مهرداد درویش پور: در پی حمله نظامی اسرائیل به ایران، پیام های پی درپی نتانیاهو به مردم ایران درباره “زودرس بودن آزادی”، خطر گسترش درگیری ها و تنش های نظامی در منطقه و به ویژه پیروزی ترامپ و تقویت سیاست فشار حداکثری به ایران، موج نوینی از توهم و اعتماد به نفس در بخش هایی از اپوزیسیون و از جمله رضا پهلوی و گروه های افرطی سلطنت طلب که خواهان حمله نظامی به ایران برای کسب قدرت هستند را ایجاد کرده است. دیدار غیر رسمی اما پرحاشیه رضا پهلوی با نتایاهو در سال گذشته و دیدارهای مکرر رضا پهلوی در کنفرانس نمایندگان راست افراطی و مذهبی در واشنگتن و دریافت جایزه “معمار صلح” از بنیاد نیکسون و پیام تبریک رضا پهلوی به ترامپ مبنی بر آرزوی ایفای نقش “تاریخ ساز” خود در ایران، نمونه هایی از تقویت این اراده و شدت گرفتن این تلاش ها است.
این بار رضا پهلوی با کنار گذاشتن هرگونه تعارف و ابهام و سخنان دو پهلو، به صراحت مدعی رهبری خود خوانده در دوران گذار به درخواست خیالی “شما مردمی” که معلوم نیست چه گروهی و در کجا و چگونه چنین درخواستی را مطرح کرده اند شد. ادعایی که پرده نوینی از اقتدارگرایی “پهلوی سوم”را به نمایش گذاشت که با اعلام آمادگی برای کسب قدرت، آداب و رسوم و اخلاقیات و ادعاهای “دست و پاگیر “دمکراسی خواهی، تکثر گرایی و نقش تعیین کننده مبارزات مردم در نزد این جریان به حاشیه رفت.
توهم ادعای رهبری دوران گذار از جمهوری اسلامی در ایران در حالی مطرح شده که به نظر می آید رضا پهلوی و دستیارانش از سرنوشت مدعیان قدیمی تر و جدی تر “رهبری دوران گذار” هیچ نیاموخته اند.
مشکل تنها این نیست که معضلی که پیشتر اشاره کردم در این باره که “راست افراطی در ایران رهبر ندارد” تنها با اراده و اعلام این تصمیم حل نمی شود! هم مشاوران رضا پهلوی از آماتورهای سیاسی اما پرحرارت راست افراطی و پوپولیست، متوهم و یکشبه طرفدار پادشاهی شده تشکیل شده که بدو ر از هر تجربه جدی سیاسی و مبارزاتی هستند و هم خود او با الفبای سیاست آشنایی چندانی ندارد. موضع گیری های ضد و نقیض، چرخش های پی درپی، شکست های مکرر، شخصیتی ملون، بی ثبات و آشفته و بدون تجربه سیاسی ومبارزاتی، حتی بخت سازماندهی و رهبری سیاسی دستجات سلطنت طلب را از او سلب کرده است چه برسد به آن که بخواهد ایران را در دوران گذار از جمهوری اسلامی رهبری کند!
این درست است که انزجار گسترده مردم از نظام و تمایلات گذشته گرایانه، بحران های فزاینده حکومت، حمله نظامی اسرائیل به ایران، پیروزی ترامپ، و لابی گری جریان راست رادیکال در قدرت های خارجی، زمینه جان گرفتن و تحرک دوباره سلطنت طلبان را فراهم کرده است. اما ادعای رهبری رضا پهلوی نشانگر شدت ساده اندیشی و خام نگری راست افراطی و پوپولیست از تحولات داخلی و بین المللی و چشم انداز آن است.
مشکل تنها این نیست که این جریان نه تصویر روشنی از پایگاه اجتماعی خود و دیگر نیروهای اپوزیسیون و امکان بازگشت سلطنت به ایران را دارد و نه جامعه و ظرفیت و ساز و کارهای جمهوری اسلامی برای حفظ قدرت – از جمله در ساخت و پاخت با قدرت های جهانی و نفوذ در اپوزیسیون سلطنت طلب و وهم آفرینی به قصد بی اعتبار کردن کل اپوزیسیون -را می شناسد.
مشکل تنها در این نیست که این جریان هنوز نمی فهمد چرا پاسخ به فراخوان های مکرر سلطنت طلبان برای “تظاهرات شکوهمند” نه تنها در داخل با بی اعتنایی روبرو شده است، بلکه در خارج از کشور نیز اغلب به تجمع های بسیار کوچک محدود مانده است!
مشکل فقط در این نیست که آنها نمی فهمند به رغم همین پایگاه اجتماعی نسبی ولو محدود رضا پهلوی در جامعه، چرا این جریان از حداقل توانایی و ظرفیت سازمان دهی و سازمان یابی برخوردار نیست. چرا آنها نه توان و نه تمایل درس آموزی از تجربه های شکست خورده – از تشکیل شورای ملی ایرانیان، ققنوس، پیمان نوین و کمپین “وکالت می دهم ” گرفته تا منشور مهسا همچون جدی ترین تجربه سیاسی رضا پهلوی را – ندارند؟ آنها حتی نمی فهمند با چنین کارنامه ای ادعای رهبری دوران گذار در ایران تنها تمسخر اپوزیسیون را به همراه خواهد داشت!
مشکل تنها در این نیست که آنها نمی فهمند راست افراطی ایران حتی رهبری کاریزماتیک و توامند و با ثبات و مصمم ندارد که بتواند به بلوک سیاسی خود انسجام بخشد چه برسد به این که در جامعه موجی ایجاد کند!
مشکل تنها در این نیست که ایران در سال 57 به سر نمی برد که بتوان مردم را به خودسپاری عاطفی از طریق فراخوان و ادعای رهبری واداشت. تجربه، آگاهی، تکثر طلبی و چندگانگی به بخشی از روح جامعه شده است که ادعای چنین رهبری های انحصاری را یکسره پس می زدند.
علاوه بر همه موارد فوق، مشکل این جا است که اینان نمی فهمند غرب و آمریکا دیگر با درس آموزی از تجربه لیبی، عراق، افغانستان و سوریه به سادگی وسوسه علم کردن چلبیسم دیگری ولو معتبرتر را در سر نمی پروارند. ترامپ نیز به رغم سیاست فشار حداکثری به روشنی رویای پروژه “رژیم چنج” را به کناری نهاده است و دیدار ماسک با نماینده جمهوری اسلامی تنها جلوه کوچکی از آن است. پرسه رضا پهلوی و راست افراطی در کوچه پس کوچه های “اتاق های فکر” و کریدورهای قدرت های خارجی جز بدنامی بیشتر به همراه نخواهد آورد. چنانکه پیشتر هم گفته ام: ایران چلبی بردار نیست!
شکی نیست پدیده جمهوری اسلامی همچون پرانتزی تاریخی در حیات ایران بالاخره بسته خواهد شد. این امر اما نه با تکیه بر قدرت های خارجی و یا اصلاح تدریجی نظام، بلکه از طریق دگرگونی های ساختاری شکل خواهد گرفت که جنبش های اجتماعی داخل از عناصر اصلی رقم زننده آن هستند!