فرشید خدادادیان، پژوهشگر تاریخ نفت: کوچ، فعل مشترک زاگرس نشینان از کرد و لک و لر تا قشقائی و بهمئی است و بهار، موسم کوچ و “مال کَنون” بختیاری ها از قشلاق بود.بهار سال1287خورشیدی اما، مال کَنون بختیاری ها با “چاه کَنون” کمپانی نفت همزمان شد!
بختیاری ها چاه خیلی عمیق را؛”قیل”می گویند.عمیق ترین چاه جهنم در باور بین النهرینی و اسطوره های سومری که در کتب دینی ادیان ابراهیمی نیز به شکلی دیگر توصیف مکرر شده، چاه”وِیل” نامیده می شود و انگلیسی های کاشف نفت هم، چاه را well می نوشتند و تلفظ می کردند! کمپانی نفت که بعدها AIOC نامیده شد، مصمم بود به کَندن well “قیل” و “وِیل”ی که برای رسیدن به”نفت”، لاجرم بود.ماده ای که از دوران باستان در این سرزمین وجود و کاربرد داشت.
مشرق زمین، گاهواره ی تمدن است و کوهپایه های زاگرس، محل قدیمی ترین سکونت گاه بشری از انسان عصر سنگ در تنگ”پِبده” بود.ساکنان آنجا، این بخت یاری را داشته اند که با میراث داری کهن ترین دوران های پیشاتاریخی، در یک جغرافیای تاریخی اسرارآمیز و عجیب، وارد دوران های تاریخی عیلام و ماد و هخامنشی گردیده و با دفع حمله ی اسکندر مقدونی و تجربه ی سلسله های سلوکی و اشکانی، میراث عیلامی خود را این بار با عنوان”الیمایی” در روزگار اشکانیان حفظ کرده و وارد روزگار ساسانیان شوند.
در تمامی این دوران ها، از پیش از تاریخ تا باستان، بخت یاران سرزمین زاگرس، سه موهبت تمدن ساز داشتند؛ “آب”روان شده از مرتفع ترین کوه های زاگرس، که با گذار از سرزمین شان به شاخاب پارس می ریخت.”بَرد” که از غار پبده تا قلعه بَردی و بَردنشانده با آن تمدن سازی کردند و”نفت”، این سیال سیاه رنگ و چسبناک و سحرآمیز که از دوران اساطیری تا روزگار صنعتی شدن سرزمین بختیاری، اعجازش را نشان داد.
رخنمون ها و چشمه های خودجوش نفت و تراوش های طبیعی قیر، موهبتی خدادادی بودند که از روزگار کهن در این بخش از سرزمینی که بعدها “ایران” نامیده شد، جاری و ساری بودند.همان چشمه های خودجوش و معادن طبیعی که در روزگار ایلام باستان برای معماری”چغازنبیل”به دشت شوش برده شد و در عایق بندی این نیایشگاه باستانی مورد استفاده قرار گرفت.همان نفت و قیری که در ساخت ظروف و وسایل و مجسمه ها و مُهر و موم های نقش دار و صورتک های ایلامی و امور مذهبی و پزشکی و معماری و نظامی استفاده شدند و چون نوبت به روزگار”ماد”رسید، از همان نفت برای اعجاز تیرهای شعله ور جنگاوران مادی استفاده شده تا فَلاخن های خود را با گوی هایی از جنس قیر و آغشته به نفت، آتش زده و بر سر دشمنان سرزمین ماد از آشوربانی پال تا نبوکدنصر بین النهرینی بریزند و آتش”مِدیک”، اعجاز و جادوی مادی ها باشد برای امپراتوری های بین النهرین و بعدها یونان باستان.
گزارشی که مورخ یونانی روزگار هخامنشی، هرودوت هالیکارناسی، از چشمه های خودجوش نفت در سرزمین های شرقی شوش، در تاریخ ثبت نموده، اشاره به همان رخنمون هایی دارد که از روزگار باستان تا امروز، همچنان در دره های سرزمین بخت یار پارسوماش جریان دارند و مظاهری از اعجازی طبیعت در این جغرافیای باستانی و تاریخی هستند.طلای سیاهی که مقدر شده بود سرنوشت فلات ایران زمین را تغییر دهد.
هرودوت، از بهره برداری چشمه های نفت این دیار گزارش دقیقی ارائه نموده و می گوید که چگونه ایرانیان، اسرای یونانی را در چاه های دست کَند کم عمق و حوضچه های کوچک تفکیک نفت و قیر به کار گرفته بودند تا اسرای یونانی داریوش هخامنشی، در فناوری بومی ساکنان باستانی سرزمین نفت، مزدورانی تابع باشند و بکوشند تا گنج نفتی هخامنشی ها، سرمایه ی پیشرفت و توسعه ی امپراتوری پارس شود.
پارسیان کوچ رو و دامپرور، از “پارسوا” در جنوب دریاچه ی ارومیه امروز، امتداد دامنه ی کوهپایه را پیموده و به سرزمینی رسیدند که اعجاز آتش جاودان آن، هر بیننده و رهگذری را مدهوش و مبهوت می کرد.آن ها در طی مسیر خود به سمت جنوب، در این دیار کوهستانی ماندند و بر آتش لایزالی که از گاز طبیعی متصاعد شده از شکستگی زمین ایجاد شده بود، صُفه و معبدی ساختند از”بَرد”و به رسم معماری اورارتویی، بدون ملاط و وارگه ی جدید خود را”پارسوماش”نامیدند تا قبل از طی طریق به سمت”پاسارگاد”، در این خطه از جغرافیای کوهپایه ای سرزمینی که به یادگار موطن نخست خود؛”ایران” نامیده بودند، موطنی داشته باشند و در قلعه بردی، نزدیک به آن آتشکده بزرگ، مردی دادگستری زاده شود که میراث دار کیانیان خدای نامه های باستانی بود و کِی رَوِشی را بر بنیان عدل و داد برپانمود و دیگر از آن نیز “بَردی” ها و “بَردیا”هایی در این سرزمین زاده شدند و تاریخ هخامنشی را تداوم دادند.
تصاعد طبیعی گاز از معبد پارسوماش و آتش لایزال آن و چشمه های خودجوش نفت در دره های اطراف، مستنداتی طبیعی هستند که رمزگشایی از روایت اساطیری کشف آتش توسط هوشنگ پیشدادی را نیز سهل تر می کنند و بخت یاران با مرور داستان کشف آتش در کتاب”شَهنامه” که انیس و همدم همیشگی ایشان است، بیش از دیگران می توانند، تداعی چیزی دراز که سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز بود را روی زمین ببینند و آنچه را حکیم توس، از خدای نامه ها ذکر کرده، در چشمه های نفتی ببینند که همچنان در سرزمین شان جریان دارد و منتظر جرقه ای برای آتش گرفتن است؛
یکی روز شاه جهان سوی کوه/ گذر کرد با چند کس هم گروه/ پدید آمد از دور چیزی دراز/ سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز/ دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون/ ز دود دهانش جهان تیره گون/ نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ/ گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ/ به زور کیانی رهانید دست/ جهانسوز مار از جهانجوی جست/ برآمد به سنگ گران سنگ خُرد/ همان و همین سنگ بشکست گُرد/ فروغی پدید آمد از هر دو سنگ/ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
ایران، در شرایطی وارد روزگار اسلامی شد که اعراب مهاجم به ایران نیز اعجاز چشمه های طبیعی نفت و آتش های لایزال را می دیدند و شفاهی گزارش می کردند.بعدها، اصطخری و دیگر گزارش نویسان ادوار مختلف دوران اسلامی در نوشته هایشان بارها به آتش لایزالی اشاره کردند که از باد و باران گزندی نمی یافت و می سوخت و می سوخت و می سوخت!
همین چشمه ها و رخنمون ها بودند که در روزگار اسلامی و حداقل از اوایل دوران صفویه، گزارش ها و مستندات و مدعیانی برای بهره برداری و استفاده تجاری یافتند و ایلخانان بختیاری نیز مالکیت سادات قیری بر این چشمه های سرزمین قشلاقی و بهره برداری اقتصادی از آن ها را در قبال پرداخت خراج سالیانه پذیرفتند.
وقتی با ارتباطات و رفت و آمدها، دنیا کوچک تر از قبل شد و انقلاب صنعتی بخار در غرب، دسترسی به منابع و معادن جدید برای جایگزینی ذغال سنگ را در اقصی نقاط جهان ضروری ساخت،گزارش های مستشرقانی همچون “لایارد” و “لفتوس” و “دمورگان” و “راولینسون” که به چشم آبی های دیار فرنگ رسید، آنها دریافتند که جای دیگری در جهان نیز از صخره ها و زمین هایش همچون صخره های پنسیلوانیا در امریکای تازه کشف شده، روغن سنگ یا همان؛”پترولیوم”می جوشد و به همین دلیل بود که جایی که چشمه های خود جوش نفت و آتشکده ای خاموش با بوی شدید تصاعد گاز داشت و ساکنان محلی آنرا به”لایارد”،جهانگرد انگلیسی، مسجدِ حضرتِ سلیمان معرفی کردند، در لیست نقاط دارای احتمال وجود”نفت”برای مشاوران ویلیام ناکس دارسی قرار گرفت.
بدین ترتیب بود که وقتی “جورج برنارد رینولدز”، سرمهندس حفار با تلگراف”دارسی” از “برمه” رهسپار ایران شد تا امتیازنامه ی واگذار شده به دارسی در سال1900میلادی را عملیاتی کند، گزارش های مستشرقان و جاسوسان و زمین شناسان اروپایی در خورجین اسبش بود و گوشش، از طریق یک مترجم هندی که از پارسیان هند بود، شنوای روایات و حکایات ساکنان محلی ایران، از جاهایی که چشمه ی نفت و شعله ی آتش و معدن قیر داشت.
با همین دانسته ها بود که کاوش در اطراف مسجد حضرت سلیمان و دره ی نفتون، به بعد از جستجو در “چیا سرخ” کرمانشاه و “مامتین” رامهرمز موکول شد، تا زمانی بویلر بخار و دکل حفاری از درخزینه به سمت میدان نفتون به کول برده شود که بختیاری ها در تدارک کمک به مشروطه خواهان دوباره استبداد زده بودند.
زمستان سال1286خورشیدی که صدای ضربات مته حفاری، توله خرس های دره خرسون را به سمت تُل بزان فراری داد، سرنوشت میدان نفتون در حال رقم خوردن بود و تلاش و ممارست و کار خستگی ناپذیر، نوید بخش حصول نتیجه برای کاوشگرانی بود که می دانستند گنج چسبناک نفتون، جایی زیرِ زمین منتظرشان است!
بهار که از راه رسید، به مرور نگرانی و ناامیدی را نیز به همراه می آورد.از لندن هم تلگراف های مایوس کننده ای می رسید که خبر از خالی شدن کیسه ی سرمایه گذار می داد، اما رینولدز و افسر همراهش؛ “ویلسون” برای شکست خوردن تربیت نشده بودند!
گُل های کلاغی که در بهار رویید و درخت های کُنار، شاخ و برگی تکان دادند، اعجاز طبیعت در “دره خرسون” خود را به نمایش گذاشت و دوباره امید آفرید! امید برای بالا آوردن گنج چسبناک دره ی نفتون.ممارست و تلاش و تداوم چرخش مته ی حفاری در عمق زمین و بختیاری هایی که در کنار رئیس کمپانی نفت مشغول بودند، اما دلشان به گردنه ی “تاراز” سَرَک می کشید! وقت”کوچ” بود!
موسم”مال کَنون” ایل بود، اما؛”چاه کَنون”نفت نیز همچنان ادامه داشت و اینگونه شد که طوایف رفتند و جوانان مشغول در مکینه ی کمپانی ماندند، تا بعدتر خود را به طایفه و ایل برسانند.شاید با خبر کشف نفت و لیره های دست مزد در جیب دَبیت، تا اگر زنان لچک ریالی همراه ایل می رفتند، جوانان نیز بروند و برای دختران نشان کرده شان، لَچَک لیره ای به سوغات ببرند و توشمال بنوازد به جشن عروسی دلدادگان جوان.
بهار رو به پایان بود و چهارمین روز از آخرین بُرج بهار هم گذشته بود.ماراتن المپیک1908 لندن با ماراتن حفاری نفت در مسجد سلیمان همزمان شده بود که بالاخره اسب ها پا بر زمین کوبیدند! نه در مانژ اسب دوانی لندن در مسابقات المپیک، بلکه در سحرگاه پنج خرداد1287 در کنار دکل مکینه ی دره خرسون که بالاخره نفت را مکید و طلا سیاه فوران کرد!
آغاز عصر نفت در مسجد سلیمان، ورود ایران و خاورمیانه به روزگار صنعتی و مدرنیزاسیون نفتی بود تا مسجد سلیمان، M.I.S شود و مرکز فعالیت های نخستین کمپانی نفتی خاورمیانه.
اوایل پاییز که بختیاری ها از ییلاق برگشتند، گرمسیر، دیگر گرمسیر سابق نبود! رستاخیز مسجدسلیمان رخ داده بود و همگان مانند “کابَنگرو” در شعر بلند “رستاخیز مسجدسلیمان” داراب افسر بختیاری، از اعجاز نفت متحیر شدند!
مدرنیزاسیون نفتی، عقل و دین از سر همگان ربود.ساختمان های جدید و خیابان های جدید، باشگاه ها، سینماها، استخرها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانه ها، پارک ها، دبستان ها و دبیرستان ها، مهمانسراها و هتل ها و همه از برکت نفت بود و از گنج میدان نفتون که طلا بود و برکت، و اگر نکبت و بلایی بود، از جهل بود و نادانی و ناتوانی در استفاده از موهبتی که خدادادی بود و بسیاری در حسرتش بودند و هستند!ناتوانی در تبدیل مدرنیزاسیون نفتی به مدرنیته اجتماعی و تفکر مدرن!
تجربه های جهانی نشان داده که نفت، برکت است.در دنیای مدرن و دموکراتیک و در کشورهایی همچون نروژ و دیگر کشورهای اروپای شمالی و امریکای شمالی دارای منابع نفتی، طلای سیاه “رفاه دموکراتیک” به همراه آورده و در کشورهایی فاقد دموکراسی و مردم سالاری همچون کشورهای حاشیه ی جنوبی خلیج فارس نیز مدلی در پارادوکسی عجیب اما واقعی، مردمانش حداقل “رفاه استبدادی” دارند! شترگاوپلنگ منابع نفتی ایران اما، به هنگام شیر دادن پلنگ است و به وقت سواری دادن، گاو و به وقت دویدن، شترِ لَنگ!
پنجم خرداد1287 ،سرنوشت زاگرس نشینان و کشور ایران را به نفت گره زد.گره به سیالی که “طلا” یا “بلا” بودنش، از اندیشه ی مالکانش شکل می گیرد و تا وقتی تحولی در اندیشه صورت نگیرد، هیچ اتفاق مثبتی نمی افتد.