در جهان گلوبالیزه شده وضعیت فرهنگ های محلی و ملی چگونه است؟ آیا موسیقی به عنوان گسترده ترین وجه فرهنگ و شناسنامه آن، می تواند همچنان مستقل باقی بماند و نماد فرهنگ ها باشد؟آیا می تواند همچنان به مثابه مشخصه ملت ها نقش آفرینی کند؟ و آیا پدیده موسیقی جهانی چه تاثیری بر فرهنگ های ملی خواهد
داشت؟ واقعیت آن است که موسیقی یکی از مهمترین پدیده ها برای مقابله با دلتنگی انسان در برابر بی هویتی بی رحمانه است و این مساله زمانی اهمیت بیشتری پیدا می کند که در یک جهان کوچک شده، انسان در برابر انبوهی از هویت های جدید قرار می گیرد. هر جای جهان که باشی، در هر موقعیتی، و با هر مشکلاتی دست و پنجه نرم کنی، موسیقی می تواند تو را به سرچشمه بازگرداند و از تو همان هویتی را بازتولید کند که در چارچوب آن، وارد جهان هویت های بی نهایت شده ای و این شاید بزرگ ترین و اصلی ترین مشخصه موسیقی است.
موسیقی فاصله ها را با خود کاهش می دهد و فضا را برای در خود بودن و با خود بودن کوچک می کند و در واقع به چالشی برای متعادل شدن می انجامد. رسانه های جهانی شده طبیعتا در این روند، نقشی بسیار پر رنگ بازی می کنند و از این نظر می توان گفت جهانی شدن، یک فرصت و یک مزیت برای انسان ها است. اما در نقطه مقابل یک مساله بزرگ هم وجود دارد و آن اینکه آیا می توان با موسیقی غالب جهان که در پشت آن، سرمایه گذاری های هنگفت شده است به رقابت پرداخت؟
آیا می توان تولید کنندگان صنعت موسیقی را مجاب به سرمایه گذاری در موسیقی های ملی و محلی کرد؟ به باور من پاسخ با بدبینی بسیار، نه است و ازهمین رو است که موسیقی های ملی و محلی، کم کم به حاشیه می روند و توان خود را ازدست می دهند. و این تهدید است برای موسیقی. موسیقی امروز جهان یک انباشت غیرقابل انعطاف از تنوع های صدا و تصویر، تکنیک های خاص و چارچوب های خاص است که برای مورد توجه قرار گرفتن، جزو نیازهای ضروری به شمار می آید و فقدان آنها یا بی توجهی بدان ها نه ممکن است و نه می توان با چشم پوشی از آنها امیدوار به حضور موسیقی در سطح اول بود و همه این ها مستلزم سرمایه است.
آنچه تا اینجا گفته شد نگاه به موسیقی از جنبه فراملی آن است به این معناکه با فرض ملی و محلی بودن، بتوان موسیقی ساخت کە مضمون فراملی داشته باشد اما هنگامی که مساله به قومیت و ملیت و مبارزه و اعتراض در یک مکان خاص مربوط می شود فرصت حضور به حداقل ها کاهش پیدا می کند. مثلا دغدغه ملت کورد برای استقلال، یک دغدغه متاخر برای جهانی است که ازبیش از یکصد سال پیش، مساله هویت ملی را برای خود حل کرده است و طبیعی است که نگاه به آن از دید موسیقی جهانی کم ارزش تلقی شود.اگرچه تحلیل این موضوع نیاز به مجال بیشتری دارد اما در اینجا یک پرسش به ذهن می آید که چگونه می توان دریک روند جهانی شده بهای بیشتری به موسیقی های ملی و محلی و موسیقی اعتراضی با محوریت مبتنی بر زمان و مکان داد. سه فرآیند میانجیگری، تبدیل و استفاده مجدد، شاید بتوانند تهدیدها را به فرصت تبدیل کنند و شانسی به وجود بیاورند که مساله ملی بتواند در قالب موسیقی جهانی، گوشی شنوا پیدا کند. در فرایند میانجیگری، موسیقی به دلیل چندین وجهی بودن آن در قالب تصویر و صدا و تنظیم و خوانندگی و سبک، می تواند با بهره جستن جهانی شده از دیگر سویه ها، مثلا شعر را با موضوعی اعتراضی یا ملی با آن درهم بیامیزد و احیانا با ترجمه یا ترکیب زبان ها، احتمال ها را برای مورد توجه جهانی قرار گرفتن افزایش دهد. در فرایند تبدیل، این گونه فرض می شود که بتوان موسیقی ملی و محلی را بدون آنکه آسیبی به محتوا و قلب آن وارد شود به موسیقی متناسب جهان تبدیل کرد و از آن یک استاندارد مطابق، ساخت و در فرایند استفاده مجدد، تلاش خواهد شد که با به روز سازی موسیقی های محلی و ملی، رنگ و خون تازه ای در رگ های آن تزریق نمود. هریک از این سه فرآیند به خوبی می توانند و البته پیش تر هم توانسته اند به روند هماهنگ سازی موسیقی های ملی و محلی و نیز موسیقی اعتراضی ویژه یک جغرافیای خاص، یاری برسانند.