۱. عملیات ۷ اکتبر باوجود خساراتش تغییر مهمی در سرنوشت فلسطین ایجاد کرد و تشکیل دو دولت را پس از سالها روی میز سیاست جهانی قرار داد. پیش از آن دولت اسرائیل فلسطینیان را مسئله داخلی خود تعریف و ادعا میکرد دولت مستقل فلسطینی بیمعنا و تمام شده است. شهرکسازی نیز هر روز فلسطینیان بیشتری را آواره و خانه آنان را به یهودیان تازه از راه رسیده واگذار میکرد. اما ظاهرا پیش فرضهای حماس مانند تکیه بر اختلافات داخلی اسرائیل، کوتاهآمدن درمورد گروگانها و ناتوانی ارتش اسرائیل در جنگ طولانی مدت غلط از کار در آمد.
نتانیاهو نیز با اغتنام فرصت به کشتار بیش از ۴۲ هزار فلسطینی پرداخت و با تحمیل گرسنگی و آوارگی به آنان و تخریب بخش بزرگی از غزه کوشید مقاومت مردم را در هم بشکند، اما شکست خورد.
۲. دخالت حزبالله در این منازعه فداکارانه ولی خسارتبار بود و افزون بر کشتهشدن جمعی از شهروندان لبنانی، نابودی بخش مهمی از ظرفیتهای انسانی و لجستیک آن را در پی داشت. حزبالله یک حزب سیاسی است و باید در چارچوب دولت-ملت عمل کند. ورود آن به هر جنگی باید بخشی از یک تصمیم ملی باشد که دولت اتخاذ میکند. البته حق دفاع برابر تجاوز ارتش بیگانه به خاک میهن برای تمام شهروندان و احزاب محفوظ است اما مداخله نظامی یک حزب در بحرانی خارجی بدون تصمیم حکومت توجیه ندارد. اسرائیل با استفاده از خطای مزبور تاکنون صدها تن از اعضا، بسیاری از فرماندهان و دبیرکل حزبالله را ترور و بخشی از تجهیزات و امکانات آن را تخریب کرده است.
۳. عملکرد غیرمدبرانه در جریان حمله روسیه به اوکراین نگرش کشورهای غربی به ایران را منفیتر کرده است. غلبه رقابتهای انتخاباتی بر فضای سیاسی آمریکا نیز به نتانیاهو اجازه داده تا هر ملاحظهای را در مواجهه با ایران و همپیمانانش کنار گذارد و سطح تنش را تا ترور رییس دفتر سیاسی حماس در تهران بالا ببرد.
۴. اسرائیل نمیتواند حماس و حزبالله را نابود کند، زیرا پایگاه مردمی دارند و ضربات وارده را هرقدر سنگین، دیر یا زود ترمیم میکنند. جمهوری اسلامی نیز قادر به محو اسرائیل نیست چراکه تمام قدرتهای بزرگ خود را متعهد به حفظ موجودیت آن میدانند. بر این اساس راه نجات تلاش برای تغییر راهبرد دو سر باخت طرفین است. اولین گام استفاده از همه ظرفیتها برای جلوگیری از گسترش تنشها و بروز جنگ بین دو کشور است.
۵. خطرناکترین وجه جنگ برای ایران اوضاع اسفبار اقتصادی و نارضایتی گسترده ایرانیان از ناکارآمدی نظام حکمرانی است. تجاوز به حقوق فردی و ملی شهروندان و سرکوب آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آنان از یک سو، و از سوی دیگر گرانی و تورم کمرشکن که ریشه در راهبرد غلط رهبر دارد، گسست بزرگی بین حاکمیت با اکثریت ملت بهوجود آورده است. باوجوداین، تشوق یا توجیه جنگ یا تهاجم نظامی بیگانه به ایران را برای رهایی ایرانیان غیرواقعبینانه و برخلاف مصالح ملی میدانم و با آن مخالفم. جنگ در خاورمیانه کنونی فاجعهبار است و دنبال جنگ رفتن، چه در حکومت چه در اپوزیسیون، در حقیقت ایران را نشانه گرفتن است.
۶. جنگ با اسرائیل که حامیانی قدرتمندی دارد و در کشتار و ویرانگری حدی نمیشناسد، جمهوری اسلامی را سرنگون نمیکند، همچنان که تحریمهای حداکثری ترامپ نتوانست آن را ساقط کند، اگرچه اقتدارگرایی را تقویت کرد. جنگ میتواند به زیرساختهای کشور آسیبهای جدی بزند، خدماترسانی به مردم را بدتر کند، فقر و فساد را گسترش دهد و کمبودهای تازه بیافریند. تندروها را نیز بر کشور حاکم میکند.
اگر هم به فرض جمهوری اسلامی را ساقط کند، به استقرار دولتی دموکراتیک منجر نمیشود. به احتمال قریب به یقین ایرانیان گرفتار بیدولتی و هرج و مرج میشوند. حتی ممکن است یکپارچگی سرزمینی و ملی به خطر افتد. هر دو حالت ملت را سالیان دراز از توسعه و رفاه و دموکراسی دور میکند.
۷. رشد متوسط قیمتها در ۳۴ سال گذشته ۱۲ هزار درصد بوده است. هماکنون بیش از ۲۵ میلیون ایرانی زیر خط فقرند و ۵ میلیون نفرشان پول تهیه غذا ندارند. این واقعیت تلخ ناشی از استراتژی غلط جاری است. وفاق برای تداوم آن حلال مشکلات نیست، همچنان که یکدستشدن حکومت در دولت رئیسی مشکلات را حل نکرد. جمهوری اسلامی نه تنها نباید وارد جنگ شود، بلکه برای عبور از بحرانها باید به وضعیت «نه جنگ/نه صلح» که جامعه را در شرایط تعلیق و اضطراب و انتظار نگه داشته است، پایان دهد. آنگاه وفاق معنا و امید به حل مسائل افزایش مییابد. توافق در مورد راهبرد غلط، فقر و فساد و نابسامانیها را بیشتر میکند، نارضایتی, ناامیدی و خشم را گسترش میدهد و خدای ناکرده میتواند ایران را به کام جنگ بکشاند، که چنین مباد.
اوین ۱۶ مهر ۱۴۰۳
@MostafaTajzadeh