شورش شهباز: در آستانه فرا رسیدن دوم بهمن ماه سالگرد تأسیس جمهوری کوردستان که نقطهی عطف به تاریخ در مبارزهی ملت کورد است و باید همچنان بدان پرداخت. نزدیک به هشت دهه از تاسیس چنین جمهوری در خاک کوردستان میگذرد. اما هر ساله در بخشهای مختلف کوردستان به ویژه کوردهای شرق کوردستان یا از سوی احزاب و روشنفکران و مبارزان کورد در خصوص ابعاد مختلف این جمهوری ناکام، سیمنارها و مقالاتی ارائه میشود. مواردی از نوستالوژی همچون عطفی بتاریخ نه تنها موجبات باری منفی نیستند بلکه برعکس در مورد جمهوری کوردستان نقطهی عطفی استراتژیک باید بر شمرده شود که زوایای مختلف آنرا همچنان باید مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.
این جمهوری هر چند در مسیر ابتدایی خود به نشر و گسترش ادبیاتی تازه بر مبنای”خردجمعی” را سر لوحه کار خود قرار داد. این جمهوری ناکام زوایایی مثبت را در خود دارد که اهم آن نگرش”پارادایم” خلق دولت_ ملتی بنام کوردستان بود. شق نخست پایههای این جمهوری بر مبنای ناسیونالیزمی مدرن، استوار بر شناسه نژدای و فرهنگی و آداب رسوم طوایفی بنام کورد بود. این طوایف با شکلگیری این سیستم سیاسی از آن حالت”اقوام کورد”، بسوی شکل گرفتن سازمانی وسیعتری از قبایل و طوایف و اقوام بسوی ملتی بنام”ملت کورد” را در چارچوب این جمهوری گام برداشتەاند. حال اگر به متد ایجادی چنین جمهوری توجه شود_ شاید موسسان جمهوری کوردستان زمان کافی برای ارائه تئوری چنین عملکرد خود نداشتهاند_ اقوام کورد دیگری که در بخشهای دیگر “کوردستان تجزیه شده” قرار داشتە و دارند این جمهوری را متعلق به خود و حتی تحت عنوان نیروی پیشمرگ در سپاه ملی این جمهوری، وظیفهی دفاع از آنرا بر عهده میگیرند. این جمهوری لایههای متفاوتی در جهت ایجاد حس ملی ناسیونالیستی برای هر کوردی را در بر دارد که بایسته است کماکان و مداوم بدان پرداخته شود. نوستالوژی مثبت شکلگیری ملت کورد در پی ایجاد چنین ساختاری سیاسی آنهم بنام جمهوری کوردستان خود را مینمایاند_ پس اگر میبینیم هر کوردی در برابر مورد خطاب قراردادن کورد بعنوان قوم برآشفته میشود به همین تکیهگاه ساختار سیاسی بر میگردد_. امروزه که ملت کورد فاقد ساختار سیاسی در شکل دولت است و در ردهی ملتهای بدون دولت(: Unrepresented Nations & Peoples Organization) قرار میگیرد، توجهی بدین ساختار سیاسی است که قربانی تعصب جمعی(Dogmatic collective) شد. در مراحل مختلف خیزشها و شورشها در جوامع مختلف معمولا ساختار سیاسی قدیمی یا از میان برداشته میشود یا اینکه تغییر چهرهای از آن ساختار سیاسی پدید میآید. اما برعکس در ایران آن دوران که دو جمهوری کوردستان و آذربایجان ظهور نمودند برعکس چنین مقولهای رخ داد! ذهنیت مستبد متعصب تنیده شده در شالوده حاکمیت ذهنیت سیاسی تزریق شده در بطن جامعه، موجبات از میان برداشتن این هر دو جمهوری مدرن شد. در حال حاضر هم هنوز به آن مقطع تاریخی ایجاد آن دو جمهوری نزدیک نشدهایم. دلایل آن هم بر میگردد به عدم انعطاف و گذار نکردن ذهنیتی و بلوغ عقلانیتی سیاسی است. جامعهای مولد و پویا، خلقکننده شخصیت آزاد است. اما در جغرافیای ایران چه آن دوره که استبداد شاهی بود چه اکنون که استبداد مذهبی همراه با خودکامگی وجود دارد، حاکمیت سیاسی فردمحور و تک بعدی که خالق شخصیت مستبد و خودرای است اجازه نداد تا جامعه پویایی خود را حفظ و شخصیتهای مورد دلخواهش خلق شوند. باید امکان فراهم کرد تا بدین نقطه رسید که آزادی بیان و حکومتهای محلی چگونه میتوانند تمامیت ارضی کشور را حفظ کنند. هرچند که این تمامیت ارضی در حال حاضر ارتباط چندانی با وضعیت بدمعیشتی مردمان نگونبخت ساکن در جغرافیای سیاسیایران کنونی را ندارد. اما برای رسیدن به اشتراکاتی در نزد گروههای سیاسی مخالف با رژیم جمهوری اسلامی، میتواند یاررسانی در ایجاد وحدت هر چه بیشتر برای رسیدن به مقصد و خلق آلترناتیو فراگیری برای جایگزینی این حاکمیت شود! آیا بدین جمله”تاریخ آیینه عبرت است” چه میزان اعتقاد وجود دارد. آیا منابع از دست رفته در کشور و عقب ماندگی در همهی سطوح همچنان باید ادامه داشته باشد یا با ذهنی باز تلاشی برای فراهم آوردن بستری مناسب و عبور از حاکمیت کنونی، جامعه را بسوی همه سطوح رفاهی خواه اقتصادی تا به اجتماعی امنیتی و سیاسی سوق داد. اگر گروهی یا جریانی سیاسی نمیخواهد بهانه تراشی کند چرا به سیستمی فدرال یا سیستمی فدراتیو نمیاندیشد و در جهت حفظ یکپارچگی ایران سعی در وضع متدی برای ایجاد جمهوریهای یا اقلیمهای فدرالی بعمل نمیآورد. با چنین رویکردی میزان تنشها کم و این مدیریت محلی و بومی است که پاسخگوی نیازهای مردمان همان مناطق یا اقلیم و جمهوریها خواهد بود. میتوان با دیدگاهی باز به کشورهای فدرال یا فدراتیو پیشرفته، متدی ارائه داد و به توافقی بنیادین_برمبنای دکلراسیونی سیاسی و فرهنگی و نژادی_ رسید. ایجاد مناطق خودمختار که دو جمهوری آذربایجان و کوردستان را در پی داشت براثر خوانشی مستبدانه و غیرمتدیک از میان برداشته شدند. اما اکنون اگر سیاست را بعنوان متدی علمی_ نه برای بکارگیری رسیدن به اهداف فردی یا گروهی که توانایی تامین تمامی منافع مردمان ایران را ندارند_ بدان پرداخته شود، یقینا این اختلاف نظرها در بیشتر مورد به توافق نظرهایی برای رسیدن به هدف غایی که همان رهانیدن مردمان ایران از چنگال خودرایی و خودکامگی است، مبدل خواهد شد. تنش سیاسی با مبارزهی سیاسی برای تغییر حاکمیتی سیاسی_ آنهم از نوع جمهوری اسلامی که آخرین نوع متد سیستم استبدادی است_ فرق کلی دارند. تنش سیاسی نباید اکنون در بین گروههای سیاسی که هنوز هیچ قدرت ادارهی سیاسی ندارند و خارج از دایرهی حاکمیتند، وجود داشته باشد. اکنون این تنشهای سیاسی در بین مبارزین موجب شکاف خواهد شد. بایستهای ملتزم به وحدتی مبارزاتی در چنین شرایطی را میطلبد تا حاکمیت کنونی نتواند مهلتی برای ادامه بقاء را حفظ کند. جانب دیگر اینکه ایجاد چنین جمهوری همچون جمهوری کوردستان تا به آذربایجان که دارای ساختاری دموکراتیک بودهاند را باید با خوانشی تازه و پردازشی جدید به روز کرد و در وضع قانون اساسی بعد از جمهوری اسلامی در نظامی اتحادی چه از نوع فدرال تا به فدراتیو یا فدراسیونی موردنظر قرار داد تا مانع از حاشیهراندن و تمرکز قدرت در ید عدهای یا اتنیکی یا ملتی شد. چونکه ایران کثیرالمله با تنوعات ملیتی تا اتینیکی دارد اگر در فضای دموکراتیک قرار گیرد، مطلوبیتی بهینه خواهد داشت که منجر به پیدایش ظرفیتی برای حفظ تمامیت ارضی خواهد شد. در غیر اینصورت باید در انتظار حوادث و اتفاقات ناگواری بود که جز ویرانی و تباهی و کشتار چیز دیگری در پی نخواهد داشت.