم هنرپیشه فیلمهای کلاه مخملی و پری خوشگله و … باشند. اما این زندانیان نگون بخت برای کلفت شدن خوب بودند. شهناز خانم آنها را همه جوره در خدمت خودش می گرفت تا کارهای شخصی اش انجام بدهند. آنجا هم بساط کلفت و نوکر داشتن براه انداخته بود. آخر هفته هم ناپدید می شد. به گفته زندانیان با ماشین شخصی آقای رئیس زندان به خانه اش می رفت تا به امور شخصی برسد و با چمدان لباسهای جدید و لباس خواب حریر جدید به زندان بازگردد. در حالیکه زندانیان عادی در نکبت و کثافت زندان قصر جان می دادند. و خلخالی دسته دسته به جرم فحشا و مواد مخدر اعدامشان می کرد و بچه های کوچک در آن زندان به هزار بیماری و کثافت مبتلا می شدند. شهناز خانم به یمن عشوه آمدن موقعیت ویژه ای داشت و در هفته گاه گاه در اطاق رئیس زندان از نظرها ناپدید می شد.

الان شهناز تهرانی شرف اهل هنر شده است. مثل آن شرف اهل قلم که یادتان هست. مد روز است. هر کس کمی ناله کند یکدفعه دل بدست آوردگان جمع میشوند که غصه نخور شهناز جون، لیلی سگ کی باشه. خلاصه این شهناز خانم ها رو دست کم نگیرید. با فیلم های آبگوشت خیاری زمان شاه خوب بلدند افکار عمومی رو هم به شاه و فرح بازی بگیرند و مشغول کنند. تا وقتی شما به این بازی تهوع آور مشغولید رود خون در ایران همچنان جاری است.

عاطفه اقبال 28 ژانویه 2023

منبع: پیچ فیسبوک عاطفه اقبال