پژمان قبادی: بیش از چهار دهه از بر سركار آمدن خمینی می‌گذرد. با واكاوی هرچه‌ بیشتر اطلاعات به‌ دست آمده‌ میتوان یقین داشت كه‌ مدل پاتك شبه‌ طالبانی چهار دهه‌ی پیش بر سر ایران پیاده‌ شد و به‌ نفع ابرقدرتها بود، ایران پیشتاز در صنعت و بسیاری دیگر از شاخصه‌های اجتماعی، كه‌ به‌ تازگی موفق شده‌ بود از دیكتاتوری پادشاهی عبور كند را به‌ چاله‌ی دیكتاتوری دینی از نوع شیعی انداخت. این مقوله با موفقیت كامل اجرا شد و سبب گشت كه‌ گامی كه‌ خلقهای جغرافیای ایران برای تكامل و پیشرفت سیاسی و اجتماعی برداشته‌ بودند را نابود و دینامیسم این ترقی‌خواهی را كه‌ نیروهای سكولار، آزادیخواه، چپها و زنان بودند را به‌ سیاه چال تاریك جمهوری اسلامی ایران بیاندازد.

اكنون نیز  در حال مشاهده‌ی تكرار تاریخ هستیم و باید از گذشته‌ی خود درسی آموخته‌ و برای امروزمان باز پس دهیم. زمان حال همان مقطع حساسی است كه‌ باید” بینش سیاسی” و ”افق دید” تیپولوژی ایرانی از گذشته‌ بیاموزد و به‌ دستاوردهای كوردستان تكیه‌ كند. اما چرا كوردستان!

پیش‌درآمدهای سقوط 

حملات پهپادی اسرائیل به‌ ٥ شهر ایران خبر ساز شد. همزمان آمریكا هم اعلام داشته‌ در یك عملیات مشترك با اسرائیل به‌ نقاطی از تأسیسات هسته‌ای ایران صدمه‌ زده‌ است.(حال آنكه‌ میزان نفوذ و تعداد حملات و همچنین اهدافی را كه‌ تعقیب می‌نموده‌ تا كنون مشخص نیستند).

 در سوی دیگر این تصویر چندین حمله‌ی تروریستی در اورشلیم شكل گرفت و پیش از آن نیز سفارت آذربایجان در تهران هدف حمله‌ای تروریستی قرار گرفت و كارمندان سفارت این كشور كشته‌ شدند.

این سیكل از فعل و انفعالات دستگاههای امنیتی و نیروهای واكنش نرم را می‌توان رنج دگردیسی برای برقراری نوعی ایكی لیبراسیون در خاورمیانه‌ دانست.

در این بین آنچه‌ جای نگرانی است و باید بدان توجه‌ داشت” پروموت و شخصیت تراشی” سیستم پروپاگاندای اروپایی و آمریكایی برای ایران است و در كنار آن” تیپولوژی دیكتاتور دوست ایرانی تشنه‌ی نوستالوژیی” كه‌ بخش بزرگی از آن حاصل پروپاگاندا می‌باشد و عامه‌ی مردم از واقعیت آشكار دیكتاتوری گریزانند. به‌ گونه‌ای كه‌ هرگونه‌ نقد و اساسا مخالفت با ”موپت”ساخته‌ و پرداخته‌ی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی را به‌ معنای رد تمامیت ارضی ایران دانسته‌ و  در خوشخالی و بی‌خبر از بازتولید دیكتاتوری به‌ دست خود هستند.

رفتارشناسی(كامپورتمانت)

جمهوری اسلامی همچون بسیاری از دیگر قدرتهای توتالیتر، با وجود آنكه‌ از فروپاشی خود باخبر و به‌ وحشت افتاده‌ بدنبال به‌ تأخیر انداختن این روند و در این مسیر به‌ هر پلانی چنگ می‌اندازد.

آنچه‌ در پارالل جنگ و گریز اسراییل، آمریكا، جمهوری اسلامی و سایر گردانندگان بازی سیاسی منطقه‌ای بدان كمتر پرداخته‌ شده‌ دكترین سیاسی_نظامی جمهوری اسلامی است. بر خلاف عرف معمول ذات تحلیل، كارشناسان تلاش دارند خطر بسیار بزرگ گسترش جنگ جهانی سوم از شكل كنونی به‌ مرحله‌ی بدون بازگشت را به‌ ناتوانی جمهوری اسلامی در بازی موش و گربه‌ با سیستمهای اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل كاهش دهند.

 حال آنكه‌ جمهوری اسلامی برای فرار به‌ جلو از دست انقلاب در حال جریان در ایران تمایل شدید به‌ ایجاد یك درگیری محدود با هر یك از بازیگران منطقه‌ای را دارد. سیاستی كه‌ در دكترین سیاسی _ نظامی آخوندها به‌ وضوح قابل ردیابی است. نمونه‌های آن را در جنگ با عراق برای فرار از مشكلات متعدد اقتصادی_اجتماعی_ سیاسی و فرهنگی و غیره‌ تا بمبگذاری در قبر امام هشتم شیعیان و فتوای حمله‌ به‌ كوردستان و…می‌توان دید. سیاستی كه‌ در یك كلام در گفتمان سیاسی علی خامنه‌ای به‌ ”دشمن” خلاصه‌ شده‌ و او كماكان از بركت وجود آن توانسته‌ سالها هر جریانی را در ایران تصفیه‌ و هر صدای خارج از سمفونی مرگش را در گلو خفه‌ سازد.

بحرانسازی در ابعاد داخلی و منطقه‌ای از دیگر ویژگیهای جمهوری اسلامی است.‌ اینبار با توجه‌ به‌ گسترش اجماع جهانی تا حدودی بیشتر از پیش و گرفتار بودن در چنگ انقلاب ژینا، در آن شكست خورد. اما با اینحال حملات مختلف به‌ خاك  اسرائیل، تداركات ترور فعالان سیاسی و چهره‌هایی كه‌ صدای انقلاب هستند، تسریع برنامه‌های موشكی و اتمی، ماجراجویی در سوریه‌ و تلاش برای ساخت یك پایگاه اتمی مجزا از شعاع تمركز نفوذ موساد، آشوبسازی در خاك اروپا و سرازیر ساختن سیل  مواد مخدر و روانگردانها به‌ سراسر دنیا و سناریوی حمله‌ای مشكوك به‌ سفارت آذربایجان آن هم در حالی كه‌ تنشها در میان دو كشور بالا گرفته‌ است(پس از اجرای مانور سپاه‌ در مرز مشترك با آذربایجان)، از انواع دیگر این بحرانسازی‌هایند.

انبساط امنیتی_ تركهای بیت

نخستین قدمهای فروپاشی در هر سیستمی از جایی شروع می‌شوند كه‌ قابل انتظار نیست. 

نقاط فوق امنیتی و حساسی مثل بیت رهبری كه‌ از درجه‌ی امنیت و اهمیت بالایی برای دستگاههای امنیتی و سرویسهای اطلاعاتی برخوردار است. به‌ همین سادگی میتوان گفت نفوذ یك مامور زن موساد دستگاه جاسوسی اسرائیل تصمیم گرفته‌ مشخصات یك زن منتشر شود و احتمال تداوم حضور دیگر جاسوسان كماكان بالقوه‌ است در بیت رهبری مهر تأیید به‌ این امر است. به‌ این موارد اگر انتقال اطلاعات نیروگاههای هسته‌ای و بازداشت و بازجویی از عناصر كلیدی جمهوری اسلامی در قلب پایتخت توسط نیروهای نیابتی موساد را اضافه‌ كنید یك طرف این معادله‌ كاملا روشن می‌شود كه‌ آن هم باخت شدید رژیم در این میدان بازیست.

پس از این فروپاشی باید فاكتور نارضایتی سراسری را هم در نظر گرفت. تقریبا بجز حاشیه‌ی مزدوران به‌ اصطلاح ذوب در ولایت_ كسی چندان رغبتی به‌ دودمان آخوندی ندارد. پژواك این رفتارشناسی را می‌توان در شعار انقلابیون علیه‌ مجتبی خامنه‌ای دید بعلاوه‌ی میزان ریزش در تنها پایه‌ی برجای مانده‌ از این دیكتاتوری، یعنی دستگاه سركوب و رسانه‌.

شكسته‌ شدن تمامی ساختارها و عرفهایی كه‌ توسط حكومت برای سركوب مردم ابداع و به‌ كار گرفته‌ شد از نمونه‌های دیگر فروپاشی است.

تاكید نسل زدz بر دستیابیشان به‌ آزادیهای فردی و همراه‌ شدن آحاد جامعه‌ با این خواست و همزمان فوران تمامیت آنچه‌ خشم فرخورده‌ی اقشار تحت ستم در هر كاتاگوریی می‌توان نامید، آن هم به‌ شكلی رادیكال و در بستری بدور از خشونت، نظام سركوب سیستم را فلج ساخت و به‌ زودی سبب فروپاشی این بازوی اجرایی خواهد شد.

گافهای بزرگ در دیپلوماسی و میدان از دیگر نشانه‌های فروپاشی است. سیاست نگاه به‌ شرق جمهوری اسلامی آن هم در زمانیكه‌ روسیه‌ در برابر  غرب ایستاده‌ هزینه‌ی سرسام‌آوری در این خصوص می‌پردازد نخواهد توانست منجر به‌ تقسیم قدرت با ملاها از سوی روسیه‌ شود و تنها چیزی كه‌ روسیه‌ با ایران تقسیم خواهد كرد هزینه‌های اقتصادی و فاجعه‌بار سیاسی خواهد بود.

پیمان آتلانتیك شمالی تنها یك جنبه‌ی”كاپتوملیتر” برای مقابله‌ با كمونیسم صادراتی و روح تمامیت‌طلب پوتین نیست. این پیمان استوار بر اكونومی است كه‌ بیشترین سهم را در تمامی بازار در حال گردش انرژی، مواد خام و دارو تابه صنایع و معادن و … را داراست. در جنگ ابرقدرتها جایی برای دكترین سیاسی جمهوری اسلامی اصولا وجود ندارد.

  با این حال جمهوری اسلامی با پرداخت هزینه‌های سنگین سیاسی، اقتصادی و نظامی توانسته‌ به‌ استخوان این لاشه‌ی در حال  پوسیدن در پاره‌ای اوقات دست یابد و سایه‌اش را بر كشورهای جهان چندمی بگستراند و با گافهای بزرگ ”جو بایدن” اكنون یك شبه‌ حكومت آخوندی از نوع سنی آن بر منابع و ذخایر افغانستان حاكم شد. عراق و سوریه‌ و بخشهایی از تركیه‌، و شماری از كشورهای جنوب آفریقا تبدیل به‌ زمین بازی حكومت آخوندی شده‌ است.

جمع‌بندی

سیستمی كه‌ كارش را با سیاست نگاه به‌ شرق به‌ بازی تماما باخت با ماكروپاورهای بلوك غرب رساند،‌ اكنون دیگر توان پاسخگویی به‌ نیازهای این قدرتها را ندارد. این امر بدیهی می‌نمایدكه‌ قدرتهای منطقه‌ای و ماكروپاورها به‌ فكر جایگزینی برای حفظ منافع بلندمدت خود باشند. در این زمان اصل موضوع داشتن دیدگاه متفاوت مورد بحث نیست و قابل تأیید است. اما اساسا نمی‌توان بازهم اشتباهات انقلاب ٥٧ را مرتكب شد و به‌ صرف تلاش برای گذار از جمهوری اسلامی باز هم به‌ پیش از آن برگشت، كه‌ همان بازتكرار دیكتاتوری در لباسی دیگر است.

آنچه‌ باید در اینجا و در این انقلاب از آن گذار كرد تفكر تمامیت‌خواهی، نفی و نادیده‌ گرفتن هر جریان و تفكر و تنوع با توسل به‌ احساسات ناسیونالیستی غلط یك جریان هژمونی خواه است.

 اما چگونگی گذار از این تفكر با اتكا به‌ چشم و چراغ ایران كه‌ امروز كوردستان مفتخر به‌ یدك كشیدن آن است، ممكن خواهد بود. كوردستان ایران با دارا بودن نیروهای فعالی كه‌ در شكل احزاب به‌ صورتی سازمان یافته‌ و كامل در صحنه‌ حضور دارند، می‌توانند بدون چشم داشت به‌ چیزی فراتر از خواسته‌های معقول راه‌ گذار از دیكتاتوری را به‌ سوی سیستمی دموكراتیک برای ایران فراهم سازند.

در این راه‌ تیپولوژی ایرانی و سایر ملل ساكن در ایران باید از كوردستان بیاموزند و خیلی زود خود را ”سازماندهی‌”‌ و در این چهارچوب، آماده‌ كار و فعالیت برای پیشبرد انقلاب شده و در تصویر بزرگ‌تر سهم خود را از آینده‌ی ایران و قدرت طلب كنند.  این اصل كه‌ پلورالیزم می‌باشد، دهه‌هاست در كوردستان ایران ریشه‌ دارد. پس می‌توان از آن آموخت.

چرا كه‌ كوردها با دادن هزینه‌های بسیار و پس از سالها جنگ مسلحانه‌ سر انجام ناچار به‌ قبول تنوعات در دل خود كوردستان شدند و اكنون با اتحاد در عین تكثر در حال تداوم مبارزه‌ علیه‌ جمهوری اسلامی‌اند. پس می‌توان در تكثر متحد بود.

 همچنین تفكر سكولار دموكراتیك حاكم بر كوردستان توان تطبیق یافتن با سایر بخشهای ایران را داراست و میتوان گفت به‌ نوعی سوپتیل و منعطف است.

 از طرفی این تیپولوژی به‌ هیچ وجه‌ مهاجم نیست، بلكه‌ مطالبه‌گر و برابری‌خواه و عدالت جوست. فاكتورهایی كه‌ در بخشهایی چون جنوب كوردستان قابل مشاهده‌ است و در غرب كوردستان نیز به‌ زیبایی تمام شروع به‌ كار كرد كه‌ با دخالتهای ابرقدرتها به‌ زوال انجامید.

پس می‌توان گفت كه‌ در این بزنگاه سیاسی كوردستان به‌ حقه، توان آن را دارد كه‌ چشم و چراغ ایران باشد.