پژمان قبادی: فراز و نشیبهای اجتماعی/سیاسی ده‌ ماه گذشته‌ در همجواری انقلاب “زن. زندگی. آزادی” و تنشهای میان جریانهای شناسنامه‌دار در ایران_ كه‌ در ظاهر اپوزیسیون جمهوری اسلامی می‌باشند- همراه با زد و  بندهای سیاسی اتاق فكر رژیم  با دول غربی و نهایتا مراوداتش در ادامه‌ی سیاست نگاه به‌ شرق باروسیه‌ و چین، منجر بە چرخش قهرمانانه‌ی خامنه‌ای شد.  در همین راستا از سرگیری روابط دیپلماتیك با عربستان، یك تصویر كلی از وضع موجود خاورمیانه‌ را  ارائه‌ میدهد. می‌توان با تحلیل نقش جمهوری اسلامی در این قاب كلی و تشریح جزئیات در عمق هر اقدام این سیستم تئوكراسی به درك بهتری از وضع موجود رسید و همزمان احتمالات وقایع روند سیاسی پیش روی مردم ایران را بهتر شناخت.

 نقشه‌ای كه‌ نشان میدهد بر خلاف عده‌ای كه‌ پایتختهای اروپایی را درنوردیدند تا حمایت سیاسی و اجتماعی برای انقلاب ایرانیان بیابند، منافع اروپا در گرو زد و بندهای پنهان با دستان مافیایی جمهوری اسلامی در متزلزل‌ترین حالت است. در این میان ثروت كشور ایران توانایی بستن دهان دموكراسی و حقوق بشر شیك و پر زرق و برق را دارد.

 مردم ایران كه‌ اولین قربانیان این زد و بندها هستند، سرنوشتی چندان متفاوتی نسبت بە كشور همسایه‌ افغانستان را ندارند. بدین معنی كه‌ ماندن نظام آخوندی منافع بیشتر دول غربی را تثبیت و تامین می‌كند. دل بستن به‌ دموكراسی چشم آبیهای مو بلوند، سرنوشت خوشی را بدنبال نخواهد داشت و همه‌ چیز باید به‌ دست مردم و در داخل ایران تغییر نماید.

سیاست بحران در بحران

برای شروع نقش بحران آفرینی جمهوری اسلامی و در حالت كلی، سیستمهایی كه‌ در تلاش برای دستیابی به‌ قدرت و اتوریته‌ در منطقه‌ و احیای رؤیاهای دیرینه‌ای چون قلمرو پادشاهی عثمانی، احیای شوروی سابق، حلال شیعی و یا برپایی دولت اسلامی در سراسر دنیا هستند را باید عمیقا شناخت. (كه‌ در این بحث گنجانده‌ نمی‌شود. لازم است  متذكر شوم كه‌ جمهوری اسلامی با حمایتهای سیاسی و نظامی از روسیه،‌ عملا خود را در مقابل ٣٢ كشور عضو ناتو قرار داد و این ماجراجویی میتواند برای جمهوری اسلامی بسیار گران تمام شود. البته‌ هزینه‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن بیشتر از همه‌ متوجه‌ مردمان ایران و اقشار تهی دست كه‌ هر روز شمارشان بیشتر از دیروز می‌شود، می‌گردد.)

در اینجا میتوان انتقاد كرد كه‌ هر یك از مثالهای فوق به‌ خودی خود مجزا از دیگری است كه‌ در اصل به‌جاست. اما همگی و اساسا تمامی مدلهای متفاوت در یك نقطه‌ مشترك هستند و آن روند به‌ دست گرفتن قدرت،  تلاش برای نگاه داشتنش و سپس سقوط و فروپاشی است.

این روند از زمان امپراطوریهای كهنی چون ایران، روم و یونان و نهایتا عثمانی در نهایت به‌ یك شكل بود.‌ چرا كه‌ اساسا در  بطن خود یك هسته‌ را دارا و آن دیكتاتوری تكیه‌ بر اصولی خاص چون دین و یا مسالك و دیگر اشكال هسته‌ی اتحاد است. ( آنچه‌ باعث گرد آمدن گروه نخستین برای كسب قدرت میشود _ برای مثال روح‌الله‌ خمینی محرم و سفر را عوامل زنده‌ نگاه داشتن اسلام میدانست و حفظ نظام ولایی را از هر چیزی مهمتر._)

مبنای این قدرت نیز هر چه‌ كه‌ باشد از وحشت و نا آگاهی مردم تغذیه‌ می‌كند و نهایتا با افزایش سطح شناخت اجتماعی توده‌های جامعه‌ و انتشار شور انقلابی روند پوسیدگی قدرت دیكتاتور شروع  در نهایتا منجر به‌ نابودی این سیستمها می‌گردد.

در این روند یك نقطه‌ی عطف میان دیكتاتوری و مردم وجود دارد كه‌ ”ژان ژاك روسو”  از آن به‌ عنوان مشروعیت قدرت  یاد و ”منتسكیو” منشاء آن  را ”ترس توده‌ها” میداند. این دو همزمان كیفیت و كارآمدی خود را از دست میدهند، بگونه‌ای كه‌ دیكتاتور بارها و بارها موفق به‌ شكست انقلابیون و از میدان بدر كردنشان می‌شود. اما تمامی دیكتاتورها تنها یك بار شكست میخورند و سر منزل آغاز آن شكست هم از دست دادن مشروعت سیاسی و اجتماعی و ریزش ترس مردم جان به‌ لب رسیده‌ است. نقطه‌ای كه‌ اكنون به‌ صورت قطع به‌ یقین، خلقهای ساكن در ایران از آن گذشته‌اند و گواهش لیستی از اسامی شناخته‌ شده‌ است كه‌ اكنون به‌ سمبلان انقلاب فمنیستی ایران و با پیشاهنگی مردم كورد در جریان می‌باشد.

قدرت

 نكته‌ای كه‌ شایسته‌ی توجه‌ حداكتری است و باید در تحلیل آن و خوراندن تک‌تک اجزائش به‌ مردن تلاش نمود خود كلمه‌ی ”قدرت” است. كلمه‌ی كلیدیی كه‌ قدرت‌طلبان در پی‌ و صاحبش خلقها بدون آنكه‌ بدانند، است.

 قدرت در نهایتا از ان خلقها است.

قبل از تشریح قدرت به‌ شناخت آزادی می‌بایست پرداخت.

ابتدا باید دانست كه‌ آزادی در چه‌ حدودی تعریف می‌شود و تفاوت میان گسیختگی، بی پرنسیپی، هرج و مرج طلبی و آزادی اجتماعی در چیست.

در شناخت آزادی باید باز هم متذكر شد كه‌ ما تصمیم میگیریم بخشی از آزادی خود را از دست بدهیم تا به‌ عضویت جامعه‌ای در آییم و در ازای آن از منافع ماندن در این جامعه‌ بهره‌مند شویم.

پس انسان آزاد است كه‌ تصمیم بگیرد با اختیار خود بخشی از آزادی طبیعی خود را از دست بدهد تا از منافع آزادی شهروندی در جامعەای بهره‌مند شود و قدرت این را داراست كه‌ محدودی این آزادی را تا حدی خود تعیین کننده‌اش باشد.

اما آنچه‌ اهمیت دارد این است كه‌ خلقها همیشه‌ تصمیمات درست نمی‌گیرند و بنا بر نقل قول روسو وقتی كه‌ یك فرد می‌تواند آزادی خود را از دست بدهد و گمراه شود چرا یك ملت نتواند؟

 برای مثالی از  این دست میتوان به‌ انقلاب جمهوری اسلامی ایران اشاره‌ داشت.

 تحلیل فضای موجود آن  سالها نشان میدهد كه‌ اكثریت مردم ایران خواهان گذار از سیستم پادشاهی و حركت به‌ سوی حكومتی دینی بوده‌اند.

پس ملتها نیز میتوانند آزادی خود را از دست داده‌ و یا تصمیمات اشتباه بگیرند و اینگونه‌ به‌ نظر برسد كه‌ این ملتها به‌ زیان خود عمل می‌كنند.

حال قدرت توده‌ها و بیش از همه‌ الیت آن جامعه‌ میتواند مسیر حركت جامعه‌ را تا حد زیادی تغییر دهد و حاكمیت را مجبور به‌ كرنش كند. چیزی كه‌ به‌ صورت گسترده‌ شاهد آن هستیم. زندانیان سیاسی و زنان آوانگاردی كه‌ صدایی خاموش نشدنی دارند. لیستی بلند بالا از رهبران میدانی زنان كه‌ نام هر كدامشان گواه‌ آزادگی و شجاعت است. دلیرانی چون نیلوفر بیانی، نسرین ستوده‌ و نرگس محمدی، آتنا دائمی، زینب جلالیان و زارا محمدی، سپیده‌ قلیان، نازنین زاغری و ده‌ها زن دیگر…

پاشنه‌ی آشیل دیكتاتور

شاید در اینجا این نكته‌ مطرح شود كه‌ اقتصاد كه‌ عنصر كلیدی برای هر سیستمی است بدل به‌ متغییری شده‌ كه‌ به‌ سبب آن حاكمان كشورهای نفتی كه‌ اقتصاد آنان به‌  فروش نفت وابستە است، نیازی به‌ شهروندان خود برای پرداخت مالیات ندارند به‌ همین دلیل میتوانند علی‌رغم  مبارزات مسالحت‌آمیز خلقها به‌ حیات خود به‌ صورت نسبی ادامه‌ دهند.

در اینجا باید گفت كه‌ اقتصاد یك اصل كلیدی است اما به‌ هیچ وجه‌ تمام كننده‌ نیست.

زیرساختهای متفاوتی جامعه‌ را تشكیل میدهند و به‌ صورت زنجیره‌وار و گاهی اوقات به‌  صورت تارهای عنكبوتی قدرت را به‌ یك قشر خواص منتقل می‌كنند.

مثال میدانی آن نافرمانی مدنی سیستم حمل‌ونقل شهری در تظاهراتها است. خودروهای سنگین امكان بستن خیابانها را دارند به‌ گونه‌ای كه‌ امكان دسترسی یگانهای سركوبگر به‌ انقلابیون را به‌ حداقل میرساند.

كارمندان سیستمهای برق و غیره‌ امكان دسترسی به‌ پستهای برق و از كار انداختن دوربینهای جاسوسی رژیم را دارند.

حتی كشاورزان و دامداران میتوانند مانند آنچه‌ در آلمان رغم خورد با دامها و احشام خود  و ماشین الات كشاورزی شهرها را از كار بیاندازند و ساعتها امكان حمل و نقل جاده‌ای را برای عوامل سركوبگر مختل سازند.

در این بزنگاه است كه‌ شناخت آزادی و قدرت به‌ داد توده‌ها برای نجات از چنگال دیكتاتوری میرسد.

نفت عنصر مهم بقای جمهوری اسلامی نیست، این كرنش اكثریتی جامعه‌ است كه‌ به‌ لاشه‌ی در حال پوسیدن این نظام تنفس مصنوعی هدیه‌ می‌كند.

پس با شناخت داشتن حق انتخاب و گسترش فرهنگ احترام به‌ آن در جامعه‌ میتوان میزان كرنش و تسلیم شدگی عمومی در مقابل نظام را كاهش داد.

البته‌ میزان حس مسئولیت‌پذیری، تیپولوژی فرصت‌طلب و منفعت‌طلب در اینجا خیلی مهم است و ما آن را در پیش خرید خودروهای بی‌کیفیت تولید داخل از سوی انبوهی از مردم شاهد هستیم و گروهی دیگر كه‌ دل در گرو منجی و عاشقان دیكتاتوری پادشاهی را دارند.

همچنان در مسائلی چون سكوت گسترده‌ی والدین در مقابل حملات شیمیایی به‌ مدرسه‌های دخترانه و ‌… دخترانی كه‌ هدف اصلی انتقام دستگاه سركوب قرار گرفته‌اند.

مشابه‌ آن را در سكوت كلی جامعه‌ی مدنی در مقابل ترور مبارزان و فعالان سیاسی كوردستان ایران به‌ دست عوامل جمهوری اسلامی در  اقلیم كوردستان عراق شاهد هستیم.(دست كم سه‌ تن از اعضای حزب دموكرات كوردستان ایران به‌ دست عوامل خودفروخته‌ی رژیم ترور شده‌اند. هر چند تا این لحظه‌ از سوی هیچ یك از نهادهای رسمی در داخل و خارج كشور این اقدامات تروریستی محكوم و مورد بحث قرار نگرفته‌ است!

 همچنان سكوت شوكه‌ كننده‌ی سراسری در مقابل صدور احكام زندان و اعدام  اعراب ، كوردها و بلوچها و سایر فعالام سیاسی و اجتماعی.

بنا بر این گذار از گسل قشر خاكستری و فرصت‌طلبها، مستلزم رشادت حداكثری قشر فعال است تا این باور را به‌ این قشر تزریق كنند كه‌ كار یكسره‌ است.

پیمان لوزان و مقاومت گسست ناپذیر خلق كورد

چگونگی این گسترش اندیشه‌ را باز باید از مدل كوردستان ایران به‌ امانت گرفت.

صد سال پیش در چنین روزهایی در شهر لوزان واقع در كشور سویس تصمیماتی گرفته‌ شد كه‌ به‌ موجبات آن خلق كورد بدون توجه‌ به‌ گستره‌ جغرافیای و دموگرافی بین سه كشور سوریه‌، تركیه‌ و عراق تقسیم و سرنوشتشان از سوی سیستم كولونیالیستی نادیده‌ گرفته‌ شد. از این زمان تا كنون خلق كورد ضمن به‌ رسمیت نشناختن این پیمان و فاقد اعتبار دانستن مرزهای ساخته‌ و پرداخته‌ی این سیستم در حال مبارزه‌ برای حفظ ارزشهای ملی و دموكراتیك و انسانی خود و همزمان در تلاش برای احقاق حقوقی بدیهی و جهان شمول در منطقه‌ است.

بنا بر آنچه‌ تاریخ نشان داده‌ و سابقه‌ی تحزب و فراز و نشیبهای مبارزاتی خلق كورد در كوردستان ایران برای ما به‌ میراث  باقی ماندە،” رادیكالیسم خردمندانه‌” در جریان مبارزه‌ سبب مشخص شدن صف دوست و دشمن شود و دیگر بهانه‌ای برای طرف مقابل را باقی نگذارد.

 به‌ باور بسیاری از كارشناسان سیاسی، اكنون كوردستان ایران دارای قواره‌‌ای سیاسی خاص خود و در حال توسعه‌ی این فورم است.

در عین بی‌نظمی توانسته‌ متحد و در تمامی سطوح اجتماعی مخاطب بیابد.

تفاوتها پذیرفته‌‌شده‌ و ضمن احترام بدان بر مشتركات برای تداوم مبارزه‌ تمرکز شده‌ است.

مبارزه مبدل به‌ فلسفه‌ی زندگی‌ و از نسلی به‌ نسلی دیگر سپرده‌ شده‌ است.

حقوق طبیعی و اجتماعی تحلیل و تشریح شده‌ و به‌ كمك نهادهای فرهنگی و اجتماعی به‌ مردم آموزش داده‌ شده‌ است.

شكل مبارزات مدنی بنا به‌ محدودیتها متنوع، رادیكال و راسخ، كاربردی و خلاقانه‌ بنیاد شد.

زن، بدل به‌ نماد آزادی اندیشه‌ی خلقها تبدیل ‌ و در راستای توسعه‌ی این فلسلفه‌ جانفشانیهای بسیاری بعمل آمد.

فرهنگ مبارزه‌ و آزادیخواهی در هسته‌ی اجتماعی شرق كوردستان ریشه‌ دوانده‌ و شكوفا شده‌ است.

فن و تاكتیك خودمدیریتی محلی و خودسازماندهی مردمی با اتكا به‌ پیشینه‌ی سازماندهی احزاب در شرایط پیچیده‌، پیشرفت چشمگیری داشته‌ و دارد.

الیت سیاسی كوردستان با مبارزات خود مانع از گسترش فندامنتالیسم تا حد بسیار زیادی در كوردستان شد و سرانجام گفتمانی سیاسی و اجتماعی كوردستان دموكرات، سكولار و متمدنانه‌ است.

در هیچ جای این گفتمان نمیتوان نقطه‌ای خلاف حقوق بشر یافت.

بنا براین میتوان مدعی بود كه‌ در صدمین سال تداوم مبارزه‌ خلق كورد و به‌ صورت خاص در كوردستان ایران كه‌ دارای الیتی سیاسی و اجتماعی منفك از بستر جغرافیایی  كل -كه‌ در اینجا ایران – است، در این گرداب سردرگمی همواره‌ توانسته‌ علی‌رغم كاستیها فورم چیره‌ و برتر باشد.

پس رواست كه‌ احزاب سیاسی كوردستان ایران با اتكا به‌ داشته‌ها و اندوخته‌های اجتماعی و روح انقلاب” زن، زندگی، آزادی” به‌ دست فرزندان خلق كورد آبدیده‌‌تر و از اندوخته‌های خلق خود استفاده‌ ‌ و به‌ درستی  خود را صاحبان انقلاب زندگی بدانند.

انقلابی كه‌ چكیده‌ی آن نشان میدهد كه‌ اندیشه‌ و فلسفه‌ی چگونه‌ زیستن و چگونه‌ مبارزه‌ كردن بر سایر اندیشه‌های متكی و متزلزل چیرگی فراوان دارد.

در نتیجه‌گیری نهایی این سطور و با توجه‌ به‌ آنچه‌ در جریان میباشد و  بویژە در روزهایی كه‌ مراسمات مذهبی دست مایه‌ای برای حاكمیت گشته‌ تا همه‌ چیز را به‌ نفع خود مصادره‌ نماید، میتوان امیدوار بود به‌ قامت بلند رشادتهای جوانان و قشر فعال جامعه‌ كه‌ در حال خود سازماندهی برای سالگرد ژینا امینی هستند. در مقابل ماشین زنگ‌زده‌ی سركوب حاكمیت كه‌ از همه‌ جایش صدای فرسودگی و پوسیدگی و فساد و ناكار آمدی برخواسته‌، چاره‌ای جز تسلیم شدن به‌ خواست توده‌ها را ندارد.