پراجکت سیندیکیت / ۸ آوریل ۲۰۲۵
با جنگ تجاریاش، حمله به متحدان دیرینه آمریکا، و نابودی عامدانه نهادهای ایالات متحده، دونالد ترامپ پیشاپیش دورهای تازه و بسیار تاریکتر را در تاریخ جهان رقم زده است. اعتماد جهانی به ایالات متحده دستکم برای یک نسل از بین رفته و جهانی که آمریکا در ساختنش نقش داشت، برای همیشه از میان رفته است.
تنها دو ماه و نیم از بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید گذشته، اما جهان در همین مدت کوتاه، بهطرز بنیادینی تغییر کرده است.
ترامپ با سرعتی فزاینده در حال تضعیف روابط تجاری آمریکا و نظام تجارت آزاد جهانی است؛ نظامی که ایالات متحده پس از سال ۱۹۴۵ در ایجاد آن نقش اساسی داشت. تلاش او برای «آزادسازی» اقتصاد آمریکا از طریق اعمال تعرفههای فزاینده، تغییری اساسی نسبت به سیاستهای محتاطانهتر جنگ تجاری در دوره اول ریاستجمهوریاش بهحساب میآید. بنا بر گزارش «آزمایشگاه بودجه دانشگاه ییل»، متوسط نرخ تعرفه در آمریکا اکنون به بالاترین سطح خود از سال ۱۹۰۹ رسیده است.
ترامپ همچنین اتحادهای دیرینه آمریکا، از جمله ناتو و تضمینهای امنیتی آن را زیر سؤال برده است. در اواخر فوریه، او ولودیمیر زلنسکی را در دفتر بیضی کاخ سفید به صورت علنی تحقیر کرد و سپس او را از دفتر بیرون انداخت. از آن زمان، حمایت آمریکا از اوکراین عملاً پایان یافته و این امر دست ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه را قویتر از هر زمان دیگری در سالهای اخیر کرده است. ترامپ هیچ تلاشی برای پنهان کردن همدلیاش با روسیه، کشور متجاوز، نکرده و آشکارا جانب آن را گرفته است، نه جانب اوکراین، کشوری دموکراتیک که برای آزادی و حاکمیت خود میجنگد.
ترامپ همچنین پیشنهاد کرده که آمریکا کنترل نوار غزه را به دست گیرد، جمعیت آن را به سایر کشورهای عربی تبعید کند، و این منطقه را به یک مرکز تفریحی تبدیل نماید. او همچنان از الحاق کانادا، گرینلند و کانال پاناما سخن میگوید. ظاهراً کنترل بیشتر نیمکره غربی برایش کافی نیست؛ ترامپ میخواهد مالک آن هم باشد.
در حالی که همه انتظار آشوب را داشتند، کمتر کسی پیشبینی امپریالیسم آشکار را میکرد. تحلیلگران و مفسران سالهاست که شعار «اول آمریکا» را احیای جنبش انزواطلبی پیش از جنگ جهانی دوم تلقی کردهاند، اما ترامپ گویا به چیز دیگری فکر میکند. او خواهان جهانی است که در آن، شمار اندکی از ابرقدرتهای جهانی – در صورت لزوم بهطور خشونتآمیز – برای منابع، مواد خام و حوزههای نفوذ با یکدیگر رقابت کنند.
در داخل کشور، او به ثروتمندترین مرد جهان، ایلان ماسک – رهبر پیشتاز جنبش تکنوفاشیستی سیلیکونولی – اجازه داده است تا به بهانه صرفهجویی، حذف فساد و مقرراتزدایی، دولت آمریکا را از درون نابود کند. اخراجهای گسترده و انحلال کامل نهادهای دولتی پیامدهایی ماندگار به همراه خواهد داشت که حتی تصورشان نیز دردناک است. تنها فروپاشی آژانس توسعه بینالمللی آمریکا (USAID) ممکن است به مرگ صدها هزار نفر در آفریقا و سایر مناطق آسیبپذیر جهان منجر شود.
در مواجهه با چنین نابودی بیرحمانه و بیمهابایی، باید این پرسش اساسی را مطرح کرد: این اقدامات واقعاً چه دستاوردی برای ایالات متحده دارد؟ آیا آمریکا را قدرتمندتر خواهد کرد؟ اگر تصمیمهای دولت را صرفاً در چارچوب منافع خود آمریکا – یعنی حفظ قدرت و نفوذ جهانیاش – بررسی کنیم، تنها پاسخ ممکن این است: نه. بهنظر میرسد سیاستهای ترامپ، چه در عرصه داخلی و چه خارجی، روزبهروز بیشتر در جهت تضعیف آمریکا، یا حتی نابودی آن از درون، طراحی شدهاند.
در نهایت، دشمنی با اروپا هیچ سودی برای آمریکا ندارد. آمریکا با دور کردن متحدانش، یکی از ارکان اصلی جایگاه ابرقدرتی خود را از بین میبرد. برای دههها، «غرب» – ساختاری ژئوپلیتیکی بیرقیب از اتحادهای نظامی و روابط تجاری – بهمثابه عامل تقویتکنندهای برای قدرت و نفوذ ایالات متحده عمل میکرد. همین ساختار بود که باعث پیروزی آسان آمریکا در جنگ سرد شد و این کشور را از هر قدرت تاریخی دیگری نیرومندتر ساخت. از کنار گذاشتن همه اینها چه کسی سود میبرد؟ تنها روسیه و چین، که آرام و بیصدا نظارهگر خودکشی آمریکا بودهاند و منتظر لحظه مناسب نشستهاند.
میتوان همین حالا هم گفت که بازگشتی به نظم پیشین جهانی وجود نخواهد داشت. ترامپ اعتماد جهانی به آمریکا را دستکم برای یک نسل نابود کرده است. تعهدات ایالات متحده دیگر معتبر تلقی نمیشوند. نهادهای این کشور – از رسانههای بزرگ گرفته تا دانشگاهها و دفاتر حقوقی – پیش چشممان در حال فروپاشیاند. ایالات متحده همچنان از موقعیت جغرافیایی بینظیر خود میان اقیانوس اطلس و آرام بهرهمند خواهد بود، اما بقیه جهان میدانند که ترامپیسم به ویژگیای پایدار و ماندگار در سیاست آمریکا تبدیل شده است.
نابودی «غرب» و فروپاشی رهبری (و دموکراسی) آمریکایی، سیاست جهانی را در قرن بیستویکم بهطرزی بنیادین دگرگون خواهد کرد. نظم جای خود را به آشوب خواهد داد و خطر بروز جنگ افزایش مییابد؛ چرا که ابرقدرتهای رقیب برای کسب جایگاه و نفوذ، با یکدیگر درگیر خواهند شد. خود جامعه آمریکا نیز همچنان دوقطبی، اسیر بیمنطقی و مستعد نظریههای توطئه باقی خواهد ماند.
سینکلر لوئیس در رمانش با عنوان «اینجا اتفاق نمیافتد» که در سال ۱۹۳۵ نوشته شد، ظهور یک دیکتاتور در آمریکا را به تصویر میکشد؛ بازتابی از رژیمهای فاشیستی و نازی در اروپا. اکنون، نود سال بعد، آن پادآرمانشهر در حال تحقق یافتن است. مانند گوته پس از نبرد والمی در سال ۱۷۹۲، زمانی که ارتش پروس از برابر نیروهای انقلابی فرانسه عقبنشینی کرد، ما نیز شاهد آغاز دورهای تازه در تاریخ جهان هستیم. از اینجا به بعد، درد، رنج و بیعدالتی تنها بیشتر خواهد شد.
