پژاک براندازی رژیم موجود و تاسیس یک رژیم تازه‌ را راه حل مسائل و بحران‌های داخلی ایران نمی‌بیند. براندازی، پروژه‌ی آمریکا، غرب و دول مخالف با رژیم ایران است.  به همین جهت پژاک فرمول ایران کنفدرال دمکراتیک و خودگردانی دمکراتیک کُردستان را به عنوان هدف نهایی خود در ایران و کُردستان تعریف می‌نماید؛ البته بدون دستکاری مرزهای موجود سرزمین و حفظ تمامیت ارضی ایران! تمامیت ارضی ایران همچنان حفظ خواهد شد، لذا ساختارهای سیاسی بومی زیر سقف ایران کنفدرال جهت ابراز موجودیت تمام هویت‌های ملیتی و مذهبی، شکل خواهند گرفت. این رهیافت کاملا به معنی حذف دولت نیست، دولت همچنان می‌تواند وجود داشته باشد؛ اما مشروط بر به رسمیت شناختن اراده‌ی اجتماعی!

فرات نیوز: پژاک و کُردهای شرق کُردستان به هیچ قیمتی تن به ارتباطی که بوی وابستگی از آن بیاید نخواهند داد و همچنان بر سیاست «خط سوم» پافشاری خواهند کرد. چون وابستگی سیاسی، دست کمی از اشغال سیاسی کُردستان ندارد، حتی مخرب‌تر است.

طی روزهای گذشته مباحث جنجال‌برانگیزی پیرامون موقعیت و نقش احزاب کُردستانی در مسائل داخلی کُردستان و ایران در محافل دیپلماتیک و رسانه‌ای صورت گرفتند که غالبا در حول محور همکاری و فراخوان مشترک احزاب سیاسی کُرد جهت نخستین سالگرد اعتراضات در ایران بودند. اما کمتر به جنبه‌ی رویکرد و سیاست خاص پژاک نسبت به مسائل داخلی کُردستان و ایران اشاره شد. اکثرا رسانه‌ها تمام احزاب کُرد را در یک کفه‌ی سیاسی می‌گذارند، بدون اینکه به جنبه‌های متفاوت این احزاب، کوچک‌ترین اشاره‌ای شود.

پژاک اگر چه نسبت به دیگر احزاب کُرد، حزبی جوان و تازه تاسیس است، اما از روز نخست تاکنون به عنوان یک جریان جنجال‌برانگیز و هنجارشکن در رویکرد و سیاست‌های احزاب سنتی کُرد همیشه‌ توانسته توجه افکار عمومی، مراکز سیاسی و حتی رژیم ایران و قدرت‌های جهانی را نیز به خود جلب کند و برخلاف میل این مراکز، همیشه به صورتی نامتعارف و خارج از چهارچوب‌های شناخته شده، در راس مباحث و موازنه‌ی سیاسی قرار گرفته است. هرچند طی سال‌ها حتی دیگر احزاب کُرد، از نظر سیاسی، رسانه‌ای و دیپلماتیک پژاک را تحریم کردند و موضعی خصمانه در پیش گرفتند و خواستند تا از قدرت تاثیرگذاری آن در میان مردم و محافل دیپلماتیک بکاهند، اما پژاک در طول سال‌های مبارزاتی و به خصوص سالی که گذشت به واقعیتی انکارناپذیر مبدل شد که به این ناهنجاری‌های طولانی خاتمه بخشید. با این حال نباید تمام  مباحث و تنش‌های رسانه‌ای، دیپلماتیک و ایدئولوژیک شدید در میان پژاک و قدرت‌های ذیربطه را صرفا از سر رقابت‌های سیاسی دانست، زیرا پایه و اساس‌های ایدئولوژیک، سیاسی، فکری و هستی‌شناختی داشتند و دارند که حال زمان آن فرا رسیدە تا بیشتر به این جوانب بپردازیم.

نخست اینکه پژاک دارای دیدگاه و نگرش خاص خود نسبت به تمام مسائل است. هرچند در افکار عمومی به عنوان یک «حزب» تعریف شده، در واقع دارای جهانی بینی، خوانش و رویکردی است که فراسوی یک حزب سیاسی، بیشتر جنبه‌ی یک «نهضت فکری-سیاسی» را دارد. شکی نیست که دارای رویکرد و اهداف سیاسی نیز هست، اما در پشت این اهداف و چشم‌انداز سیاسی، یک جهان‌بینی وجود دارد که با هیچ یک از دیگر احزاب سنتی کُرد و اپوزسیون ایرانی همخوانی ندارد.

یکی از اساسی‌ترین نکات متفاوت پژاک، اتکا بر «نیروی ذاتی» است. اندیشه‌ی ذاتی، اراده‌ی ذاتی، نیروی ذاتی، سیاست ذاتی از کلید‌واژه‌های اساسی پژاک هستند که چندان به این جنبه‌ی متفاوت آن اشاره نمی‌شود. آنچنان متفاوت است که حتی دیگر احزاب اگر از سر ناچاری نباشد، حتی نامش را هم بر زبان نمی‌آورند. در شرایط کنونی دیگر احزاب، پژاک را به عنوان یک رئالیته‌ی روشنگری، سیاسی و اجتماعی موثر در شرق کُردستان و ایران انکارناپذیر می‌بینند، اما نه به عنوان یک «حزب هم ائتلافی»  بلکه به عنوان یک رئالیته‌ی سیاسی که ناگزیرند آن را به رسمیت بشناسند و با آن کنار بیایند. سوال اینجاست که چه چیزی موجب می‌شود دیگر احزاب پژاک را برای خود به عنوان یک «خطر سیاسی» در نظر بگیرند و اگر ناچار نباشند به هیچ وجه حاظر نیستند کوچکترین همکاری و هم‌سویی با آن داشته باشند؟

این تفاوت‌ها، گاهی از سوی دیگر احزاب، رژیم ایران و تمام قدرت‌های رقیب، به عنوان «برچسب» از آن استفاده می‌شود و بجای اینکه از نظر «منطقی» بخواهند به مبارزه بپردازند، بیشتر رویکرد و سیاست‌های با استدلالات تبلیغاتی و رویکرد سیاه‌نمایی را در پیش گرفته‌اند.

به عنوان مثال، جهان‌بینی و خوانش پژاک نسبت به خود سیاست، از زمین تا آسمان با دیگر نیروهای رقیب، تفاوت دارد. احزاب سنتی «به قدرت رسیدن» را به عنوان فلسفه‌ سیاسی و بقای خود در نظر می‌گیرند. چه از طرق انتخابات و یا چه از طریق شورش، خیزش و انقلاب (قانونی یا غیرقانونی)، هدف نهایی تمام احزاب سیاسی رقیب،  حداقل در دست گرفتن قدرت سیاسی در شرق کُردستان است. برخلاف تمام احزاب دیگر، پژاک چنین هدفی ندارد و این تفاوت بسیار عظیمی است.

هدف استراتژیک پژاک تاسیس کنفدرالیسم دمکراتیک در ایران و خودگردانی دمکراتیک در شرق کُردستان است و این در کوتاه‌ترین تعریف، یعنی اختیار سیاسی کامل جامعه‌ی دمکراتیک در تمام امور مملکتی! احزاب و گروهای سیاسی (حتی احزابی که پیشتاز انقلابی هم باشند) نباید امور سیاسی کشور را در دست بگیرند. اینچنین تعریفی از «انقلاب»، از آن دسته تعاریفی می‌باشد که به «ضد انقلاب» خاتمه می‌دهد. پژاک براندازی رژیم موجود و تاسیس یک رژیم تازه‌ را راه حل مسائل و بحران‌های داخلی ایران نمی‌بیند. براندازی، پروژه‌ی آمریکا، غرب و دول مخالف با رژیم ایران است.  به همین جهت پژاک فرمول ایران کنفدرال دمکراتیک و خودگردانی دمکراتیک کُردستان را به عنوان هدف نهایی خود در ایران و کُردستان تعریف می‌نماید؛ البته بدون دستکاری مرزهای موجود سرزمین و حفظ تمامیت ارضی ایران! تمامیت ارضی ایران همچنان حفظ خواهد شد، لذا ساختارهای سیاسی بومی زیر سقف ایران کنفدرال جهت ابراز موجودیت تمام هویت‌های ملیتی و مذهبی، شکل خواهند گرفت. این رهیافت کاملا به معنی حذف دولت نیست، دولت همچنان می‌تواند وجود داشته باشد؛ اما مشروط بر به رسمیت شناختن اراده‌ی اجتماعی!

این در حالی است که دیگر احزاب سنتی سیاسی در برنامه‌ و اساسنامه‌هایشان براندازی رژیم موجود را راه‌حل مسائل می‌دانند و در کُردستان نیز می‌خواهند مدلی شبیه اقلیم کُردستان را تاسیس نمایند. به گفته‌ی خودشان ایرانی غیرمرکزی، سکولار و کُردستانی اتونوم! به دیگر سخن پیرو دولت و خورده دولت در ایران و کُردستان می‌باشند که در هر صورت به تاسیس دولت-ملت‌های جدیدی ختم می‌گردد. برخلاف این نگرش و پروژه، پژاک از پروژه‌ی «ملت دمکراتیک» پیروی می‌کند. همان‌طور که می‌دانیم دولت-ملت به معنی «انکار دمکراسی» است!

یکی از ویژگی‌های دولت-ملت «وابستگی» به نظام جهانی است، یعنی هیچ دولت-ملتی در جهان نمی‌تواند استقلالش را حفظ نماید و ناگزیر است که تابع نظام جهانی باشد. شعارهای استقلال‌طلبانه‌ی دولت-ملت بیشتر جنبه‌ی تبلیغاتی دارند و در واقع دولت-ملت‌ها همیشه وابسته به نظام جهانی هستند. تاکنون در هیچ کجای جهان دولت-ملتی یافت نشده است که متکی بر پرنسیب نیروی ذاتی و اراده‌ی ذاتی مردمان آن کشور باشد. به همین خاطر نیز طبیعتاً شرق کُردستان درست مانند جنوب کُردستان (اقلیم کُردستان) به یک مرکز وابسته‌ی به ناتو، اسرائیل و قدرت‌های هژمونی جهانی تبدیل خواهد شد.

یکی دیگر از تفاوت‌های ماهوی پژاک با دیگر احزاب سیاسی، رویکرد آن با «مبارزه‌ مسلحانه‌» است. پارادایم دولت‌محور با اتکا بر «میلیتاریسم» به عنوان ایدئولوژی، هژمونی خود را بر جامعه تحمیل می‌گرداند. احزاب سنتی نیز مبارزه‌ی مسلحانه را نه از دیدگاه پارادایم دفاع مشروع، بلکه به عنوان یک راه‌حل و منطق «خشونت در برابر خشونت» در نظر دارند. هرچند در گفتار به عنوان یک امر دفاعی از آن بحث به میان می‌آید، اما اساسا در بلندمدت و اهداف استراتژیک تشکیل یک ارتش مجهز را دارند که در خوشبینانه‌ترین بینش، ارتش‌ها برای جنگ و جنگیدن تاسیس می‌شوند. در صورتیکه پژاک با این رویکرد، کاملا مخالف است و این رویکرد و بینش را موجب بحران‌های جدیدی می‌داند که همیشه در طول تاریخ تکرار شده‌اند.

پژاک باور دارد که بجای ارتش‌های دولتی، باید به امر دفاع ذاتی اجتماعی روی آورد. نیروهای دفاع ذاتی هدف جنگیدن ندارند، هرچند امر «دفاع ذاتی» را امر مقدس می‌پندارد و جنگ فقط در صورتیکه جنبه‌ی دفاع ذاتی داشته باشد، توجیه‌پذیر است، اما در واقع جنگ را مقدس و ارزشمند نمی‌پندارند. در این صورت انحصار بر نیروهای امنیتی جامعه از دست دولت، احزاب سیاسی و دیگر ساختارهای قدرت بیرون خواهد آمد و تحت کنترل نهادها و نیروهای دمکراتیک اجتماعی و مردمی قرار خواهد گرفت. و باز این تفاوت بسیار بزرگی است!

در کل، پژاک باور دارد که احزاب سیاسی در جهان و الخصوص منطقه، باید خود را با مسائل و معضلات عصر تطبیق دهند و پاسخگوی مسائلی باشند که بشریت عصر ما با آن درگیر است. از این نظر، ساختارهای سیاسی، به‌ویژه احزاب سیاسی که نتوانند از نظر داخلی با فرهنگ و سنت نهادینه‌شده‌ی مردسالاری مبارزه کنند و آزادی زنان را مبنا و پایه‌ی مبارزاتی قرار ندهند، طبیعتاً همخوان با عصر ما نیستند. صرفا وجود زنان در یک حزب سیاسی هم نمی‌تواند دلیلی دال بر محوریت آزادی زنان در یک ساختار سیاسی باشد. مبارزه‌ی آزادی زنان، در صورتیکه  کیفیت آزادانه و مستقل داشته باشد، می‌تواند فعالیتی در چهارچوب جامعه‌ای دمکراتیک و آزاد تعریف گردد. همچنین یک حزب سیاسی باید قطعا آزادی اکولوژیکی را مبنا قرار دهد و با صنایع‌سازی عصر ما که می‌رود تا طبیعت و انسانیت ما را ببلعد، سخت در پیکار باشد.

بدون شک تفاوت‌های بسیاری میان پژاک و دیگر ساختارهای سیاسی وجود دارد. اما به عنوان مسائل حساس و بحث‌برانگیز، اشاره به این چند مورد کافی است که وضعیت میدان عملی را شفاف سازیم.

یکی دیگر از نکات مهم، موازنه‌ سیاسی در منطقه‌ است. به عنوان مثال ارتباط استراتژیکی با قدرت‌های جهانی به این دلیل که با رژیم ایران در بلوک‌های مخالف همدیگر قرار دارند، یک رویکرد سیاسی درست نیست. اگر این ارتباط در رابطه با «مسئله‌ی کُرد» باشد، بیشتر صدق می‌کند. لذا یکی از فاعلان به وجود آمدن مسئله‌ای کُرد در منطقه، قدرت‌های هژمونی جهانی هستند که با دولت‌های منطقه‌ نیز منافع مشترکی دارند. آمریکا و در کل غرب، نگرشی ابزاری به احزاب سیاسی، تمام ساختار و بازیگران سیاسی در ایران دارند. چون همزمان در کنار منافع مشترک، این قدرت‌ها در تنش و جدالی همه‌جانبه‌ای  با رژیم ایران هستند و قدرت‌های جهانی می‌خواهند «ابزار [مکانیزم]‌های فشار» بیشتری در مقابل ایران داشته باشند و همیشه از این ابزارها در ارتباط‌های دیپلماتیک استفاده نمایند.

در این صورت تکیه کردن بر غرب، با این منطق که «دشمنِ دشمن من، دوست من است» یک اشتباه استراتژیک بشمار می‌آید. زیرا در عصر ما مفاهیم «دوستی و دشمنی» بسیار پیچیده شده و گاه قابل شناسایی نیستند. در این صورت اتکا بر غرب، آمریکا و حتی اسرائیل چون با رژیم ایران در ستیز هستند، سیاست درستی نخواهد بود و نتیجه‌ای برای ملت کُرد نخواهد داشت. یکی از تفاوت‌های اساسی پژاک این است که در موازنه‌ی «شرق و غرب» به سیاست «خط سوم» ایمان دارد. یعنی یک قدرت سیاسی، باید همیشه استقلال و اراده‌ی فکری، سیاسی خود را حفظ نماید. پراگماتیسم تنگ‌نظرانه گاه می‌تواند ضربات کشنده‌ای به منافع استراتژیک یک ملت وارد کند. البته پراگماتیسم باید همراه با مبانی اخلاق سیاسی و اجتماعی باشد. ارتباط سیاسی با جهان شرق و غرب نباید یک حزب سیاسی را که برای به دست آوردن حقوق ملی و اجتماعی ملتش مبارزه می‌کند به «ابزاری سیاسی» مبدل سازد. جنوب کُردستان، ارتباط خاندان بارزانی با رژیم فاشیستی تُرکیه، یکی از بارزترین نمونه‌های موجود است که به قیمت پشت کُردن به سرزمین، ملت، تاریخ و تمام ارزش‌های ملی به ابزار دست رژیم فاشیستی ترکیه و ناتو تبدیل شده. در این میان باید تاکید نمود که رژیم ترکیه عضو ناتو است و به صورت طبیعی خاندان بارزانی یکی از ابزارهای سیاسی در دست ناتو جهت اجرا نمودن پروژه‌های غرب بشمار می‌آید که به احتمال بسیار در آینده بیشتر از آنچه که هست علیه مخالفان ناتو از آن استفاده خواهد شد. پژاک رژیم ایران را یک رژیم اشغال‌گر در کُردستان می‌بیند و با آن در حال مبارزه‌ای سخت است، اما چون با این رژیم مبارزه می‌کند هرگز تن به ارتباطی نا شایسته با قدرت‌های مخالف ایران نخواهد داد. زیرا پژاک باور دارد به نوعی قدرت‌های ثالث هم «اشغالگر» بشمار می‌آیند. اشغالگر صرفا نه به این معنی که سرزمین شما را از نظر نظامی اشغال کرده باشند، بلکه به این معنی که در چشم‌انداز بلندمدت آنان به دست گرفتن اختیار تمامیت آینده‌ی سیاسی سرزمین شما وجود دارد و هر حمایتی که از شما بکنند، در مقابل امتیازاتی هنگفتی است که هویت سیاسی و استقلال سیاسی کشوری را زیر سوال می‌برد.

این طرز ارتباط به قیمت وابستگی سیاسی، به قیمت سرافکندگی در مقابل تاریخ، انسانیت و شرافت پاک یک ملت مظلوم که در حال مبارزه برای به دست آوردن حقوق اجتماعی و ملی خود هستند، صورت می‌گیرند. به این جهت نیز پژاک در تنش آمریکا و ایران، طرف نبوده و نخواهد بود. اساسا در پارادایم ایدئولوژیک-فلسفه‌ی پژاک قدرت‌های هژمونی مسبب به وجود آمدن وضعیت کنونی ملت کُرد و کُردستان هستند. این ملیت‌ها، باورها، اقشار مختلف اجتماعی هستند که در دسته‌بندی متفقین استراتژیک پژاک تعریف گشته‌اند. به عنوان مثال پژاک باور دارد که در سطح استراتژیک باید با نماینده‌ی زنان و جوانان ارتباط برقرار نمود. ملت بلوچ، آذری، عرب و دیگر هویت‌های سرکوب‌شده‌ی ایران از متفقین استراتژیک پژاک بشمار می‌آیند.

ساختارهای سیاسی مخالف رژیم ایران باید از آزمون عراق و افغانستان درس‌های تاریخی استنتاج نمایند. زیرا آمریکا و ناتو در افغانستان کشور و ملتی را فدای منافع خود کردند. تا جایی که امکان داشت از موقعیت جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی افعانستان به نفع خود استفاده کردند و آخر سر یک شبه ملت افغانستان را در میان چنگ طالبان رها کردند و رفتند. اگر این استفاده‌ی ابزاری نیست، پس چه باید عنوانش کرد؟ آیا احزاب سنتی کُرد، می‌توانند از کل کشور افغانستان ارزش سیاسی بیشتری داشته باشند؟ این موارد در مورد نحوه‌‌ی ارتباط خاندان بارزانی با دولت فاشیست و کُردستیز ترکیه کاملا صدق می‌کند.

طی روزهای گذشته پ‌دک نیروها پیشمرگ را با تجهیزات سنگین نظامی به نوار مرزی سیدکان، گوشین و بلندی‌های هلگورد تحت نام هنگ مرزی روانه کرد. در این مناطق سال‌هاست که نیروهای گریلای پ‌ک‌ک مستقر هستند و این هیچ معنی جز سیاهی‌لشکری کردن برای قدرت‌های منطقه‌ای ندارد. خوانش پژاک در رابطه به تنش سیدکان، گوشین و بلندی‌های هلگورد، این است که در پشت این بحران، تنش میان آمریکا-ایران وجود دارد. ناتو از طریق ترکیه و پ‌دک می‌خواهد دایره‌ی محاصره را بر رژیم ایران تنگ نماید و در این راستا از حکومت عراق و  پ‌دک استفاده می‌کند. در اینجا نقش پ‌دک چیزی نیست جز سیاهی‌لشکری کردن برای ترکیه، ناتو و دیگر قدرت‌های منطقه‌ای!

پژاک و کُردهای شرق کُردستان به هیچ قیمتی تن به ارتباطی که بوی وابستگی از آن بیاید نخواهند داد و همچنان بر سیاست «خط سوم» پافشاری خواهند کرد. چون وابستگی سیاسی، دست کمی از اشغال سیاسی کُردستان ندارد. حتی مخرب‌تر است.

نهایتا شیوه ارتباط خاندان بارزانی با ترکیه، نه‌تنها از نظر ملی، بلکه از نظر ارزش‌های خاور زمین نیز، خیانتی تاریخی است. سیاه‌لشکری کردن برای ناتو و غرب علیه ارزش‌های تاریخی-فرهنگی این مرزوبوم است و جز این هیچ مفهومی ندارد. از این طریق به ملت‌های عرب، فارس و کل ملیت‌های منطقه خیانت می‌شود. در حال حاظر خاندان بارزانی نقش اسب تروا را بازی می‌کند.

تکیه کردن به این قدرت‌ها و حتی سلطنت‌طلب‌هایی که از قدیم جاسوسان امپریالیسم و ناتو بوده‌اند، برای ملت کُرد دیپلماسی نیست، سرافکندگی است! ارتباط سیاسی سالم و آزاد با هر قدرتی، باید به علت فشار سیاسی و تحت شرایط نایکسان نباشد، باید بر اساس به رسمیت شناختن و احترام متقابل طرفین، اراده‌ی ذاتی و آزاد صورت گیرد! در غیر این صورت نباید تن به هیچ ارتباطی با هیچ قدرتی داد، حتی اگر به قیمت از دست دادن ارزش‌های بسیاری باشد. بدون شک حفظ اراده‌ی ذاتی، استقلال و هویت سیاسی، مستلزم مقاومتی همه‌جانبه و پرداخت بها است.

فرات نیوز

https://anfpersian.com/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA/pzhak-w-kwrdha-dr-tnsh-myan-ayran-w-amryka-trf-nkhwahnd-bwd-69678