‍ صلاح‌الدین خدیو: حملەی دیروز اسرائیل به مقر فرماندهان نظامی ایران در دمشق، نشان داد که حملات تلافی جویانەی اخیر ایران به ادلب و اربیل، نتوانسته موازنه و بازدارندگی کافی را در برابر آن ایجاد کند.
“بی مناسبت” بودن و ” فقدان هم ارزی ” در حملات ایران اصلی ترین عواملی بودند که باعث شد اسرائیل بدون هراس از بهم خوردن معادلەی هزینە و فایدە، به موج قتل های هدفمند علیه افراد ” محور مقاومت ” ادامه دهد.
تنها عکسی که دیروز از فرماندەی ترور شده ایرانی بدست اسرائیل منتشر شد، واجد عناصر روایی قابل تاملی در این زمینه است.
تصویری که ” حاج صادق ” را در کنار دو نفر دیگر  با لباس کردی در مسجد روستای بارزان نشان می دهد.
بارزان زادگاه بارزانی ها و خاستگاه نخستین تمرد سیاسی آنان علیه امپراتوری عثمانی و سپس دولت عراق است.
تاریخ عکس سال 1363 است. زمانی که حزب دمکرات کردستان آقای بارزانی در کنار قرارگاه رمضان علیه ارتش عراق می جنگید و مشترکا کنترل مناطق قابل توجهی را در شمال شرق استان اربیل به شمول روستای مسقط الراس بارزانی ها در دست گرفته بودند.
مسعود بارزانی در جلد چهارم کتاب بارزانی و جنبش ملی کرد به تفصیل به شرح این همکاری ها پرداخته است.
بخشی از روایت وی در این کتاب روشنگر زوایای نادیدەی عکس موصوف است: در بهار سال 1365 به قصد دیدار از مناطق آزاد شدە از حومەی ارومیه راه افتادیم و از طریق کوه ها وارد خاک عراق شدیم. پس از سفری دور و دراز شبانه به روستای بارزان رسیدیم و در مسجد آن نماز خواندم. پاسدار همراهم بنام “برادر مرتضی” با دیدن بارزان گفت: جایی کوچک و نامی نامی و پرآوازه! ( نقل به مضمون )
آیا فرماندهان جانباختەی دیروز احتمالا از همکاران گذشتەی مسعود بارزانی در جنگ ایران و عراق نبودەاند؟
طرفه این جاست که ایران به صورت مکرر به مناطقی در اربیل به بهانەی وجود موساد حمله می کند، همزمان اسرائیل همسنگران سابق ‌ حاکمان کنونی اربیل را هدف قرار می دهد!
در اینجا تناقضی بزرگ نهفته است. آیا کردهای عراق از متحدان جمهوری اسلامی به هم پیمان اسرائیل تبدیل شدەاند؟
قطعا چنین نیست! نظریه پردازی رایج در این زمینه اعتبار خود را از همکاری محدود دستگاه رهبری جنبش بارزانی با محافلی در اسرائیل در اواخر دهەی شصت و ابتدای دهەی هفتاد میلادی می گیرد.
رابطەای کە توسط ساواک برقرار شد و علی رغم اشتیاق کردها برای پیوندی بدون واسطه با طرف های غربی، شاه ایران اجازەی آن را نمی داد.
در واقع بارزانی ها در این زمینه خود را قربانی خیانت و بدعهدی آمریکا و اسرائیل و ایران می دانستند.آنها بلافاصله پس از سقوط شاه که امکان فعالیت مجدد برایشان فراهم شد به جبران مافات پرداختند.
پارتی در این راستا به برگزاری کنگرەی نهم پرداخت و با اضافه کردن بندی به مرامنامەی خود به صف ستایش گران پرشور آرمان فلسطین در میان احزاب کرد پیوست.
پس از انقلاب هم بارزانی ها زودتر از سایرین با جمهوری اسلامی متحد شده و در سرکوب جنبش کردهای ایران کمک های ارزشمندی در اختیار تهران قرار دادند.
در آن سالها و حتی تا چند دهه بعد هم ایران رابطەی گذشتەی آنها با اسرائیل را نادیده می گرفت.
در طول جنگ ایران و عراق، جنبش کردها به رهبری هر دو حزب اصلی اقلیم کردستان عملا به بخشی از روند این جنگ فرسایشی و خونین تبدیل شد.
ناگفته نماند که در این جنگ، اسرائیل علاقەاش را به پیروزی ایران بر رقیب سرسختش، عراق بعثی پنهان نمی کرد و مستقیم و غیر مستقیم در این زمینه تلاش می نمود.
دکترین اسرائیل در این زمینه، همان ایدەای بود کە بر اساس آن به ملا مصطفی بارزانی کمک می نمود.
آن زمان تل آویو به لحاظ استراتژیک، عراق را خطر مهم تری می دانست و در بحبوحەی جنگ و فشار نظامی ایران ، دست به بمباران مراکز اتمی عراق زد.
جالب این جاست که در ژوئن 1982 در حالی که خبرهایی دال بر تصرف بیروت و خلع سلاح فدائیان فلسطینی به گوش می رسید، حزب دمکرات کردستان ایران طی نامەای به عرفات خواستار آن شد که خلع سلاح را نپذیرند و موقتا به مناطق تحت کنترل این حزب در ایران بیایند!
این نامه که با زبانی آتشین و انقلابی تدوین شده، به خوبی بیانگر فضای حاکم بر احزاب کرد در اینباره است.
پس از سال 2003 ایران به اصلی ترین دشمن اسرائیل بدل شد و معادلات فوق تا حدی تغییر کرد.
آیا این بدان معنی است که کردها به متحد تل آویو بدل شدند؟ نه!
اتحادیەی میهنی به ایران نزدیک تر شد و پارتی هم به متحد نزدیک ترکیه تبدیل و از ایران فاصله گرفت.
جالب این جاست که رابطه با اسرائیل دیگر تابو نیست و تقریبا غیر از ایران هیچ کشور مسلمانی نیست که دارای نوعی ارتباط با اسرائیل نباشد.
ظاهرا کردها در این زمینه هم نفر آخر صف و مصداق آش نخورده و دهن سوخته هستند!