تصویری از فیلم «بی پایان» تازه‌ترین ساخته نادر ساعی
توضیح تصویر،فیلم «بی پایان» در روایتش عجله ای ندارد. دوربین تقریباً همیشه با‌ فاصله می‌ایستد و تنها ناظری است که خرد شدن تدریجی یک مرد را تصویر می‌کند

اطلاعات مقاله

  • نویسنده,محمد عبدی
  • شغل,منتقد فیلم

«بی پایان» تازه‌ترین ساخته نادر ساعی ور در ادامه «نامو»- با همان سبک و سیاق- فیلم زیرزمینی طراز اولی است که می‌تواند نماینده درخور و دیدنی‌ای باشد از موج تازه سینمای ایران که فارغ از محدودیت‌ها و سانسورهای رسمی حکومت، به شکل مخفی ساخته می‌شود و چهره دیگری از سینمای ایران ترسیم می‌کند.

این بار اما بر خلاف غالب فیلم‌های زیرزمینی، با فیلمی سهل و ساده و در نگاه اول کم خرج و دم‌دست روبرو نیستیم، برعکس با فیلمی طرف هستیم که از نظر تکنیک کم و کسری ندارد و سبک و سیاق پخته‌اش را با یک داستان تکان دهنده درباره نیروهای امنیتی می‌آمیزد. به یک معنی فیلم تنها در قید و بند موفق شدن از طریق پرداختن به یک موضوع ممنوعه نیست، بلکه به درستی داستان جسارت‌آمیز و درگیر کننده‌اش را با زبان سینمایی شسته‌رفته‌ای روایت می‌کند که در آن فرم به اندازه محتوا اهمیت خودش را به رخ می‌کشد و فیلمساز بیش از آن که در انتظار موفقیت فیلمش از طریق موضوع باشد، به سینما می‌اندیشد و از ابزار سینما در جهت روایت حساب شده‌اش بهره می‌گیرد.

فیلم با یک صحنه تلخ آغاز می‌شود؛ سکانسی که در گذشته اتفاق افتاده و تا انتها بر فیلم سنگینی می‌کند: دوربین بی‌‌حرکت و با‌ فاصله ایستاده و درگیری‌ای را از دور به نمایش می‌گذارد که به دلیل به تأخیر افتادن کرایه خانه رخ می‌دهد. مرد مستأجر، مستأصل و تحقیر شده وارد اتاق می‌شود و بعد به اتاق بغلی می‌رود و دوربین با فاصله دنبالش می‌کند. طنابی پیدا می‌کند و به اتاق اول باز می‌گردد برای بردن صندلی. ما صحنه خودکشی را نمی‌بینیم، اما دوربین که هوشمندانه در همان اتاق اول ایستاده بود و اجازه داده بود تا مرد از کادر خارج شود و بمیرد، حالا پسربچه‌ای به نام ایاز را دنبال می‌کند که از اتاق اول به اتاق دوم می‌رسد و فاجعه را با جان و دلش لمس می‌کند؛ فاجعه‌ای که بخشی از داستان فیلم را پیش می‌برد و صحنه نهایی آن را پررنگ‌تر می‌کند و به مراتب تلخ‌تر.

بار این خودکشی با ایاز که حالا بزرگ شده و کارمند سالم بخش تراکم شهرداری است باقی می‌ماند، با هراسی تمام عیار از مستأجر بودن. او در خانه خانوادگی همسرش اقامت دارد که متعلق است به سروش، برادر همسر او. حالا اما سروش که سابقه سیاسی داشته و سی سال پیش گریخته، می‌خواهد از آلمان بازگردد. ایاز از ترس از دست دادن خانه، ناخواسته وارد یک بازی امنیتی برای دستگیری سروش و دیگر دوستان او می‌شود.

تصویری از فیلم «بی پایان» تازه‌ترین ساخته نادر ساعی
توضیح تصویر،«بی پایان» بر خلاف غالب فیلم‌های زیرزمینی، فیلمی سهل و ساده نیست، برعکس از نظر تکنیک کم و کسری ندارد

فیلم در روایتش عجله ای ندارد. دوربین تقریباً همیشه با‌ فاصله می‌ایستد و تنها ناظری است که خرد شدن تدریجی یک مرد را تصویر می‌کند. ایاز که خانه را به هم ریخته تا سروش را بترساند تا برنگردد، حالا واقعاً با نیروهای امنیتی مواجه می‌شود. اولین ورود نیروهای امنیتی به داستان در محل شهرداری رخ می‌دهد و دو قوی هیکل او را در راه پله متوقف می‌کنند و اسمش را صدا می‌زنند.

دوربین می‌ایستد و دو نیم تنه را به نمایش می‌گذارد که وارد کادر می‌شوند. این شیوه روایت ورود نیروهای متخاصم به داخل کادر تا انتها ادامه دارد؛ در بسیاری از صحنه‌های برخورد ایاز با نیروهای امنیتی صورت ایاز را می‌بینیم در حالی که بخشی از بدن نیروهای امنیتی در داخل کادر است و صورت‌شان را نمی‌بینیم. به این ترتیب موتیف تهدید و از دست رفتن آرامش و سادگی جهان ایاز در فرم فیلم نمود می‌یابد تا شاهد روایتی باشیم که در آن نیروهای امنیتی گام به گام ایاز را به یک جاسوس و آدم فروش تبدیل می‌کنند.

زمانی که ایاز برای اولین بار سوار خودرو نیروهای امنیتی می‌شود، صورت او را در میانه کادر می‌بینیم که با ورود نیروهای امنیتی از دو طرف و نمایش تنها بخشی از بدن آنها که وارد کادر می‌شوند، مچاله شدن و بی‌پناهی‌اش را بیش از پیش شاهدیم؛ بی پناهی‌ای که در صحنه کتک خوردن او به اوج می‌رسد: ایاز که از بدقولی‌های «آقا هادی»- نیروی امنیتی – برای بستن پرونده به تنگ آمده، در تلفن او را تهدید می‌کند.

در صحنه بعد دستگیر می‌شود و ما او را دست‌بسته روی صندلی می‌بینیم. باز بخش‌هایی از بدن نیروهای امنیتی وارد کادر می‌شود و دو نفر شروع به کتک زدن او می‌کنند. ایاز، انسان ساده و معمولی‌ای که در یک موقعیت وحشتناک گیر افتاده، روی صندلی ادرار می‌کند. دوربین با یک حرکت از روی صندلی پایین می‌رود و شلوار و زمین خیس را نشان می‌دهد. نیروی امنیتی برگه‌های بازجویی را یک به یک روی زمین می‌گذارد (از ترس «نجس» شدن زمین) تا ایاز از روی آنها به توالت برود، در حالی که توان راه رفتن ندارد.

نمایش این خرد شدن تدریجی، حیرت‌انگیز است و بسیار حساب شده و دقیق. فیلم بی آن که به ورطه شعار بغلتد یا قرار بر قهرمان پروری داشته باشد، روایت مردی را برای ما بازگو می‌کند که در یک موقعیت تلخ و تکان دهنده، خرد می‌شود و دوربین شاهد این خرد شدن است؛ گام به گام و لحظه به لحظه، بدون تعجیل در روایت.

صحنه دیدار ایاز با آقای صولتی، زیباترین صحنه فیلم را رقم می‌زند. او از آقا هادی، مأمور امنیتی می‌خواهد که دیداری با رئیس‌اش، آقای صولتی ترتیب دهد تا با او درد دل کند شاید دست از سر او بردارند. آقا هادی او را به یک اتاق می‌برد (همان اتاقی که در آن کتک خورده بود!) و می‌گوید که پشت به آقای صولتی باید حرف‌هایش را بزند و حق ندارد که برگردد. این سکانس، یک نمای طولانی بدون قطع است که از ابتدای ورود آقا هادی و ایاز به داخل اتاق را ثبت می‌کند. ظاهراً آقای صولتی وارد می‌شود و روی صندلی می‌نشیند. ما و ایاز او را نمی‌بینیم. دوربین از پشت ایاز را ثبت می‌کند که شروع به درد دل می‌کند؛ از روحیه حساس‌اش می‌گوید، از ناراحتی قلبی و پرونده پزشکی و به گریه می‌افتد. دوربین آرام آرام به دور او می‌چرخد تا روبروی صورت او می‌رسد در حالی که ایاز به شدت به گریه افتاده و ما حالا شاهدیم که صندلی پشتی خالی است: آقای صولتی حضور ندارد و این تنها یک بازی امنیتی دیگر است.

دوربین هرچند در اغلب موارد مداخله نمی‌کند و با فاصله می‌ایستد- و فیلم قصد درگیر کردن احساسی نمایشی و همین طور قهرمان پروری ندارد- اما فیلمساز با پایانی شکوهمند، باز به انسانیت و شرافت شخصیت اصلی‌اش ایمان می‌آورد. صحنه آخر، صحنه زیبایی است که جهان ابتدای فیلم را با انتهای آن می‌آمیزد و نه گفتن به نیروی امنیتی را پیوند می‌زند به نه گفتن به جهانی پر از نابرابری و بی‌عدالتی.

بی بی سی