در مرحلە سوم نسلکشی ملت کورد توسط رژیم مخلوع بعث کە بە ”حملە انفال” موسوم است و در سال 1988 میلادی انجام شد، بخش چشمگیری از نجات یافتگان و تکفرزندهای این جنایت ضد بشری اهل شهرستان خورماتو هستند. یکی از این افراد زنی است کە در آن جنایت هر دو فرزندش زندە بەگور شدەاند و تاکنون در تنهایی زندگی میکند. وی ماجرای تنهایی خود و کشتار فرزندانش را برای (باسنیوز) بازگو میکند.
خیریە محمد، معروف بە عمە خیریە، زنی کە عجز و حسرت در سیمای او ظاهر است و هر گاه بە وی بنگرید، تصور میکنید کە همین امروز فرآیند جنایتکارانە انفال صورت گرفتە است، در گفتگویی بە (باسنیوز) گفت: ”ما اهل روستای سالەای بانشاخی در حومە شهرستان خورماتو هستیم و زمانی در روستای ما زندگی عادی و بدون نگرانی برقرار بود. مردم این روستا بیشتر بە دامداری و کشاورزی مشغول بودند، اما از سالهای دهە 1970 میلادی بە این سو، بەویژە در دهە 1980 ارتش بعثی عراق بارها بە روستاهای منطقە داودە حملە میکرد کە یکی از این روستاها محل زندگی ما بود. و بە دلیل این کە نیروهای پیشمرگە کوردستان در منطقە حضور داشتند، حکومت بعث زندگی ما را سخت و پر از رنج کرد.”
عمە خیریە افزود: ”در سال 1988 کە روز آن را دقیقا بە خاطر ندارم، اما میدانم کە چند روزی از مرگ همسرم گذشتە بود، شماری از جاشها (مزدوران کورد رژیم بعث) بە همراه ارتش بعث با اتومبیلهای نظامی وارد روستای ما شدند و ما را با زور و اجبار سوار اتومبیلها کردە و بە مرکز شباب خورماتو منتقل نمودند. در آنجا مردم زیادی را دیدیم کە زندانی شدە بودند.”
این زن کە از آن زمان تاکنون در تنهایی زندگی میکند، بە بازگویی ماجرا ادامە داد و گفت: ”من دختری بە نام ”یازی” و پسری نیز بە نام ”فرج” داشتم. آنها نیز بە همراه من بودند. چند روز بعد ما را بە همراه دیگر زندانیان از مرکز شباب خورماتو بە تکریت منتقل کردند. در آنجا همە ما را در یک میدان قرار دادند، من در آنجا دستان دختر و پسرم را در دست خود گرفتە بودم، یک افسر آمد با زور دست دخترم را از دست من خارج کرد و او را بە میان دختران جوان برد، در آنجا دختران و پسران را از هم جدا میکردند، سپس همان افسر برگشت و پسرم را نیز با خود برد. پس از این ماجراها زنان و مردان میانسال و دختران و پسران جوان را در زندانهای جداگانە قرار دادند، ولی از یکدیگر خبر نداشتیم. چند روز بعد از تکریت بە زندان مخفوف قلعە نوگرە سلمان در استان سماوە واقع در جنوب عراق منتقل شدیم.”
عمە خیریە همچنین افزود: ”مدتی کە در زندان نوگرە سلمان حبس بودیم، زندگی بسیار سخت و طاقتفرسایی را سپری کردیم. زنان، مردان و کودکان زیادی در این زندان مردند و بسیاری نیز زیر شکنجە جان خود را از دست دادند. با وجودی کە غذا میدادند تا زندانیان از گرسنگی نمیرند، اما بە انواع شیوە از لحاظ روحی و روانی ما را شکنجە میدادند و زندگی بسیار سختی داشتیم. پس از شش ماه افراد میانسال را از این زندان آزاد کردند و من بە خورماتو برگشتم، از آن زمان در تنهایی زندگی میکنم، لباسهای فرزندانم را حفظ کردەام، بارها این لباسها را در آغوش میگیرم، بو میکشم و عطر حضور فرزندانم را حس میکنم.
باسنیوز