شورش محی
منبع/کانون دفاع از دموکراسی
ولیعهد عربستان سعودی در اوایل ماه جاری به مقامات ارشد آمریکایی در مورد آمادگی ریاض،برای عادی سازی روابط پادشاهی با اسرائیل،به عنوان بخشی از بازنشانی گستردهتر در روابط ریاض و واشنگتن اطلاع داد.
این یک پیام خوشایند برای کاخ سفید بود. که در تلاش برای ترمیم شکاف در روابط ایالات متحده و عربستان است، زیرا به نظر می رسد ریاض به سمت خروج از روابط تاریخی خود با ایالات متحده حرکت می کند.
به مدت دو سال،جو بایدن هر فرصتی را برای کم کردن فاصله ایالات متحده از شریک عرب چندین دهه خود در خلیج فارس بکار برد. و در نتیجه، ولیعهد محمد بن سلمان با رویکرد و سیاستی جدید تمایلش را بسوی متحدی جدید،همچون چین کمونیست، که در حال حاضر بزرگترین شریک تجاری کشورش، در صدر متحدانش قرار دارد.
بدون تغییر مسیر، ایالات متحده و عربستان سعودی به سمت یک فاصله و جدایی استراتژیک پیش می روند. اگر چنین اتفاقی بیفتد، روابط تجاری حساس نظامی و دو منظوره بین ریاض و پکن، واشنگتن را مجبور به قطع کردن ارسال سخت افزارهای نظامی، اطلاعاتی و سیستم های پیشرفته با پادشاهی میدارد. و با رشد مشارکت چین و عربستان، اسرائیل نیز برای حفظ امنیت خود تحت فشار قرار خواهد گرفت.
اگرچه عادی سازی با سعودی ها همچنان یک جایزه استراتژیک مورد علاقه برای بنیامین نتانیاهو است. هرگونه قرار گرفتن در معرض مقابله با چین و آسیب پذیری در بخش دفاعی و فناوری پیشرفته اسرائیل، ناگزیر باعث ایجاد مشکلاتی برای همکاری دفاعی و فناوری پیشرفته آمریکا و اسرائیل می شود. در واقع، اگر سعودیها ساختار اتحاد آمریکا را ترک کنند و با چین متحد شوند، اسرائیل مجبور میشد بین مهمترین سود سیاسی و روابط دیپلماتیک خود با مهمترین پادشاهی در جهان عرب یکی را انتخاب کند.
همه اینها خبر خوبی برای چین و متحد دیرینه آن در خاورمیانه، ایران است. با عقب نشینی بیشتر ایالات متحده از منطقه و به تعویق افتادن عادی سازی عربستان و اسرائیل، چین این خلاء را پر خواهد کرد و از نفوذ خود بر ایران و متحدان سابق آمریکا در خلیج فارس استفاده خواهد کرد تا به نوعی سیاست انرژی جهانی را ایفا کند که ایالات متحده در طول این دوره بر آن تسلط داشت.
آنچه که اکنون یک شراکت عمدتا تجاری بین پکن و ریاض است، اهمیت استراتژیک فزاینده ای پیدا خواهد کرد و عربستان سعودی (همراه با ایران) به یکی از چندین دوست تولیدکننده نفت تبدیل خواهد شد که چین می تواند در لحظات رویارویی با ایالات متحده به آنها تکیه کند.
تهران نیز به نوبه خود، با ممانعت از توسعه معماری امنیتی یکپارچه ایالات متحده، اسرائیل و عرب که می تواند آن را مهار کند، و شاید حتی آن را شکست دهد، به پیروزی بزرگی دست خواهد یافت. در عوض، از نیروهای نیابتی فلسطینی برای تحریک درگیری با اسرائیل استفاده خواهد کرد که احساسات را در مطبوعات عرب زبان برانگیخته و توجه خاورمیانه را به جای نقش خود در دامن زدن به هرج و مرج و خونریزی در منطقه، معطوف به درگیری اسرائیل و فلسطین می کند. برای سعودیها، عادیسازی با دولت یهود جذابیت خود را از دست خواهد داد و به حرکتی مخاطره آمیز در حمایت از اتحاد با ایالات متحده تبدیل میشود که دیگر به عنوان یک ارزش به نظر نمیرسد.
اگر محمد بن سلمان، ولیعهد،قصد داشت با اتحاد با پکن زنگ هشداری برای واشنگتن ارسال کند، موفق شد. پس از نزدیک به یک سال انفعال، کاخ سفید برای تایید سفیر جدید ایالات متحده در عربستان سعودی، مایکل راتنی، که در اواخر آوریل استوارنامه خود را در ریاض ارائه کرد، به سنا تکیه کرد. جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی، در اوایل ماه مه از پادشاهی دیدن کرد و آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه، قصد دارد در ماه ژوئن نیز از این پادشاهی دیدن کند. اینها گامهای مهمی هستند، اما التیام زخمهای باز روابط و میانجیگری عادیسازی بین اسرائیل و عربستان، چیزی فراتر از وعدهها و دروغگوییها است. این امر مستلزم یک راهکار خلاقانه از سوی هر دو دولت و تعهد نه تنها برای حفظ، بلکه برای ارتقاء اتحاد است.
از زمان ریاستجمهوری فرانکلین دی. این رابطه علیرغم داشتن هیچ توافق رسمی یا اسناد رسمی که به آن وضعیت الزام آور می بخشد، تعداد کمی از تنش ها و بحران ها را پشت سر گذاشته است. داستان با بنیانگذار عربستان سعودی، ملک عبدالعزیز آغاز می شود که به ایالات متحده برای پیروزی بر آلمان و ژاپن در جنگ جهانی دوم دامن زد. پس از جنگ، پادشاهی به عنوان متحد اصلی جنگ سرد در خاورمیانه ظاهر شد. اما تحریم نفتی به رهبری عربستان سعودی در سال 1973 – انتقامجویی از حمایت ایالات متحده از اسرائیل در طول جنگ یوم کیپور – اقتصاد آمریکا را به رکود کشاند.
با این حال، رابطه از این نقطه پایین خاص بهبود یافت. در سال 1975، ریاض موافقت کرد که دلار را ارز استاندارد برای فروش جهانی نفت قرار دهد – تصمیمی که به تثبیت اولویت دلار در تجارت بینالمللی و در نتیجه اولویت سیستم مالی آمریکا کمک میکند. و در دهه 1980، پسر عبدالعزیز، ملک فهد، با تأمین مالی مخفیانه حملات مجاهدین افغان علیه اتحاد جماهیر شوروی، به رونالد ریگان کمک کرد تا در جنگ سرد پیروز شود و در عین حال تولید نفت را برای کاهش قیمت ها افزایش داد و در نتیجه منابع کرملین وابسته به درآمد نفت را خشک کرد.
در سال 1990، روابط قوی تر از همیشه بود. رئیس جمهور جورج اچ دبلیو. بوش دستور داد بیش از 500000 سرباز آمریکایی به عربستان سعودی برای دفاع از پادشاهی و بیرون راندن نیروهای صدام حسین دیکتاتور عراق از کویت به عربستان سعودی بروند. با این حال، تنها ده سال بعد، با حملات 11 سپتامبر، اوضاع به سمت وخامت دیگری رفت. از 19 هواپیماربای 15 نفر تبعه عربستان سعودی بودند. دولت عربستان سعودی پشت این حملات نبود – اما این قسمت استراتژی چندین دهه دربار سلطنتی را برای مماشات با صداهای رادیکال در داخل پادشاهی به بهای ضرر امنیت ملی ایالات متحده افشا کرد.
اما حتی این شکست برای شکستن اتحاد ایالات متحده و عربستان کافی نبود. رؤسای جمهور جورج دبلیو بوش و باراک اوباما هر دو سفرهای متعددی به پادشاهی انجام دادند، در حالی که سعودی ها به طرز چشمگیری از راه های حمایت از تروریسم و اسلام گرایی خود دور شدند. به نظر می رسد با هر بحرانی، پارادایم استراتژیک «نفت در برابر امنیت» – که عربستان سعودی برای امنیت فیزیکی خود به ایالات متحده تکیه می کند در حالی که ایالات متحده برای امنیت انرژی و اقتصادی خود به عربستان سعودی تکیه می کند – در پایان به آن دست یافته است. دوباره خود را مطرح کرد.
در ریاض، نسلی از رهبران که جهان بینی آنها توسط جنگ سرد شکل گرفته بود، با نسل جوانی که در دورانی به هم پیوسته تر پرورش یافته بودند، جایگزین می شوند و ولیعهد سی و هفت ساله محمد بن سلمان در راس آن قرار دارد. در واشنگتن، پس از دههها حضور قدرتمندانه در خاورمیانه و تهاجم به عراق که اساساً منطقه را تغییر داد، ایالات متحده در حال عقبنشینی است، به لفاظیهای کمپین پوپولیستی پاسخ میدهد، توجه و منابع را به هند و اقیانوس آرام معطوف میکند و در برابر نفوذ چین و روسیه به کالبد قدرتهای منطقه واکنشی نشان نمیدهد.
در همان زمان، دهه گذشته دگرگونی های ژئوپلیتیکی و اقتصادی را آغاز کرد که دکترین نفت برای امنیت را زیر سوال برد. زخم هایی که برای اولین بار توسط اوباما باز شد، و در دوران بایدن تبدیل به قانقاریا سیاسی شد.
رها کردن حسنی مبارک، رئیس جمهور مصر توسط اوباما به نفع اخوان المسلمین، موجی از شوک را در جهان عرب ایجاد کرد – همانطور که تصمیم اوباما بصورت تهدید بدون استفاده از زور علیه بشار اسد، دیکتاتور سوریه بود. یا توافق هستهای دولت اوباما با ایران – تلاشی برای ایجاد توازن مجدد قدرت در خلیجفارس بین عربستان سعودی، متحد آمریکا، و ایران، کشور اصلی حامی تروریسم در جهان – در حالی که اعلام میکردند که آمریکا «محور آسیایی» است، و ایالات متحده جزء این محور است،هرچه بیشتر روابط عربستان روی یخ نازک قرار گرفت.
پذیرش بن سلمان توسط دونالد ترامپ و اعمال مجدد تحریم های شدید علیه ایران در ابتدا تکرار دیگری از رویارویی به نظر می رسید که پس از بحران دوباره آغاز شد. در واقعیت، ممکن است چیزی بیشتر از خرید زمان انجام داده باشد. ترامپ با عربستان سعودی رفتار معاملهای داشت و توهین آمیز صحبت کرد. او اغلب از پایان دادن به «جنگهای بیپایان» در خاورمیانه، و خروج سریع نیروهایش از سوریه، که متحدان کورد را در برابر نیروی هوایی ترکیه محافظت نمیکند، و ناامیدی خود برای توافق صلح با طالبان، که اساساً دولت افغانستان را تضعیف کرد، صحبت کرد. ادامه سیاست اوباما مبنی بر واگذاری منطقه به رقبای قدرت های بزرگ.
برای ریاض، این سؤال که آیا ایالات متحده هرگز مانند جنگ اول خلیج فارس دوباره به کمک نظامی عربستان سعودی خواهد آمد یا خیر، در سال 2019 آزمایش شد، زمانی که ایران یک پهپاد و موشک کروز علیه آرامکوی سعودی را مورد آزمایش قرار داد – بلافاصله 5 حمله انجام داد. پرزیدنت ترامپ با ترس از این که استفاده از زور آمریکا در تلافی حمله به منافع خارجی با واکنشی مواجه شود که می تواند کمپین فشار حداکثری او بر ایران را خدشه دار کند و به درخواست های دو حزبی برای لغو تحریم ها علیه تهران دامن بزند، مخالف پاسخ نظامی بود. طبق گزارش ها، ترامپ به جای آن دستور حمله سایبری را صادر کرد و بعداً نیروهای آمریکایی و تجهیزات دفاع موشکی بیشتری را به منطقه فرستاد تا خشم سعودی را آرام کند.
تصمیم ترامپ ماهها بعد برای کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروهای شبهنظامی قدس جمهوری اسلامی و معمار آشوب منطقه،و حامی تروریسم، در حالی که مستقیماً با حمله به آرامکو مرتبط نبود، ولی توانایی آمریکا را برای نشان دادن قدرت برتر منطقه،در مقابل چین و روسیه، به رخ جهان کشید.
علاقه ترامپ به گزارش و بررسی حمله احتمالی نظامی به تاسیسات هسته ای ایران نیز همینطور بود.
اما تصمیم جو بایدن در حین نامزدی ریاست جمهوری برای آرام کردن احساسات طرفداران تهران در پایگاه مترقی حزب دموکرات – با وعده اینکه بن سلمان را به یک شاهراه تبدیل کند و ایالات متحده را به توافق هسته ای بازگرداند – کاهش سرعت فرسایش را غیرممکن کرد.
بایدن در زمان مبارزات انتخاباتی خود تلاش کرد تا قدرت منطقهای عربستان سعودی را تضعیف کند و در عین حال ایران را بالا ببرد و جنگ اقتصادی علیه نفت، رگ حیات اقتصاد عربستان،را تضعیف کند.
او پس از تصدی مسئولیت، حوثیهای یمن تحت حمایت ایران را از فهرست رسمی سازمانهای تروریستی خارجی حذف کرد که باعث افزایش حملات موشکی و پهپادی علیه پادشاهی شد.
او دستور قطع فروش تسلیحات نظامی وپایان دادن به حمایت اطلاعاتی ایالات متحده از عربستان را که میتوانست حوثی های آموزش دیده توسط ایران و حزب الله راهدف قرار دهدرا داد.
سپس سیستمهای دفاع موشکی ایالات متحده را که ترامپ ارائه کرده بود، خارج کرد. به طور خلاصه،جو بایدن بزرگترین سود نفتی آمریکا در برابر امنیت عربستان را پایان داد.
بایدن، رابرت مالی – چپگرای کهنه کار و از مقامات سابق دولت اوباما که به خاطر حمایت از روابط گرمتر آمریکا با ایران، حزب الله و حماس شهرت دارد – را به عنوان نماینده ویژه در امور ایران منصوب کرد.
برای بازگشت به توافق هسته ای 2015. و سپس، با عمل به تعهد خود مبنی بر منزوی کردن بن سلمان، بایدن او را در کاخ سفید. واردکرد و یک ارزیابی اطلاعاتی درباره دست داشتن ولیعهد در قتل وحشتناک جمال خاشقجی را از طبقه بندی خارج کرد – ارزیابی ای که هیچ اطلاعات جدیدی به افکار عمومی موجود اضافه نکرد. گزارشی که ظاهراً قصد داشت که باعث شرمساری شخصی ولیعهد شود.
جنگ ولادیمیر پوتین علیه اوکراین باعث شد که قیمت نفت به شدت افزایش یابد. بایدن به هم خورد. واشنگتن از عربستان سعودی خواست تا به ثبات بازار کمک کند. اما بن سلمان تمایلی به انجام هیچ لطفی به بایدن نداشت – به هر حال، قیمت بالاتر نفت به تامین مالی برنامه عظیم توسعه اقتصادی او که چشمانداز 2030 نامیده میشود، کمک میکند.
بایدن با ظن به اینکه بن سلمان صرفاً برای منفعت بیشتر در منطقه دست به چنین اقداماتی زده است، با اکراه سفری به عربستان سعودی را تحت پوشش یک مجمع چندجانبه برنامهریزی کرد و با یک شرط موافقت کرد که با ولیعهد بدون دست دادن دیدار کند: این اوج بی احترامی کشور بن سلمان بود – و آخرین حربه برای بایدن.
بن سلمان از رئیس جمهور استقبال کرد و شروع به خرید در اطراف برای مشتریان جدید کرد. او با حمایت از ایالات متحده و شرط بندی بر روی ظهور یک جهان چند قطبی، چندین مشارکت امنیتی را به طور همزمان دنبال کرد. او همچنین بهای عادی سازی با اسرائیل را نیز تعیین کرد: تضمین های امنیتی مشابه ناتو از سوی ایالات متحده، گسترش گسترده فروش تسلیحات ایالات متحده، تولید دفاع داخلی، و برنامه هسته ای غیرنظامی که شامل غنی سازی اورانیوم در خاک عربستان می شود.
شی جین پینگ، رئیس جمهور چین، با به فرصت شمردن شرایط سیاسی عربستان، زمان کمی را برای ارائه چارچوب استراتژیک جایگزین به ریاض تلف کرد.
چین که در حال حاضر بزرگترین شریک تجاری عربستان سعودی است،که می تواند به بن سلمان راه کار جدیدی ارائه دهد:
نفوذ سیاسی و اقتصادی بر تهران در ازای گسترش روابط با شورای همکاری خلیج فارس (GCC).
بن سلمان در ماه دسامبر از شی جین پینگ برای حضور در عربستان سعودی برای نشست سران چین و شورای همکاری خلیج فارس استقبال کرد که با بیانیه مشترکی به پایان رسید که پکن را به منافع استراتژیک عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بقیه کشورهای شورای همکاری خلیج فارس متعهد میکرد و به صراحت پکن متعهد شد که در یک چارچوب منطقهای برای توقف حمایت ایران از تروریسم، اشاعه موشکی و جاه طلبی های هسته ای ایران تلاش کند.
در ماه مارس،ایران و عربستان سعودی توافق کردند که روابط دیپلماتیک خود را بازگردانند و به تمام تلاشهای مستقیم یا غیرمستقیم برای آسیب رساندن به یکدیگر پایان دهند. عربستان سعودی – به قیمتی که هنوز نامشخص است – یک دوره آرامش نسبی را در امتداد مرزهای خود تجربه کرد، با هدف توقف حملات موشکی و پهپادی تحت حمایت ایران که چشم انداز 2030 را تهدید می کند. ایران که با یک ارز در حال فروپاشی، تورم فوق العاده و ناآرامی های داخلی مواجه است، از این توافق استقبال کرد.
تلاشهای تحت رهبری ایالات متحده برای منزوی کردن جمهوری اسلامی- در حالی که حمایت نظامی ایران از روسیه را افزایش میدهد، حمله چند جبههای به اسرائیل را آغاز میکند و به سوی آستانه رقابت هستهای پیش میروند .
سعودی ها ادعا می کنند که چیزی برای از دست دادن و چیزهای زیادی برای به دست آوردن ندارند. آنها استدلال می کنند که ایران طرف ضعیف تری است که برای حفظ منابع خود برای صلح در یمن فعالیت می کند.
اگر چین بتواند از نفوذ خود برای پیشبرد منافع امنیتی عربستان استفاده کند، ایالات متحده خواسته یا ناخواسته نمیتواند مانع این نفوذ چین شود.
هنوز درها برای بحث در مورد شرایط ارتقاء مشارکت آمریکا و عربستان باز است، اما عربستان سعودی در این مدت برای دفاع از منافع خود آنچه را که باید انجام دهد، انجام میدهد و در انتظار ایالات متحده نمیماند.
واشنگتن نباید توهم داشته باشد. اگر چین نشان دهد که خود یک دلال قابل اعتمادتر از ایالات متحده است، احتمالاً یک مشارکت راهبردی دائمی عربستان و چین به وجود خواهد آمد – شراکتی که می تواند شامل عناصر نظامی، هسته ای و سایر عناصری باشد که منافع آمریکا را تهدید می کند. در واقع، ریاض قبلاً اعلام کرده است که برای تبدیل شدن به یک “شریک گفتگو” (وضعیتی کمتر از “عضو” و “ناظر”) در سازمان همکاری شانگهای درخواست خواهد کرد، تلاش چین و روسیه برای وزنهای متضاد با دستور رهبری ایالات متحده در اروپا و آسیا.
تهدید قریب الوقوع از دست دادن عربستان سعودی به طور کامل در برابر رقبای اصلی بین المللی خود باید توجه واشنگتن را متمرکز کند. این چیزی بیش از آخرین وصله خشن در چیزی است که ممکن است مانند یک سری بی پایان از اوج و فرودها به نظر برسد، یعنی روابط ایالات متحده و عربستان. واقعیت این است که پارادایم نفت در برابر امنیت دیگر در قرن بیست و یکم معنا ندارد، حداقل در شکل تاریخی آن، و احیای اتحاد مستلزم بازنگری در مفروضات اساسی آن است.
از رسانههای اجتماعی گرفته تا هوش مصنوعی، نگرانیهای زیستمحیطی، فناوریهای نظامی جدید تا توافقنامه آبراهام، جهان امروز عمیقاً با آنچه رئیسجمهور روزولت و پادشاه عبدالعزیز در کشتی USS Quincy در سال 1945 مورد بحث قرار دادند، متفاوت است.
عربستان سعودی گذشته و این عربستان بن سلمان سالهای نوری فاصله دارند.
تلاش برای ایجاد یک اقتصاد نوآورانه، کمپین تحت رهبری دولت علیه افراط گرایی اسلامی، گسترش حقوق جدید برای میلیون ها زن سعودی، بحث باز عادی سازی روابط با اسرائیل، و آزادسازی ورزش و سرگرمی به منزله آغاز یک راه و عصر جدید است.
احیای روابط ایالات متحده و عربستان باید با ارزیابی مجدد انتظارات ایالات متحده از عربستان سعودی و آنچه عربستان سعودی از ایالات متحده انتظار دارد آغاز شود. برای ایالات متحده، نقش نفت در روابط از دو جهت حیاتی است:
اولا، علیرغم رشد چشمگیر تولید انرژی آمریکا در دهه گذشته، عربستان سعودی همچنان نفوذ بی نظیری بر تجارت جهانی نفت دارد. بنابراین، در سالهای 2011 و 2012، ریاض به واشنگتن کمک کرد تا بازار نفت را با تحریمهای کنگره علیه بانک مرکزی ایران تثبیت کند. زمانی که ترامپ در سالهای 2018 و 2019 تحریمهای نفتی ایران را مجدداً اعمال کرد و تلاش کرد درآمدهای تهران را نزدیک به صفر کند، واشنگتن دوباره از عربستان درخواست کمک کرد.
اما توانایی عربستان سعودی برای کمک به امنیت اقتصادی آمریکا فراتر از توانایی آن در ایجاد ثبات در بازارهای نفت است. برتری اقتصادی ایالات متحده تا حدی به این بستگی دارد که پادشاهی به تجارت نفت به دلار ادامه دهد. اولویت دلار به عنوان یک ارز جهانی به نفع ریاض نیز هست، زیرا تحریمهای ایالات متحده – همان تحریمهایی که اقتصاد ایران را تضعیف کرد و توافق اخیر که کاهش تنش عربستان سعودی را امکانپذیر می کند- به شدت به تسلط بر سیستم مالی آمریکا متکی است.
از آنجایی که چنین کمکی بسیارمهم است عربستان سعودی کارهای بیشتری می تواند برای کمک به ایالات متحده انجام دهد – و این که ایالات متحده از حق درخواستش برخوردار است. بیش از بیست سال پس از حملات 11 سپتامبر، آمریکا چند چیز را آموخته است. یکی از مهمترین آنها: ارتش ایالات متحده می تواند کارهای زیادی انجام دهد، اما نمی تواند در جنگ علیه ایدئولوژی مذهبی پیروز شود. برای این منظور، واشنگتن باید از کشورهای مستقلی حمایت کند که منافع و آرمانهای آنها با کشورش همسو باشد و ابزار و ارادهای برای مقابله با افراطگرایی در خاورمیانه و سراسر جهان داشته باشند. هیچ کشوری برای انجام این کار بهتر از عربستان سعودی که جایگاهی بی بدیل در جهان اسلام به عنوان زادگاه اسلام و شهرهای مقدس مکه و مدینه دارد، نیست. تعهد ولیعهد به مبارزه با اسلام رادیکال باید در کنار همکاری مستمر اطلاعاتی و ضد تروریسم، ستون اصلی چارچوب آمریکا و عربستان – ترکیبی از قدرت نرم عربستان با قدرت سخت آمریکا – را تشکیل دهد.
در همین راستا، امنیت و ثبات بلندمدت منطقه تنها زمانی به دست خواهد آمد که ایالات متحده و متحدانش یک ساختار سیاسی، اقتصادی و امنیتی یکپارچه ایجاد کنند. یعنی متحدان آمریکا در خاورمیانه باید با رهبری ایالات متحده مسئولیت حفظ نظم منطقه ای را به شیوه ای سیستماتیک و قابل اعتماد بر عهده بگیرند. چنین برنامه ای باعث تضعیف روحیه دشمنان مشترک – منزوی کردن جمهوری اسلامی و خشکاندن منابع مالی و حمایت آن – میشود. البته این امر مستلزم همکاری،میان کشورهای خلیج فارس، اردن، مصر و اسرائیل است. تا زمانی که همسایگان عربستان به دوری جستن از دولت یهودی ادامه دهند، این نوع همبستگی منطقه ای غیرممکن خواهد بود. اقدامات امارات و بحرین پس از توافق ابراهیم تاریخی است و به درستی تجلیل می شود، اما تنها عربستان سعودی می تواند روند عادی سازی را تکمیل کند.
مشارکت امنیتی خاورمیانه به طور مشترک توسط اسرائیل و عربستان سعودی و با حمایت ایالات متحده، تمرینهای نظامی چند ملیتی را در خلیج فارس یا نزدیکی آن، دفاع هوایی یکپارچه منطقهای برای مقابله با تهدیدات موشکی ایران و افزایش همکاری اطلاعاتی برای مبارزه با حمایت ایران را امکانپذیر میسازد.
گروه های تروریستی با گذشت زمان، این ترتیبات مشابه، تقاضا برای منابع دفاعی ایالات متحده را که به شدت در اقیانوس هند و اقیانوس آرام مورد نیاز است، کاهش می دهد، زیرا برنامه ریزان نظامی آمریکایی برای جنگ احتمالی با چین آماده می شوند.
برای اسرائیل، عادیسازی با عربستان سعودی به درگیری اعراب و اسرائیل پایان میدهد و دومینوی روابط دیپلماتیک با کشورهای مسلمان در سراسر جهان را ایجاد میکند و به طور چشمگیری کمپین جهانی بایکوت، واگذاری، تحریمها (BDS) را تضعیف میکند. بازارهای جدیدی به روی شرکتهای اسرائیلی باز خواهد شد و مشارکتهای امنیتی جدیدی شکل خواهند گرفت. و تأثیر ایدئولوژیک بر نسلی از جوانان مسلمان که با دیدن اسرائیل به عنوان یک کشور دیگر خاورمیانه بزرگ خواهند شد، برای دهههای آینده سود خواهد کرد.
عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل نیز به نفع پادشاهی است. برخی بر این باورند که ریاض در حال حاضر از مزایای روابط دیپلماتیک با اسرائیل بهره می برد بدون اینکه خطر واکنش منفی مردم خود یا جهان عرب و اسلام را تهدید کند. از این گذشته، اسرائیل در حال حاضر روابط امنیتی مخفی با پادشاهی دارد و اسرائیلیها با پاسپورتهای دوگانه به طور فزایندهای برای تجارت به این طرف و آن طرف میروند.
عربستان سعودی با علنی کردن این روابط و در نتیجه به خطر انداختن بی ثباتی در داخل مرزهای خود، چه چیزی بیشتر به دست خواهد آورد؟
در واقع منافع اسرائیل در این اتحاد بسیار زیاد است. درست است که ریاض در حال حاضر از بسیاری از مزایای امنیتی و اطلاعاتی عادی سازی با حداقل هزینه سیاسی برخوردار است، نوع هماهنگی در زمان واقعی و انتقال فناوری نظامی که با عادی سازی انجام می شود، یک تغییر بازی برای موضع دفاعی عربستان سعودی خواهد بود. هر آنچه که عربستان سعودی فکر میکند در حوزه امنیتی از اسرائیل میگیرد، نسخه بسیار ضعیفی از آنچه از روابط دیپلماتیک کامل، عمومی و دوستانه به دست میآورد است.
با این حال، شاید مهمتر از آن، بن سلمان میداند که موفقیت برنامه اقتصادی ویژه 2030 به این بستگی دارد که پادشاهی خود را به عنوان مرکز فناوری پیشرفته تثبیت کند – و مهم نیست که چقدر از مدیران آمریکایی، آسیایی یا اروپایی بازدید میکنند
. اهداف عالی بدون ادغام در اکوسیستم فناوری پیشرفته تل آویو. عادی سازی قفل “ملت نوپا” را به روی کارآفرینان و سرمایه گذاران سعودی باز می کند و تزریق پویایی و نوآوری را فراهم می کند که بن سلمان برای ایجاد پادشاهی استارت آپ خود به آن نیاز دارد.
به همین ترتیب، عربستان سعودی برای دستیابی به اولویت های ملی خود، چیزهای زیادی از ایالات متحده می خواهد. ریاض خواهان یک خاورمیانه با ثبات و امن است. این کشور همچنین خواهان امنیت انرژی، از جمله دفاع از زیرساخت های انرژی خود و همچنین خطوط دریایی در داخل و اطراف خلیج فارس است. پادشاهی خواهان توقف حملات ایران و نیروهای نیابتی آن است. و خواهان توانایی های نظامی تهاجمی و دفاعی برای شکست تهدیدهای فعال علیه امنیت ملی خود است.
همه این اهداف در راستای منافع ملی ایالات متحده است – همانطور که در ژوئیه گذشته در “بیانیه جده” ایالات متحده و عربستان سعودی به تفصیل شرح داده شد.
اگرچه ریاض ممکن است به این نتیجه برسد که چنین اهدافی با منافع پکن همخوانی دارد. اما آنچه واشنگتن را جدا از فناوری نظامی برترش متمایز می کند، این است که تنها ایالات متحده تنها دشمن اصلی عربستان سعودی،یعنی جمهوری اسلامی ایران است.
آمریکا ممکن است در استفاده از نیروی نظامی ثابت نباشد، اما تنها قدرت بزرگی است که ممکن است از آن علیه تهران استفاده کند. در مقابل، چین و روسیه هر دو در حال تعمیق سرمایه گذاری خود در ایران هستند. در حالی که هیچ تضمینی وجود ندارد که ایالات متحده به ایران حمله کند.
فراتر از تضمین های امنیتی و دفاعی، پادشاهی همچنین می خواهد برنامه اقتصادی چشم انداز 2030 خود را به موفقیت برساند. بخش خصوصی آمریکا در حال حاضر برای مشارکت در سرمایه گذاری آماده شده است، اما کاخ سفید می تواند با ایجاد یک گروه کاری در سطح کابینه Vision 2030 برای ارائه کمک های فنی، بخش دولتی را همراهی کند. چشم انداز 2030 بر موضوعاتی مانند مسکن، مراقبت های بهداشتی، آموزش، پایداری، هنر، تنوع فرهنگی و توانمندسازی زنان تمرکز دارد – که دولت بایدن طبیعتاً باید از همه آنها حمایت کند.
این طرح به طور ذاتی با پیشرفت مستمر عربستان سعودی در زمینه آزادسازی اجتماعی و مقابله با افراط گرایی مرتبط است. این باید سنگ بنای هر مشارکت استراتژیک باشد.
در نهایت، مقامات سعودی می گویند که در جهانی که به طور فزاینده ای برای آینده ای بدون نفت فشار می آورد، پادشاهی باید تولید انرژی خود را متنوع کند – از جمله با بهره برداری از اورانیوم عربستان به عنوان بخشی از برنامه انرژی هسته ای داخلی. با این حال، ولیعهد ظاهراً به جای واردات سوخت هستهای غنیشده از خارج از کشور، میخواهد آن اورانیوم را در خاک عربستان غنیسازی کند – که دومی استاندارد طلایی سیاست منع اشاعه هستهای آمریکا است که توسط شرکای دیگر مانند امارات متحده عربی نگرانیهایی را ایجاد میکند. عربستان سعودی میخواهد در پاسخ به ایران، توانایی تسلیحات هستهای ایجاد کند.
بر اساس قوانین ایالات متحده، انتقال فناوری هسته ای مستلزم یک «توافق نامه 123» کتبی است که در آن جزئیات نحوه استفاده از چنین فناوری هایی وجود دارد. این توافق باید برای بررسی به کنگره ارائه شود. تا جایی که عربستان سعودی بتواند ذخایر اثبات شده اورانیوم را پیدا کند، ایالات متحده می تواند از اکتشاف مشترک، استخراج معادن، آسیاب و حتی صادرات اورانیوم عربستان حمایت کند. این امر جایگاه عربستان را به عنوان تامین کننده اورانیوم در صحنه جهانی ارتقا می دهد.
اما هر دولتی، دموکرات یا جمهوری خواه، برای تایید فروش فناوری هسته ای بدون تعهد صریح به چشم پوشی از غنی سازی داخلی، به سختی تحت فشار خواهد بود – به ویژه به این دلیل که سایر کشورها، از جمله امارات، فوراً برنامه های غنی سازی خود را مطالبه خواهند کرد. البته سعودیها پاسخ آسانی به دولت بایدن دارند که همچنان از توافق هستهای 2015 ایران حمایت میکند، توافقی که برنامه غنیسازی ایران را صلح آمیز و به آن رسمیت میبخشد.
سعودیها به درستی میپرسند: «چطور میتوانید غنیسازی داخلی تحت توافق هستهای را برای دشمنی مانند ایران تأیید کنید، و غنیسازی داخلی را برای شریک استراتژیک مانند ما تأیید نکنید؟»
برای اکثریت نمایندگان کنگره آمریکا که مخالف توافق ایران بودند، پاسخ آسان است: ما مطلقاً داشتن هرگونه برنامه غنیسازی ایران را رد میکنیم. حتی برای کسانی که از این معامله حمایت می کنند، این فقط به معنای تحمل موقت یک برنامه غیرقانونی است.
در همین حال، زمانی که قرار است تحریم موشکی سازمان ملل علیه ایران منقضی شود، در صورتی که طرفهای اصلی توافق هستهای تحریمها و محدودیتهای ایران را «بازگردانند»، دولت بایدن در پاییز امسال تصمیمگیری خواهد کرد. این بازپس گیری نه تنها تحریم موشکی را حفظ می کند و تحریم تسلیحاتی متعارف را که در سال 2020 منقضی شده بود، باز می گرداند، بلکه استاندارد بین المللی غنی سازی صفر را نیز برای ایران باز می گرداند. مبادله بازپرداخت با تعهد عربستان به چشم پوشی از غنی سازی، واضح ترین راه برای بریدن چیزی است که در غیر این صورت می تواند به گره گوردی تبدیل شود که نه تنها از ارتقاء ائتلاف ایالات متحده و عربستان بلکه عادی سازی بین عربستان سعودی و اسرائیل نیز جلوگیری می کند.
پرزیدنت بایدن و همتایانش در اروپا از این بیم دارند که تهران با غنیسازی اورانیوم در سطح تسلیحات تلافی جویانه اقدام کند. این امر دستیابی به سازش را سخت تر می کند، اما غیرممکن نیست. در اوایل سال جاری، جان هانا از مؤسسه یهودی امور امنیت ملی ادعا کرد که بن سلمان راه حل دیگری در سر دارد: ایجاد یک شرکت هسته ای عربی آمریکایی برای نظارت و حفاظت از غنی سازی، به مدل شرکت نفت عرب آمریکایی، آرامکو.
این نوع مشارکت در ابتدا جذاب به نظر می رسد. تهاجم روسیه به اوکراین، تلاش دولت ایالات متحده برای تنوع بخشیدن به عرضه سوخت هسته ای خود را تسریع کرد. در سال 2021، آمریکا 14 درصد سوخت هستهای خود را از روسیه وارد کرد.
چشم انداز عربستان سعودی برای کمک به زنجیره تامین سوخت هسته ای با محوریت غرب باید به طور کامل بررسی شود.
مدل آرامکو اما محدودیت هایی دارد. عربستان سعودی در نهایت کنترل آرامکو را به دست گرفت. چنین اقدامی در پرونده هسته ای نظارت آمریکا بر غنی سازی عربستان را از بین می برد. کاخ سفید باید ترتیباتی را تحت کنترل دائمی ایالات متحده بیابد که احتمالاً با همکاری یک قدرت هسته ای نزدیک اروپایی، در یک پایگاه نظامی ایالات متحده تنها با پرسنل آمریکایی یا اروپایی مجاز محافظت می شود
با این حال، وقتی فهرست نیازهای متقابل را به طور کلی مرور می کنیم، یک چیز مشخص می شود: رابطه مبتنی بر نفت برای امنیت، دیگر برای ایالات متحده و عربستان سعودی معنا ندارد. در عوض، این باید یک چارچوب امنیت در برابر امنیت – دیپلماتیک، امنیت نظامی، امنیت اقتصادی، امنیت انرژی – و یک اتحاد مبتنی بر احترام متقابل و روابط تاریخی، بر دفاع از منافع حیاتی باشد.
جای تردید نیست که چین بر سر هر گونه مذاکره ای حضور مستقیم یا غیر مستقیم خواهد داشت.
دربار سلطنتی عربستان گسترش مشارکت های بین المللی را یک اولویت استراتژیک قرار داده است. این برای یک قدرت متوسط در حال افزایش قابل درک است. تغییرات به سرعت در پادشاهی رخ می دهد و سرمایه گذاران علاقه مند از هر نقطه جهان برای بدست آوردن بازار عربستان درحال رقابتند.
اما ریاض باید تفاوت بین مشارکت تجاری و معماری امنیتی را نیز در نظر بگیرد.
چین بزرگترین شریک تجاری عربستان سعودی است. اما ایالات متحده برای واردات نیز به شدت به چین وابسته است و اغلب به عربستان سعودی برای فروش نفت بیشتر به چین برای جلوگیری از خروج تحریم های نفتی ایالات متحده از بازار متکی است. در حالی که ایالات متحده در حال برداشتن گام هایی برای کاهش وابستگی خود به چین در مورد زنجیره های تامین حیاتی است، بازگشایی تمام تجارت مورد بحث نیست.
اگرچه واشنگتن به دنبال درگیری نیست، اما برخوردها و سیاستهای پکن،ایالات متحده رابرای درگیری های احتمالی در سال های آینده آماده می کند.
این سوال برای همه متحدان ایالات متحده – از بریتانیای کبیر گرفته تا اسرائیل و عربستان سعودی – ایجاد میکند،که چه نوع روابطی با چین میتواند در چارچوب رقابت قدرتهای بزرگ در حال ظهور وجود داشته باشد؟
در مورد روابط ایالات متحده و عربستان، با توجه به روابط نزدیک چین با ایران، دفاع در برابر انتقال فناوری و اطلاعات حساس نه تنها امنیت ملی ایالات متحده بلکه عربستان سعودی را نیز حفظ می کند.
هدف واشنگتن در برابر پکن محدود کردن روابط دیپلماتیک ریاض یا طیف گسترده ای از منافع اقتصادی ریاض نیست.
دو طرفی که مایل به ایجاد یک اتحاد ارتقا یافته بر اساس منافع حیاتی متقابل هستند، می توانند نسبتاً سریع توافقی را منعقد کنند. سوال این است که آیا آنها این را می خواهند یا نه؟ دولت بایدن باید بن سلمان را متقاعد کند که اشتباهات خود را به رسمیت می شناسد و روشن کند که معتقد است امنیت ملی ایالات متحده زمانی که با عربستان سعودی متحد است قوی تر است. در عین حال، از آنجا که قدرت، قدرت را جذب میکند و برای جذابتر کردن اتحاد آمریکا نسبت به رقیب چینیاش، ایالات متحده باید اعتماد به نفس جدیدی را در رفتار خود در منطقه ایجاد کند. به نوبه خود، بن سلمان باید واشنگتن را متقاعد کند که حرکت عربستان سعودی به سمت چین قابل عقب نشینی است و در ساعت آینده تصمیمی که هر کشوری با آن مواجه خواهد شد، تجارت و همکاری دوجانبه عربستان سعودی با چین مانعی برای آمریکا نخواهد شد. معماری امنیتی عربستان هر دو کشور چیزهای زیادی برای به دست آوردن دارند و در صورت از دست دادن فرصت، شاید حتی بیشتر از آن از دست بدهند. اگر آنها راهی به جلو بیابند، عادی سازی با اسرائیل یک امتیاز برای سعودی نیست، بلکه یک جایزه خواهد بود.