رادیو زمانه – بهار عباسی – چرخه قتل‌های ناموسی در ایران این بار جان سونیا دهقان را گرفت. سونیا ۲۲ ساله و مادر پسری شش ساله، روز ۲۳ دی‌ماه به دست برادر و پسرعمویش به قتل رسید.

در ارتباط با قتل سونیا، یکی از خویشاوندانش می‌گوید:

«سونیا در شهرک نلاس سردشت دفن شده است. سامان دهقان، ۱۹ ساله (برادر سونیا) به همراه هیدی دهقان ۲۲ ساله (پسرعموی سونیا) به بهانه دفاع از ناموس سونیا را کشتند. پدر و مادر سونیا خیلی وقت پیش از هم جدا شده‌ بودند. مادر سونیا بعد از این جدایی دوباره ازدواج کرد و به مهاباد رفت. ارتباط مادرشان بعد از ازدواج با بچه‌ها خیلی کم شده بود. پدرشان هم به دلیل جرایم عمومی هم اکنون در زندان است. سونا و برادرش دور از مادر و در فقر مالی بزرگ شدند. در چنین شرایطی، سونیا خیلی زود دست از تحصیل برداشت و در ۱۴ سالگی ازدواج کرد. بعد از ازدواج صاحب فرزندی شد اما زندگی زناشویی او خیلی دوام نیاورد و سونیا پس از شش سال از همسرش جدا شد. بعد از طلاق، وی و فرزند خردسالش در منزل پدربزرگ و مادربزرگش در سردشت زندگی کردند.»

سردشت شهری کوچک و مرزی، قربانی جنگ و بمباران شیمیایی، بدون هیچ امکانات تفریحی و با بافتی سنتی، فضای بی‌رحمی را برای زنان ایجاد کرده است. زنان بیش از مردان با فقر و مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند و به دلیل نبود فرصت اشتغال، زنان بسیار به خانواده‌ها وابسته هستند. اگر کولبری مفری است برای بسیاری از مردان منطقه خصوصا اهالی شهر سردشت، زنان به خاطر بافت سنتی این منطقه حتی از این فرصت هم برخوردار نیستند.

زنان دسترسی اندکی به فضای تفریحی و ورزشی دارند. در چند سال اخیر فعالیت‌های مدنی و کوهنوردی در شهر سردشت شکل ‌گرفته است ولی چون فعالان مدنی نتوانسته‌اند قوی کار کنند و بافت مردسالارانه همچنان به قوت خود باقی است، زمینه کمی برای حضور زنان فراهم شده است. اکثر زنان فعال هم از فعالیت‌های مدنی و اجتماعی فاصله گرفته‌اند. در چنین فضایی، بسیاری هنجارهای اجتماعی مردسالارانه را در خود درونی کرده و در صورت مخالفت زنان، واکنش‌هایی چون اعمال خشونت علیه زنان یا قتل ناموسی نشان می‌دهند. به چنین دلایلی، نزدیکان سونیا دهقان و چندی پیش نزدیکان وفا عبدالله زاده هم در کمال خونسردی اقدام خود را در کشتن این دو عملی کردند.

مطالب بیشتر در رادیو زمانه

سونیا که بعد از جدایی با مشکلات اقتصادی شدیدی روبه‌رو بود، تحت پوشش اداره بهزیستی قرار داشت. کمی بعد از جدایی به کمک دوستانش شغلی را در یک آرایشگاه زنانه برای خود دست و پا کرد. این اقدام اما با مخالفت برادر و خانواده پدری‌اش روبه‌رو شد. بارها سونیا را تهدید کردند که دست از شغلش بردارد. رفت وآمدهایش را کنترل کردند. به سونیا اصرار کردند که با برادرش زندگی کند اما سونیا نپذیرفت.

سونیا بارها با مادرش در مورد این نوع تهدیدها به صورت تلفنی حرف زده بود. در این ارتباط مادر سونیا٬ سنور آریا فر می‌گوید:

«سال‌هاست که از پدر سونیا جدا شده‌ام. پدرش زندانی است و سونیا و سامان خیلی کوچک بودند که ازدواج کردم. آنها بی‌سرپرست شدند. من هم می‌دانستم سونیا با مشکلات زیادی روبه‌روست. چند بار به من زنگ زد و گفت که خانواده پدری‌ام اذیتم می‌کنند. جانم در خطر است. می‌خواهم از سردشت بروم.»

او در ادامه می‌گوید:

«گلایه‌های سونیا را می‌شنیدم اما کاری هم از دست من بر نمی‌آمد. خودم هم‌ دوباره ازدواج کرده بودم. خانه‌دار بودم و از لحاظ اقتصادی استقلالی نداشتم. از تهدیدهای خانواده پدری‌اش می‌ترسیدم. مدام به سونیا گوشزد می‌کردم که طوری رفتار نکند که آنها را وادار به کاری بکند. از او می‌خواستم مطابق هنجار و ارزش‌های جامعه رفتار کند تا مبادا جانش به خطر بیفتد.»

علی‌رغم این صحبت‌ها، سونیا به زندگی با برادرش تن نمی‌دهد و کماکان به کار در آرایشگاه ادامه می‌دهد. تا این که در روز ۲۳ دی ماه، برادر و پسرعموی سونیا تصمیم خود را مبنی بر قتل سونیا عملی می‌کنند. در این روز، برادر سونیا در حالی که او به همراه پسر خردسالش در آرایشگاه مشغول به کار بود، تماس گرفت و از او خواست که همدیگر را ببینند. بعد از اصرار برادرش، سونیا پسرش را در آرایشگاه به قصد دیدن برادرش تنها گذاشت. اما سونیا دیگر برای بردن پسرش بر نگشت. برادر و پسرعمویش با توسل به زور او را به خارج از شهر منتقل کردند و آنجا پس از شکنجه با ضربات چاقو به قتل رسید. جسد وی را در جایی مخفی کردند.

بعد از غیبت طولانی سونیا، صاحب آرایشگاه با همسر سابق سونیا تماس گرفت و به او گفت که پسرش در آرایشگاه است اما از سونیا خبری نیست. کمی بعد مادرش هم از غیبت سونیا خبردار شد. مادر سونیا پس از اینکه از دخترش خبری کسب نکرد، به پلیس مراجعه کرد و برای مفقودی او تشکیل پرونده داد. به علت صحبت‌های قبلی مادر با سونیا، انگشت اتهام به سوی برادر سونیا بود. در نهایت و پس از تحقیقات پلیس، برادر و پسرعموی‌ سونیا از سوی اداره آگاهی شهر سردشت بازداشت و در بازجویی به قتل سونیا اعتراف کردند. در گزارش پزشکی قانونی، آثار ضرب و شتم روی بدن سونیا قبل از قتل از طریق خفگی تایید شده است.

طبق نامه پزشکی قانونی، پارگی عمیق به طول پنج سانتیمتر عرض یک تا دو سانتیمتر با نمایان شدن استخوان جمجمه در طرف چپ ناحیه پس‌سری جمجمه و ساییدگی به طول و عرض نیم سانتیمتر در طرف سمت راست جمجمه ناشی از اصابت جسم سخت مشهود بوده است؛ و بر روی زبان سونیا اثر گازگرفتگی با دندان مشهود بوده است و در گردن ساییدگی وجود داشته است و اثر ضربه بر روی پاهای او هم وجود داشته است.

حالا خانواده مادر سونیا ترتیب دفن و برگزاری مراسم وی را داده‌ا‌ند. در آگهی ترحیم سونیا تنها به نام مادر و خانواده مادری او اشاره شده است. هیچ نامی از خانواده پدری‌اش برده نشده است.

مادر سونیا می‌گوید:

«من از سامان و هیدی شکایت کرده‌ام. هر دوی آن‌ها بازداشت ‌شده‌اند. من حق دخترم را می‌خواهم و تا به سزای اعمال خود نرسند دست برنمی‌دارم. می‌خواهم حق دخترم گرفته شود. بعد از قتل دخترم از مهاباد به سردشت آمده‌ام و شکایت کردم. با قاتلان در زندان حرف زدم و گفتند ما او را کشته‌ایم و از کار خود پشیمان نیستیم.»

یک ماه قبل از آن‌هم در شهر سردشت وفا عبدالله پور به دست پسرعمویش کشته‌شد.

«کنترل بدن خصوصاً رفتارهای جنسی زنان تنها محدود به کردستان نیست. قتل ناموسی پدیده‌ای است جهانی و در غالب جوامع کنونی حتی جوامعی که ارزش‌های مدرن در آن تثبیت‌شده، اتفاق می‌افتد. با این تفاوت که در جوامعی مثل کردستان، کنترل بدن زنان در قالب مفاهیمی چون “شرف” یا “ناموس” تنها محدود به اعضای مذکر خانواده نیست و در طیفی گسترده‌تر اطرافیان، همسایه و فامیل دور هر یک به‌نوبه خود و به شکلی در کنترل بدن و رفتارهای روزمره زنان دخالت می‌کنند. در جوامعی این‌چنینی، هنوز حق اولیه‌ای چون کنترل بر بدن خود که یکی از حقوق اولیه و بی‌چون‌وچرای هر انسانی است، به رسمیت شناخته‌نشده است. در تفسیری کاملاً مردسالارانه، کنترل بدن زنان جز ویژگی‌های بارز شخصیتی مردان در نظر گرفته‌شده است. زنان نه به‌مثابه موجوداتی مستقل که رفتارها، تصمیمات و سبک زندگی‌شان تنها به خود آن‌ها برمی‌گردد بلکه در زمره مایملک مردان خانواده و فامیل به شمار می‌روند. متأسفانه در جامعه‌ای مثل ایران که قوانین، سیستم آموزشی و رسانه‌های داخلی در راستای تحکیم دوگانه مرد باغیرت و زن با ناموس حرکت می‌کنند، کنترل بدن زنان بیشتر اتفاق می‌افتد. خصوصاً در شهرهای کوچک کردستان که غالب افراد همدیگر را می‌شناسند و روابط چهره به چهره است، کنترل بدن زنان اهمیت بیشتری دارد.»

او می‌گوید: «قتل ناموسی محدود به طبقه خاصی نیست اما در شرایط فقر، بیکاری و محرومیت زمانی که تامین نیازهای اولیه به هدف اولیه و غایی زندگی روزمره افراد تبدیل می‌شود صحبت از چنین ارزش‌ها و حقوقی چندان ارجحیتی ندارد.»

مهتاب محبوب، فعال حوزه زنان و فمنیست هم در مورد قتل‌های ناموسی می‌گوید:

«قتل این زنان را باید در چارچوب انسان زدایی از زنان به‌طور کلی در ایران دید. از سویی در قوانین گرفتن جان زنان، به‌ویژه اگر مقتول از اعضای خانواده‌ مرد باشد، مجازات متناسبی ندارد و هیچ نوع بازدارندگی ایجاد نمی‌کند. از سوی دیگر، دسترسی زنان به بازار کار و امکان استقلال اقتصادی و درنتیجه چشم‌انداز خروج از چرخه خشونت نیز بسیار محدود است.»

او در ادامه می‌گوید:

«زنان اولین گروه‌هایی هستند که در مواقع بحران، ازجمله در وضعیت فعلی همه‌گیری کووید۱۹، از کار اخراج می‌شوند و با بسته شدن مدارس و مهدکودک‌ها وظایف مراقبتی بیشتری هم بر عهده‌شان گذاشته می‌شود و با حضور طولانی‌مدت همه اعضا در خانه، به‌صورت مضاعف در معرض خشونت خانگی قرار می‌گیرند. در بیرون از خانه هم حمایت‌های اجتماعی از قبیل مددکاری ویژه زنان یا خانه‌های امن بسیار انگشت‌شمار است و فعالان این حوزه خود خیلی زود با دسترس مواجه می‌شوند. تقاطع این فرودستی زنان با وخیم شدن روزافزون وضعیت اقتصادی و محرومیت اکثریت جامعه از حداقل‌های زندگی انسانی، آن‌ها را نسبت به انواع خشونت بسیار آسیب‌پذیر می‌کند که درنهایت فجایعی چون قتل آنان را ممکن می‌کند.»