کوردانه: محمدرضا اسکندری: قتل کیانوش سنجری، همچون قتلهای مشابه دیگر در طول حکومت جمهوری اسلامی، نمادی از وضعیت بحرانی زندانیان سیاسی در ایران و شرایط وخیم حقوق بشر در این کشور است. این موضوع، بهویژه با توجه به شکنجه، تجاوز و شرایط غیرانسانی در زندانها، خیابان، مدرسه، دانشگاه و محیط کار وجدان انسانی را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. وقتی خود نیز سابقه زندانی بودن در زندانهای جمهوری اسلامی را داشته باشی و بیش از ۳۰ سال بهعنوان متخصص در مسائل اجتماعی و رواندرمانی فعالیت کرده باشی، این تأثیر عمیقتر میشود. تجربه کار با زنان، مردان و نوجوانانی که از کشورهای خود به خاطر نبود آزادی و فقر از جمله ایران پناهنده کشورهای غربی شدهاند، این درک را گستردهتر و ملموستر میکند.
خبر مشکوک خودکشی (قتلهای حکومتی) کیانوش سنجری، که به نظر من قتل او بوده است، مرا به شدت متأثر کرد. با توجه به تماسهایی که با او در دوران اقامتش در اروپا داشتم، وقتی این خبر را شنیدم، برای ساعتها در شوک و سکوت بودم. احساس کردم لازم است این مسئله را با همکاران روزنامهنگار و متخصصین رواندرمانی در میان بگذارم.
به نظر من آنچه در پرونده کیانوش و دیگر قربانیان مشابه طی بیش از چهار دهه رخ داده، مستلزم تأمل جدی بر چند مسئله کلیدی است.
نقش متخصصین، سکوت جامعه و استفاده رژیم از روشهای روانشناختی و جسمی برای سرکوب زندانیان مقاوم، زنان و مردان دادخواه و خواستار زندگی نرمال باید باعث این شود که متخصصین حوزههای روانشناسی، مددکاری اجتماعی و حقوق بشر به جای سکوت، به بازتاب این جنایات و کمک به قربانیان بپردازند، حتی اگر بهای سنگینی برای آن بپردازند. و در کنار انها مردم ایران نیز باید حمایت واقعی و نه صرفاً مجازی از این افشاگریها و مبارزات مدنی انها داشته باشند.
چرا رژیم توانسته زندانیان مقاوم در زندان و خارج زندان، زنان و مردان و دختران مبارز را به سمت خودکشی سوق دهد؟
رژیم جمهوری اسلامی در موارد بسیاری، با استفاده از شکنجه و فشارهای روانی و جسمی، زندانیان مقاوم مردان و زنان مبارز را یا به خودکشی وادار کرده یا پس از قتل آنها، روایت خودکشی را بدون مدارک علمی و قابل استناد منتشر نماید و صدای کمی در مخالفت با این جنایتها شنیده شود.
پرسش اصلی این است. چرا در مواردی مانند قتل ژینا (مهسا) امینی، یک خیزش عظیم مردمی شکل گرفت، اما در موارد دیگر، اعتراضات گستردهای رخ نداده است؟
چند نکته مهم برای مقابله با این کشتار رژیم به نظر رسیده که در اختیار شما عزیزان می گذارم.
نقش افشاگری و آگاهیبخشی روزنامه نگاران، متخصصین و شجاعت خانواده و حمایت مردمی:
به نظر من در رابطه با قتل جوانان و معترضین بصورت واقعی هنوز ما نتوانسته ایم دست رژیم را رو کنیم. اگر چه در رابطه با خیلی از مسائل مانند اعتراف اجباری زندانیان که سالها ما سکوت کردیم و به جای اینکه در کنار قربانی باشیم آنها را ست عنصر و خائین می دانستیم.اما با آگاه شدن جامعه ما خوب توانستم رژیم را خلع سلاح کنیم و هر که برای اعتراف اجباری در تلویزون آوردند. گفتیم هر چه گفته بر اثر شکنجه بوده و ما او را قربانی شکنجه می دانیم و از او زندانی حمایت می کنیم و بدون هیچ تردیدی در کنار قربانی بودیم. اما در ما در جامعه در رابطه با خودکشی مخالفین و زندانیان در زندان و یا خارج زندان باید به این سمت پیش برویم که نه خبری از خودکشی نیست و شما عامل این قتلها هستید و رژیم را عامل همه این جنایت بدانیم.
هر فشار روحی کوچک بر مخالفین رژیم چه در زندان، خیابان، محیط کار، مدرسه و دانشگاه را ما نباید از یاد بریم و فکر کنیم فشارهای کوچک کم تاثیر در انسان هستند. ما نمی دانید انچه به نظر من و شما کوچک و قبل تحمل است برای فرد دیگری می تواند بنیان زندگیش را نابود کند.
با کمک به قربانیان خشونت حکومتی تلاش کنیم با اغوش باز و گوشی شنوا در خدمت و در کنار انها باشیم. سعی کنیم به جای سکوت و تابو نامیدن از افشای خشونت های حکومتی که بر سر انها امده است این جنایت ها و با اجازه از قربانیان مطرح و بازگو کنیم. افشاگریهای بیشتر میتواند کمک کند که این دردها و جنایات پنهان نماند و رژیم دیگر نتواند دست به جنایت بیشتری بزند. سوشیال میدیا، سازمانهای حقوق بشری و رسانههای بینالمللی می تواند نقش مهمی در این زمینه داشته باشند.
حمایت از قربانیان:
قربانیان خشونت های حکومتی باید از خدمات روانشناختی و حقوقی برخوردار شوند. تنها با تلاش همگانی میتوان شرایطی را فراهم کرد که این افراد سکوت و انزوا را کنار بگذارند و برای بازسازی روان خود تلاش کنند.
همبستگی عمومی:
ایجاد شبکههای حمایت جمعی و حرکتهای اجتماعی علیه این سرکوبها میتواند مؤثر باشد. سکوت جامعه به رژیم اجازه میدهد به سرکوب و کشتار ادامه دهد.
پاسخگویی متخصصین واقعی:
رژیم با ورود نیروهای وابسته و بیوجدان به حوزههای درمانی و روانپزشکی، که در طی بیش از چهل سال با سهمیه وارد دانشگاهای کشور کرده است و به عنوان متخصص در مرکز درمانی نیروهای سرکوبگر استخدام نموده توانسته از این افراد به عنوان متخصص اما ابزار سرکوب مخالفین استفاده نماید. این متخصصنماها نه تنها کمکی به قربانیان نمیکنند، بلکه نقش مخربی در نابودی روان آنها دارند. باید شرایطی فراهم شود که متخصصین مستقل و واقعی بتوانند به قربانیان کمک کنند و این روند مخرب را به چالش بکشند.
نقش متخصصین در بازسازی قربانیان:
با توجه به تجربیات من و همسرم در حوزه رواندرمانی و توانبخشی، میدانم که متخصصین این حوزهها میتوانند نقشی بسیار مؤثر در بازسازی روح و روان قربانیانی که در شکنجهگاههای رژیم به نقطه صفر رسیدهاند، ایفا کنند. این تلاش میتواند به آنها کمک کند تا بهجای انتخاب خودکشی، به مبارزه برای تغییر شرایط و سرنگونی این رژیم ضدبشری بپردازند.
بازسازی روانی و ایجاد انگیزه برای ادامه زندگی در قربانیان، یکی از مهمترین گامهایی است که میتوان در این مسیر برداشت. این مسیر نیازمند همکاری، همبستگی و ارادهای قوی سراسری و ملی برای تغییر است
نتیجه: عامل اصلی که قتل ژینا (مهسا) امینی، به یک خیزش عظیم مردمی تبدیل شد گره خوردن همه مسائلی که در بالا مطرح نمودم بود. خبرنگاران در اولین لحظات با دان بها سنگین خبر را عمومی نمودند. زنان با تمام وجود به اعترض پرداختند. اگر چه رژیم تلاش نمود بگوید وی بیماری جانبی داشته است اما هیچ کسی غیر از مزدوران خودشان قبول نکرد. مردان به کمک زنان در کف خیابان امدند. خانواده امینی چون کوه استوار به دادخواهی قتل فرزند خویش برخواستند و حاضر به دادن هر بای بودند. وکیل خانواده بر قتل ژینا تا تحقیق یک گروه غیر وابسته دولتی اصرار نمود. همه این مسائل باعث شد تا جنبش زن زندگی آزادی از خون ژینا شکل بگیرد و نام ژینا جهانی شود و رژیم نتوانست این بار راخت از کنار این قتل رد شود.
محمدرضا اسکندری روزنامه نگار در عرصه اجتماعی و کردستان، کیس منجر و روان درمان با بیش از 25 سال کار با پناهندگان کشورهای مختلف در کمپ های پناهندگی برای دولت هلند