در آزمایشگاه هیکتیر باخمان واقع در خیابان آسکوئهناگا در شهر بوئنوس آیرس، شیمیدان ۳۵ سالهای به نام استر بالسترینو، مسئول تایید نتایج آزمایشهایی بود که تکنسینهای جوان انجام میدادند.
یکی از این کارآموزها خورخه ماریو برگولیو، نوجوانی ۱۶ ساله بود که سه سال تا آغاز مسیر روحانیت در مدارس دینی فاصله داشت و شش دهه بعد لقب پاپ فرانسیس را برای خود برگزید.
یک روز استر با تردید از او پرسید: «آن آزمایش آخر را هم انجام دادی؟» چون سرعت تحویل گزارش او غیرعادی به نظر میرسید.
برگولیو پاسخ داد: «نه، اما فکر نمیکنم لازم باشد، چون تمام آزمایشهای قبلی نتیجه را تایید میکند.»
استر بلافاصله به او پاسخ داد: «نه، این روش درست نیست. آزمایش را دوباره انجام بده. در کار ما دقت و وسواس، اصل اساسی است. استدلالهای علمی باید بر پایه شواهد تجربی باشد.»
پاپ فرانسیس در کتاب زندگینامهاش با عنوان «امید» که در سال ۲۰۲۵ منتشر شد، روایت میکند که در همان لحظه متوجه شد فرهنگ کار یعنی چه، و اینکه برای انجام درست هر کاری، رعایت دقت و سختگیری ضروری است.
او میافزاید: «اما آن زن بزرگ، کاری بسیار فراتر از این انجام داد: به من آموخت چگونه فکر کنم؛ منظورم اندیشیدن به سیاست است.»

استر بالسترینو (اولین زن از راست) در رشته علوم شیمی از دانشگاه ملی آسونسیون پاراگوئه فارغالتحصیل شد
زندگی در پاراگوئه
استر بالسترینو، در سال ۱۹۱۸ از پدری اهل اروگوئه و مادری اهل پاراگوئه، در شهر فرای بنتوس در اروگوئه به دنیا آمد. با این که متولد اروگوئه بود، همیشه خود را پاراگوئهای میدانست، چرا که بخش بزرگی از عمرش را در آن کشور گذراند.
پس از گذراندن سالهای ابتدایی کودکی در اروگوئه، استر همراه خانوادهاش به شهر انکارناسیون در جنوب پاراگوئه نقل مکان کرد و سپس در آسونسیون ساکن شد. او در آنجا در رشته شیمی درس خواند و فارغالتحصیل شد.
آنا ماریا کاریگا، کوچکترین دختر از سه دختر او است که اکنون ۶۴ ساله است و بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۲ مدیر «موسسه فضای یادآوری» در آرژانتین بود. او به بیبیسی موندو گفت: «او یکی از معدود زنان دانشگاهی آن زمان بود، زنی پیشرو برای دوران خودش.»
در همان دوران اقامت در آسونسیون، استر به تدریج به ایدههای چپگرایانه نزدیک شد.
او ابتدا به «حزب انقلابی فوریه» پیوست و بعدها شاخه زنان این حزب را بنیان گذاشت و از بنیانگذاران «اتحادیه دموکراتیک زنان پاراگوئه» شد.
اما آن دوران، زمان مناسبی برای فعالیت سیاسی نبود.

در آن دوره کشور تحت حکومت نظامی ایگینیو مورینیگو (۱۹۴۸–۱۹۴۰) بود؛ رژیمی که احزاب سیاسی را ممنوع کرد و رهبران و فعالان سیاسی از جمله استر را وادار به تبعید کرد.
در سال ۱۹۴۷، زمانی استر مجبور شد کشور را ترک کند و به آرژانتین برود، به یکی از چهرههای مهم جناح چپ در پاراگوئه تبدیل شده بود.
در بوئنوس آیرس با رایموندو کارهآگا، زاده شهر کائاگواسو در پاراگوئه ازدواج کرد که یکی دیگر از رهبران تبعیدی جنبش فوریه در آرژانتین بود. حاصل این ازدواج سه دختر به نامهای استر، مابل و آنا ماریا بود.
رایموندو در نامهای به همسرش نوشت: «در ازدواجمان، من آن کسی هستم که افتخار داشتهام همسر تو باشم.»
آنا ماریا به یاد میآورد که در خانوادهای با درهای همیشه باز بزرگ شده است؛ خانهای که دیوارهایش پر از کتاب بود و همواره مامن پناهجویان سیاسی از کشورهای دیگر آمریکای لاتین به شمار میرفت.
استر عاشق پاراگوئه بود و همیشه دلش میخواست به آنجا برود.
دخترش میگوید: «سالها بعد فهمیدیم که مادرم حتی در دوران تبعیدش در آرژانتین، همچنان به صورت مخفیانه وارد پاراگوئه میشد تا به تشکیل کادرهای سیاسی و شرکت در جلسات کمک کند.»
بیداری سیاسی
در سال ۱۹۵۳، جهان با حیرت ماجرای جنجالی اعدام یک زوج آمریکایی به نام جولیوس و اتل روزنبرگ را دنبال میکرد که به اتهام انتقال اسرار هستهای به اتحاد جماهیر شوروی در اوج جنگ سرد، به اعدام با صندلی الکتریکی محکوم شدند.
اعدام آنها نخستین مورد صدور حکم اعدام برای غیرنظامیان در یک پرونده جاسوسی در تاریخ آمریکا بود و از همین رو به یکی از بحثبرانگیزترین رویدادهای آن دوران تبدیل شد.
پاپ فرانسیس در کتاب زندگینامهاش مینویسد: «یادم میآید که ماجرای روزنبرگها یکی از نخستین موضوعاتی بود که با استر دربارهاش بحث کردیم. او این ماجرا را برایم تعریف کرد و دیدگاه خودش را، بهعنوان یک فعال سیاسی، برایم بازگو کرد.»
استر همیشه او را به خواندن و گفتوگو درباره ایدههایی که حتی با آنها موافق نبود، دعوت میکرد.
فرانسیس درباره او میگوید: «زنی محترم بود، اصلا متعصب نبود و شوخطبعی فوقالعادهای داشت.» او پیشتر هم بالسترینو را «زنی با حس شوخطبعی فراوان» توصیف کرده بود.

خوان دومینگو پرون در حال انداختن رای خود در صندوق. زمانی که برگولیو با بالسترینو آشنا شد، پرون رئیسجمهور آرژانتین بود
در آن زمان، خوان دومینگو پرون ریاست جمهوری آرژانتین را بر عهده داشت (۱۹۴۶–۱۹۵۵).
پاپ در کتاب خود مینویسد: «در خانه ما همه ضد پرونیسم بودند.»
خانواده برگولیو از هواداران «اتحاد مدنی رادیکال» بودند که حزبی سوسیالدموکرات با گرایشهایی مخالف پرونیسم بود. این مسئله باعث میشد بحثهای سیاسی داغی در ناهارهای خانوادگی یکشنبهها شکل بگیرد.
فرانسیس خانوادهاش را این طور توصیف میکند: «ما خانوادهای بودیم که به شکل متناقضی نخبهگرا بودیم؛ چون ثروتمند نبودیم، بلکه از دل فقر به طبقه متوسط جامعه راه یافته بودیم.»
با گذر زمان، او دریافت که به اصلاحات اجتماعی پرون علاقهمند شده است، تا حدی که با آن «احساس همدلی» پیدا کرده بود.
او حتی خاطره مشاجرهای را با عمویش، گیِرمو به یاد میآورد که تاجری ضد پرون بود. به او گفته بود: «تو ثروتمندی! از فقر و رنج فقرا چه میدانی؟»
فرانسیس در زندگینامهاش مینویسد: «آن لحظه به نوعی غسل تعمید سیاسی من بود. و نخستینبار بود که دریافتم آموزههای پرونیستی با آموزههای اجتماعی کلیسا پیوند دارد.»
او در ادامه میگوید: «آن لحظه، نخستین واکنش روشن من در دفاع از فقرا بود؛ یک تنش و دغدغه اجتماعی که بعدها در کلیسا جستوجو کردم و هر بار عمیقتر با آن روبهرو شدم.»

پاپ فرانسیس گفته است که در دوران نوجوانی علاقه زیادی به حضور در «واحدهای پایه» داشت که دفاتر محلی جنبش پرونیستی در محلهها بودند. او همچنین به دفاتر حزب اتحاد مدنی رادیکال و مقرهای سوسیالیستی هم میرفت که آن زمان به عنوان کانونهای آموزش و فرهنگ سیاسی شناخته میشدند.
او با تاکید میگوید: «من همیشه به سیاست علاقهمند بودم. همیشه.»
در این بیداری سیاسی – که پیش از بیداری مذهبیاش رخ داد – استر بالسترینو نقشی محوری ایفا کرد.
آنا ماریا، دختر کوچک استر، میگوید: «شخصیت مادرم قطعا در شکلگیری این پیوند قوی بین او و برگولیو نقش داشت.» او مادرش را زنی «باز، چندجانبه و کاملا مخالف تعصب و فرقهگرایی» توصیف میکند.
در نامهای که رایموندو برای دخترانشان نوشته، یادآور شده است که در خانه آنها همیشه به روی آدمها باز بود، بدون توجه به گرایشهای سیاسی و حزبی آنها.
پاپ فرانسیس، در دوران زمامداریاش در واتیکان، همواره در دفترش در اقامتگاه «کازا سانتا مارتا» تصویری از استر بالسترینو را نگه میداشت.
او درباره استر میگوید: «زن فوقالعادهای بود. من خیلی دوستش داشتم.»
مادران میدان مایو
در سپتامبر ۱۹۷۶، رژیم نظامی آرژانتین به رهبری خورخه رافائل ویدلا، موجی از سرکوب، آدمربایی و ناپدیدسازیهای اجباری را علیه فعالان کمونیست، پرونیست و سوسیالیست به راه انداخت.
شش ماه از کودتای نظامی گذشته بود، و استر به دنبال داماد ناپدیدشدهاش میگشت. برای این کار، همراه با مادر آن جوان ربودهشده، به نهادهای مختلف میرفت تا درخواست آزادی مشروط ارائه دهد و با دیگر اعضای خانوادههای افراد ناپدیدشده دیدار کند.
اما در ۱۳ ژوئن ۱۹۷۷ دیکتاتوری نظامی، آنا ماریا، دختر استر را هم دستگیر کرد.
آنا ماریا که در آن زمان تنها ۱۶ سال داشت و کمتر از سه ماه باردار بود، میگوید: «بعد از اینکه ربوده شدم، مادرم هر روز با مادران دیگر افراد ناپدیدشده ملاقات میکرد. در نامهای نوشته بود که مثل آدمی ماشینی راه میرفت، مدام به من فکر میکرد و نقشههایی برای پیدا کردنم در ذهن داشت.»
همین دیدارهای روزانه، سنگ بنای شکلگیری گروهی شد که بیشتر اعضایش زنان خانهداری بدون پیشینه سیاسی بودند. آنها شروع کردند به جستوجو در زندانها، پادگانها و کلانتریها و پیگیری سرنوشت فرزندانشان.
آنا ماریا میگوید: «مادران، غیبت و ناپدید شدن را به حضوری همیشگی تبدیل کردند. کاری که آنها کردند، پیش از آن در هیچ جای جهان سابقه نداشت. آنها شکلی نو از مقاومت را ابداع کردند.»
و اینگونه بود که سازمان مشهور «مادران میدان مایو» در آرژانتین متولد شد.
پاپ فرانسیس در زندگینامهاش نوشته است: «مادری که رنجی چون رنج مادران میدان مایو را تحمل کرده، از نظر من مجاز است هرچه در دل دارد بگوید. میتواند هر حرفی بزند، چون درد چنین مادری، غیرقابل تصور است.»

اولین گروه از مادران میدان مایو در سال ۱۹۷۷ برای یافتن فرزندان ناپدیدشده خود به خیابانها آمدند
در طول نزدیک به چهار ماهی که آنا ماریا ناپدید شده بود، او قربانی بدترین انواع شکنجه شد.
آنا ماریا در مستندی درباره تجربهاش در بازداشتگاه مخفی کلوب آتلتیکو روایت میکند: «مرا به جایی بردند که خودشان آن را «اتاق عمل» مینامیدند. در واقع یک سالن شکنجه بود.»
او ادامه میدهد: «داخل آن یک میز فلزی بود که من را روی آن، کاملا برهنه، با دستها و پاهای باز بستند. تکهای فلز به انگشت کوچکم وصل کردند و بدنم را خیس کردند تا جریان برق بهتر منتقل شود.»
سرانجام در ۳۰ سپتامبر ۱۹۷۷، آنا ماریا که هفت ماهه باردار بود، آزاد شد. استر بلافاصله تصمیم گرفت دخترانش را از آرژانتین خارج کند. آنها ابتدا به برزیل رفتند و سپس به سوئد، جایی که آنیتا، دختر آنا ماریا، در آن به دنیا آمد.
اما استر و رایموندو در آرژانتین ماندند.
استر، که ۲۴ سال پیش از آن از دیکتاتوری پاراگوئه گریخته بود، تصمیم گرفت در آرژانتین بماند و به مبارزه علیه سرکوب ادامه دهد. تصمیمی که چند ماه بعد، به قیمت جانش تمام شد.
در همین دوران، استر با دوست قدیمیاش، برگولیو، تماس گرفت که اکنون کشیش بود.
فرانسیس روایت میکند که استر به او گفت: «میتوانی بیایی خونه ما؟ مادر شوهرم حالش خوب نیست، میخواهم برایش آخرین دعا را بخوانی.»
او ادامه میدهد: «برایم عجیب بود چون آنها مذهبی نبودند – هرچند مادر شوهرش بود – ولی در کل عجیب بود.»
فرانسیس میگوید وقتی وارد خانه شد، فهمید استر چیزی غیر از دعای مذهبی میخواهد: او میخواست او کمکش کند تا کتابهای سیاسیاش را پنهان کند، چون تحت نظر بود.
«فرشته مرگ»
دو ماه بعد از آزادی آنا ماریا، در ۸ دسامبر ۱۹۷۷، استر به کلیسای «سانتا کروز» در بوئنوس آیرس رفت.
این کلیسا به کانون ملاقات خانوادههای افراد ناپدیدشده تبدیل شده بود، جایی برای هماهنگی اقدامات اعتراضی علیه رژیم نظامی و درخواست برای آزادی فرزندانشان.
در آن روز، استر به همراه چند زن دیگر وظیفه داشت امضا و پول جمع کند تا یک آگهی در روزنامهها منتشر کنند که در آن خواهان بازگشت افراد ناپدیدشده میشدند.
اما پس از پایان جلسه، نیروهای نظامی وابسته به گروه ویژه «مدرسه مکانیک نیروی دریایی» استر را ربودند.
آن روز، آخرین باری بود که خانوادهاش او را زنده دیدند. استر در آن زمان ۵۹ سال داشت.
عملیات دو روز بعد در ۱۰ دسامبر ۱۹۷۷، با ربودن ۱۲ نفر به پایان رسید.

نقش آلفردو آستیس، که بعدها به «فرشته مرگ» معروف شد، در این عملیات بسیار کلیدی بود.
این افسر جوان نیروی دریایی – که در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۷ به حبس ابد محکوم شد – چند روز پیش از عملیات با نام جعلی گوستاوو نینیو مدعی شده بود که برادری ناپدیدشده دارد.
در روز عملیات، آستیس برای شناسایی قربانیان، یکییکی گونه زنانی را که رهبران گروههای خانوادههای ناپدیدشدگان بودند، بوسید تا در جریان ربایش، آنها را علامتگذاری کرده باشد.
۱۲ نفری که ربوده شدند، از جمله استر، به مرکز مخفی بازداشت و شکنجه منتقل شدند؛ محلی که بعدها به بزرگترین بازداشتگاه مخفی رژیم نظامی در آرژانتین تبدیل شد. چند روز بعد، آنها را در عملیاتی موسوم به «پروازهای مرگ» زنده از هواپیماهای نظامی به دریا پرتاب کردند.
در ۲۰ دسامبر ۱۹۷۷، امواج اقیانوس اطلس پیکر استر و دیگر ناپدیدشدگان کلیسای سانتا کروز را به سواحل آرژانتین رساند.
اجساد آنها، بدون شناسایی، با عنوان «بینام» در گورستان عمومی خنرال لاوایه در استان بوئنوس آیرس دفن شدند.
آنا ماریا میگوید: «در آرژانتین نهتنها نسل جوانی را که به مسائل زمانه خود متعهد بودند ربودند، بلکه فرزندانشان را تصاحب کردند و مادرانی را که به دنبالشان بودند نیز به اسارت بردند.»
فراتر از مرگ
داستان زندگی استر با مرگش به پایان نمیرسد.
در میانههای سال ۲۰۰۵، یعنی نزدیک به سه دهه پس از ناپدید شدن او، پزشکی قانونی آرژانتین توانست از طریق نبش قبر در گورستان خنرال لاوایه، هویت هفت نفر از قربانیان دفنشده در آنجا را شناسایی کند.
یکی از آنها، استر بالسترینو بود.
تیم کارشناسان همچنین هویت دو نفر دیگر از بنیانگذاران گروه «مادران میدان مایو» را تایید کرد: ماریا پونس دِ بیانکو، که همراه استر از کلیسا خارج شده بود، و آسوسنا ویافلور، که دو روز بعد، در نزدیکی خانهاش ربوده شد.

نورا کورتیاس، مدافع برجسته حقوق بشر از گروه «شاخه موسس مادران میدان مایو» میگوید: «دریا حاضر نشد همدست جنایت آنها باشد و پیکر همراهان ما را بازگرداند.»
شناسایی اجساد از طریق آزمایشهای دیانای و بررسی اثر انگشت، به مقامهای قضایی آرژانتین اجازه داد تا با اثبات رخ دادن «پروازهای مرگ» نظامیان دخیل در این جنایتها را محاکمه و محکوم کند.
آنا ماریا توضیح میدهد: «به این ترتیب توانستیم مسیر کامل نحوه از بین بردن اجساد ۱۲ ناپدیدشده کلیسای سانتا کروز را ترسیم کنیم: آنها را زنده به دریا انداخته بودند.»
پس از شناسایی، پیکرهای استر، دو همراهش و راهبههای فرانسوی، در کلیسای سانتا کروز به خاک سپرده شد؛ همان جایی که چند دهه پیش ربوده شده بودند.
برای انجام این کار، باید از مقامات کلیسای کاتولیک در آرژانتین مجوز دریافت میشد. این مجوز از سوی خورخه ماریو برگولیو، اسقف اعظم وقت بوئنوس آیرس صادر شد که بعدها به پاپ فرانسیس تبدیل شد.
او سالها بعد در برابر دستگاه قضایی آرژانتین گفت: «من اجازه دادم که آنها در کلیسای سانتا کروز دفن شوند.»
تا واپسین روزها
حدود دو سال پیش از انتخابش به عنوان پاپ، در ۸ نوامبر ۲۰۱۰، کاردینال برگولیو به عنوان شاهد در پروندهای درباره اتهامات مربوط به جنایت علیه بشریت که در بزرگترین مرکز مخفی بازداشت آرژانتین رخ داده بود، در دادگاه حاضر شد.
در جریان شهادت از او پرسیدند: «از دوران همکاریتان با استر چه چیزهایی به یاد دارید؟»
او پاسخ داد: «زنی بود که به من یاد داد چگونه کار کنم، چگونه دقیق تحلیل کنم. زنی که مرا با سیاست آشنا کرد. او عضو حزب جنبش فوریه پاراگوئه بود. وادارم میکرد مطالبی را بخوانم. من چیزهای زیادی به این زن بدهکارم. او را به عنوان زنی بزرگ به خاطر دارم.»
سال بعد، دادگاه فدرال شماره ۵ آرژانتین ۱۶ تن از مسئولان ربایش، شکنجه و قتل «۱۲ نفر کلیسای سانتا کروز» را محکوم کرد.
اکثر آنها به حبس ابد محکوم شدند.

در ۱۳ مارس ۲۰۱۳، برگولیو به عنوان عالیترین مقام کلیسای کاتولیک جهان انتخاب شد.
دو سال بعد، نخستین پاپ اهل آمریکای لاتین به منطقهای سفر کرد که از آنجا آمده بود.
سفر او بعد از دیدار از اکوادور و بولیوی، در پاراگوئه پایان یافت و فرصتی را برای آنا ماریا فراهم کرد تا در سرزمینی که مادرش عمیقا دوستش داشت، با پاپ دیدار کند.
آنا ماریا، مدیر وقت سازمان مدنی «موسسه فضای یادآوری»، به یاد میآورد: «فرانسیس تمام زندگی مادرم را مرور کرد. همهچیز را به یاد داشت، حتی آنچه در اردوگاه مخفی بازداشت بر من گذشته بود، و از زبان مادرم برایش بازگو شده بود. این دیدار برایم بسیار تاثیرگذار بود.»
او میگوید در سخنان پاپ، به ویژه در حمایت از فقرا، نگاه «انسانگرایانه و همدلانه» مادرش را همچنان زنده یافت.
«مادرم توانایی گشودن ذهن انسانها را داشت، و همین ویژگی است که شخصیت انسان را غنا میبخشد. بدون شک بخشی از این مسیر در زندگی پاپ نیز نقش مهمی ایفا کرده است.»

در ماه اوت ۲۰۲۴، آنیتا فرناندس، دختر آنا ماریا و نوه استر، که چند ماه پس از ربودن مادرش در دوران تبعید به دنیا آمده بود، در واتیکان با پاپ دیدار کرد.
این دیدار در حالی انجام شد که در آرژانتین جنجالی به پا شده بود. گروهی از نمایندگان حزب «آزادی پیش میرود» به دیدار نظامیان زندانی رفتند که به جرم جنایت علیه بشریت در دوران دیکتاتوری نظامی محکوم شده بودند.
آنیتا پس از دیدار با پاپ گفت که خود پاپ موضوع را در گفتوگویشان پیش کشید.
پاپ درباره آن دیدار گفته بود: «آن دختری که آنا ماریا در زمان ربوده شدنش باردار بود – آنیتا – به دیدارم آمد. حالا زنی بالغ شده است. به او گفتم: تسلیم نشوید. یادها را زنده نگه دارید.»
پاپ افزود: «مثل مادرش، مثل مادربزرگش، که تصویرش در قاب کوچکی در دفترم در کازا سانتا مارتا آویزان است، مثل دیگر مادران میدان مایو که مسیر را نشان دادند، [آنیتا] همچنان برای عدالت مبارزه میکند.»
این سخنان ۷۰ سال پس از نخستین دیدار برگولیو با استر بالسترینو در آزمایشگاه خیابان آسکوئهناگا بیان شد.