شورش شهباز- اخیرا دوری تازه از مراودات سیاسی در بین ایران و عربستان تا به عراق –آنهم نه از سوی دستگاه دیپلماسی که همان وزارت امورخارجه باشد بلکه از سوی منسوبین خامنه ای_ را شاهدیم.
این نوع به اصطلاح بازسازی دیپلماسی که به بنبستهای سیاسی در عرصهی بینالمللی بر میگردد. دلایلی دارد که از دو جهت مورد بررسی و تحلیل است.
در جهتدهی و سوق دادن مشکلات داخلی و نارضایتهای عمومی و دیگری بسیج افکار عمومی جهانی علیه سیستم حاکمیت جمهوری اسلامی است که در طول حاکمیت این نظام بینظیر به نظر میرسد، فرافکنی دیگری میتواند باشد. اما این تیر جمهوری اسلامی بازهم در کوتاهمدت به سنگ خواهد خورد و پاسخگوی مناسبی برای نابسامانیها و اعتراضات داخلی نمیتواند باشد!
کاملا واضح به نظر میرسد که چرا میانجی دو دولت اسلامی(ایران و عربستان)چنین کمونیست/مائویستی است. رهبران چین هیچگونه علاقهای نه تنها به اسلام بلکه به هیچ دینی ندارند. در سرلوحهی کار چین کمونیست، منافع اقتصادی و تأمین کار و منابع برای جمعیت یک و نیم میلیاردی کشور، بر کسی پوشیده نیست!
داد و ستدهای بیحد و حصر بنگاههای اقتصادی و تاجران وابسته به حکومتهای منطقه و تهیه تمامی مواد مایحتاج از نوع درجه دوم تا سوم به منافع چین در خاورمیانه بر میگردد که ارتباطی تنگاتنگ باهم دارند.
چین چندین دهه است خود را از مناقشات و حتی منازعات سیاسی در سراسر جهان بدور گرفته است. رهبران آن بیشتر پارادایم حفظ قدرت سیاسی را از طریق توسعه و رشد اقتصادی و اندوختهی سرمایه و تولید انبوه کالا و خدمات در عرصههای عمومی مدنظر دارند.
چین هیچوقت به عنوان متحدی سیاسی در عرصهی بینالمللی نه تنها ظاهر نشده بلکه با دیپلماسی نوآوری و رشد اقتصادی خطمشی سیاسی خود را حفظ کرده و میکند. چین به واسطهی منافعی اقتصادی که در خلیج دارد نقش میانجیگری بین دو کشور مسلمان که یکی مالک خانهی خدا(عربستان) و دیگری مدعیالعموم تمامی مسلمین جهان(ایران)را بر عهده گرفت. حاکمین جمهوری اسلامی که تمامی تخم مرغهای خود را در سبد چین و روسیه گذاشتند، این تصور را نمیکردند که چین روزی سیاستهای اقتصادیش را که لنگهی ترازویش به سمت عربستان- وحتی کشورهای عربی خلیجنشین_ بیشتر لنگ زند، سر بزنگاهی این چنین حاکمان ایرانی را شوکه کند_ هرچند مفتخر بدین بودند که سندی بیست و پنج ساله همکاری اقتصادی(که خیانتی در وطن فروشی و خاک فروشی است) به کاغذ باطلهای نزد حاکمان چین کمونیست ببینند_.
علم سیاست دارای ویژگیهایی است که هر عملکرد و کنشی سیاسی پنجاه درصد سود و پنجاه درصد خسران را در پی دارد. شاهکار دیپلماتیک آنست هر کشوری که دارای دیپلماتهای ورزیده است آن پنجاه درصد خسران را هم بتواند یا خنثی و بی اثر کند یا به منافعی برای کشور مطبوع خود تبدیل کند. آیا حاکمیت جمهوری اسلامی در این عرصه موفق بوده است مسلما خیر. بدین سبب که در دیپلماسی داشتن خصلت ایدئولوژیک کارایی ندارد و عرصهی دیپلماسی داد و ستدی برای تأمین منابع خواه سیاسی یا غیرسیاسی است. رویکرد دیپلماسی جمهوری اسلامی فاقد چنین مقولهای است. برای همین در این عرصهی تخصصی فاقد دانش مطلوب است و همیشه با شکست و بنبست مواجه میشود.
بعد دیگر چنین رویکردی به اقدام روسیه در مورد ایران بر میگردد. مقامات روسی عنوان میدارند که برجام در نزد حاکمان غربی تمام شده است و فقط شکست آنرا اعلام نمیکنند. سکوت حاکمان غربی و ابراز نمودن چنین مسئلهای از سوی مقامات روسی میتواند همچون تهدیدی برای بازگرداندن اورانیوم غنی شده _که در توافق برجام نزد روسیه نگهداری شده بود_ باشد. زمانی که طرف روسی چنین موضوعی را عنوان میکند معاملهای پشت پرده در حال جریان است که ظن این امکان را قوی میکند که روسیه پشت پایی جانانه به حاکمیت جمهوری اسلامی بزند.
با نگاهی اجمالی در یافتن این موضوع برای هر فرد دیپلمات و دولتمردی که در ایران باشد روشن خواهد شد:” هیچ زمانی روسیه نه متحد و نه متفق خوبی نه فقط برای حاکمان بلکه برای مخالفان سیاسی حکومتهای مرکزی در ایران نبوده و نیست”.
پیمان ابراهیم و صلح کشورهای خلیجنشین و ارتباط غیررسمی عربستان با اسرائیل و دادن مجوز پرواز به هواپیماهای اسراییل از آسمان عربستان و ارتباطات دیپلماتیک سایر کشورهای خلیجنشین، ماحصل جمهوری اسلامی هراسی بوده و هست. بعد دیگر نادیده گرفتن قدرتهای هستهای در هر دو سیستم سلطنتی تا به حاکمیت کنونی در منطقه، بدون خوانشهای استراتژیک همچنان به قوت خود این خطای فاحش باقی و تدوام آن همچنان موجبات خسران بیشتری که از آثار آن رسیدن به فقر مطلق در جامعه مشهود است، شود. چه بسا بالاتر از فقر مطلق، سیاهی محض دیگری در نتیجهی میزان نارضایتها به جنگی خونین داخلی که منجر به تجزیه ایران شود را هم میتواند در پی داشته باشد.
در حالیکه کشورهای حوزه خلیج و حتی عربستان درصدد و خواست دستیابی بر تکنولوژی انرژی هستهای و چه بسا سلاح هستهای هم هستند که معادلات منطقهای و جهانی به نحوی دیگر رقم خواهد خورد. در اینجا مبحث توازن قدرت پیش خواهد آمد که آیا ابرقدرتهای موجود در شورای امنیت_ که با داشتن قدرت کلاهک هستهای حق وتو دارند_ تمایل به چند قطبی شدن قدرت در جهان را دارند. پاسخ بدین پرسش با یک نه اخم در هم کشیده روبرو خواهد بود.
اکنون قدرتهای هستههای با چند معضل هستهای همچون کره شمالی و حتی هند و پاکستان روبرو هستند. در پاکستان همچنان که محرز است از بیم دستیابی افراطیون مسلمان دیر بازیست تمام تحولات سیاسی آن کشور دستخوش مداخلاتی سیاسی خارج از مرزهای آن کشور است. وضعیت هند هم با داشتن جمعیتی میلیاردی آنچنان که باید توانایی رشد اقتصادی را ندارد تا بتواند به مکانیزم بهرهوری هستهای در اولویتهای خود قرار دهد. کره شمالی هم در انزوایی بسر میبرد که هر ازگاهی تلنگری وارد میکند که جدی بودن تهدیدهای رهبر کره شمالی تا کنون میان تهی بودهاند. پس این جریان رسیدن به سلاح هستهای برای ایران و حتی کشورهای منطقه منتفی و دستیابی بدان کاملا غیرممکن است.
تمامی متدی که در مورد دیپلماسی ذکر شد حال فرض براین گذاشته شود، مردودند!
جمهوری اسلامی در دیپلماسی منطقهای و جهانی هزار درصد موفق عمل میکند. در نتیجهی چنین موفقیتی دو سفارت آمریکا و اسراییل در تهران گشایش یافتهاند و جمهوری اسلامی هم در امر رسیدن به سلاح هستهای کارامد و بیش از ده هزار کلاهک اتمی را داراست!
این چند سطر نوشته شدهی ناممکن برای این ذکر شد تا به مسائلی پرداخت که در داخل گریبانگیر جمهوری اسلامی که واکنشی در برابر تمامی عملکردهای خود این نظام است. نخست اینکه دیپلماسی عملکردی خارجی است و ارتباطی به وضعیت معیشتی و نداشتن آزادیها و نقض مداوم حقوق اساسی بشر و خوانشهای تک بعدی نظام در داخل کشور را ندارد. چونکه مسائل داخلی ارتباطی مستقیم با روابط خارجی ندارد. اگر چنین بود چرا عربستان که ارتباطی صمیمانه با کشورهای غربی دارد تا قبل از برسرکار آمدن محمد بن سلمان_ که تغییراتی را در داخل ایجاد کرد_ دیگر شاهان عربستان چنین اقداماتی داخلی را انجام ندادند. پس امورات داخلی کشورها ارتباط چندانی با دستگاه دیپلماسی کشورهایی همچون ایران و عربستان ندارد. بعد دیگر تحریمهایی که در نتیجهی رفتار بد جمهوری اسلامی گریبان این حاکمیت را گرفته، مرتبط است. اگر چنانکه در سطور بالا ذکر گردید وضعیت دیپلماسی بدان بیانجامد که محالی ابدی است. بعد از آن نوبت به راست آزمایی میرسد که حاکمان جمهوری اسلامی بطور کل در طی حاکمیتی که داشتهاند مردود از هر آزمایشی بدر آمدهاند. پس پند عبرت آموز:”آزموده را آزمودن خطاست” مقولهای در خور با حال حاکمان جمهوری اسلامی است که در ذهن تداعی خواهد شد. بعد دیگر تهی شدن تمامی وعده و وعیدهای جمهوری اسلامی به جامعه است که تا کنون هیچکدام از آن وعدهها جامعهای عمل به خود نپوشانده و عملا جامعه میبیند که در نتیجهی سیاستهای جمهوری اسلامی پسرفتی قابل توجه داشته و این دوستان حاکمان جمهوری اسلامی هستند که در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی فواید عملکردهای جمهوری اسلامی را کسب کردهاند. این سرای پر طمطراق مسئولان جمهوری اسلامی همراه با اوهاماتی که در سر دارند، نتیجهای جز شکست و سقوط را در پی نخواهد داشت.