قاسم شعلهسعدی : “تخم بی اعتمادی را در جامعۀ ایران آقای خمینی کاشت که متعهد شده بود یک نظام دموکراتیک بهتر از غرب در ایران ایجاد کند، اما، همین که اعتماد و حمایت مردم را کسب کرد و به قدرت رسید به ملت ایران خیانت کرد و به جای جمهوری نظام ولایت مطلقۀ فقیه را بر کشور حاکم نمود. بدتر حتا خمینی و نظام اسلامی هویت ملی ایرانیان را که شرط وحدت ملی و گذار به دموکراسی است از آنان سلب کرد. با این حال، ایرانیان نمیتوانند تا ابد در سایه بی اعتمادی به یکدیگر زندگی کنند…
ایران در سالی که گذشت را میتوان در مجادلات جاری جناحهای حکومت ایران خلاصه کرد که یکدیگر را به بی کفایتی در ادارۀ کشور، فساد و ناتوانی در تأمین نیازهای اولیۀ مردم و حتا خیانت و همسویی با دشمن متهم کرده و نسبت به نتایج تحریمها و آثار منفی آنها بر معیشت مردم هشدار میدهند. این مجادلات در عین حال گویای وضعیت تقریباً همیشگی جامعه و یا نظام سیاسی است که ظاهراً نمیتواند از بن بستی که در آن گرفتار شده خارج شود. آیا همۀ قوای ضروری در گذشتن از وضع موجود در کشور تحلیل رفته است؟ آیا منشاء بن بست کنونی، چنانکه بعضاً گفته میشود، “بحران رهبری” است یا “بحران بی اعتمادی” به مدعیان رهبری؟ قاسم شعله سعدی، حقوقدان و مبتکر “راه سوم” و حمید آصفی، فعال سیاسی در ایران، در پاسخ به این پرسش ها از جمله گفتهاند :
قاسم شعلۀسعدی : “در نخستین دهۀ بعد از انقلاب ٥٧ به دلیل کاریزمای خمینی نوعی وحدت ملی میان جامعه و حکومتچیان وجود داشت. انتخاب خامنهای به رهبری جمهوری اسلامی که البته به اعتراف خودش به صورت متقلبانه صورت گرفت این رابطه را از هم گسست. اختلافات جناحی که تازگی ندارند بعضاً نتیجۀ همین از هم گسیختگی است، هر چند به گمان من در جمهوری اسلامی یک جناح بیشتر حکومت نمیکند و آن جناح حاکم به رهبری خامنهای است که هستۀ اصلی قدرت را تشکیل میدهد و مابقی از مجلس تا رئیس جمهوری و قوۀ قضائیه در بهترین حالت تدارکاتچی و کارگزاران همان هستۀ اصلی قدرت هستند. دیدییم که در جریان آخرین انتخابات ریاست جمهوری سران فعلی سه قوه – روحانی، قالیباف و رئیسی – که رقیب و نامزدهای انتخاباتی بودند چگونه یکدیگر را رسوا و به فساد و ناکارآمدی متهم میکردند.”
قاسم شعله سعدی در ادامه افزوده است : “این مجادلات نشان میدهد که بحران عدم همبستگی کارگزاران هستۀ اصلی قدرت اکنون به نقطۀ اوج رسیده و خود این از مؤلفه های اصلی گذار از نظامهای توتالیتر به دموکراسی است”.
شعلهسعدی سپس گفته است که “اگر این بحران را به دیگر بحرانهای جمهوری اسلامی اضافه کنیم به ویژه به بحران حقانیت رژیم اسلامی، بحران ناکارآمدی آن که با فساد آمیخته است، پی می بریم که بستر یک خیزش عمومی برای عبور از جمهوری اسلامی وجود دارد، هر چند نه این بحرانها و نه زمینههای اجتماعی تغییر وضع موجود هیچکدام برای گذار به دموکراسی کافی نیستند، اگر راه حلی درخور برای تعیینکننده ترین بحران کشور، یعنی بحران رهبری سیاسی که در اصل بحران جانشینی است اندیشیده نشود.” قاسم شعله سعدی سپس افزوده است : “راهحل «راه سوم، راه نجات ایران» پاسخگویی به همین بحران رهبری است. زیرا، علت شکست جنبشهایی که از دی ماه ٩٦ آغاز شد و تا این اواخر نیز ادامه یافت فقدان یک رهبری شایستۀ این نام و برخوردار از اعتماد مردم بوده است.” زیرا، به گمان قاسم شعله سعدی جامعۀ ایران در نهایت “با بحران یک رهبری شایستۀ اعتماد روبرو است.”
او میگوید : “خوب که نگاه کنیم تخم بی اعتمادی را در جامعۀ ایران آقای خمینی کاشت که متعهد شده بود یک نظام دموکراتیک بهتر از غرب در ایران ایجاد کند (به قول خودش نظامی نظیر جمهوری فرانسه)، اما، همین که اعتماد و حمایت مردم را کسب کرد و به قدرت رسید به ملت ایران خیانت کرد و به جای جمهوری نظام ولایت مطلقۀ فقیه را بر این کشور حاکم نمود.” شعلهسعدی سپس میگوید : “جمهوری اسلامی اما فقط به اعتماد عمومی مردم ایران خیانت نکرده، بلکه از آنان سلب هویت نیز کرده است و منظورم دقیقاً هویت ملی است که بدون آن وحدت ملی ناممکن است. قاسم شعله سعدی در پایان تأکید کرده است که “در هر حال ما نمی توانیم تا ابد در سایۀ بی اعتمادی نسبت به یکدیگر زندگی بکنیم و راه احیای اعتماد هم دو چیز است : اولاً مردم سابقۀ مدعیان رهبری را مطالعه کنند و ثانیاً رفتار آنان را کاملاً کنترل کنند حتا اگر مدعیان رهبری امام زمان باشند.”
حمید آصفی، فعال سیاسی و روزنامه نگار مقیم ایران نیز در پاسخ به سئوالهای طرح شده در این میزگرد از جمله گفته است : “آقای شعلهسعدی به درستی گفتند که این حکومت فقط یک هستۀ اصلی قدرت دارد که تحت عنوان عمومی جمهوری اسلامی شناخته میشود و توانسته تمام بدیلها یا جانشینهای بالقوۀ خود را در این چهار دهه بُکشد. راز بقای جمهوری اسلامی در واقع این است که هیچ نیروی جایگزینی برای آن ساخته نشده است. اما، برغم این مانع بزرگ، هم جامعۀ ایران دستخوش تغییرات اساسی و مستقل از میل و ارادۀ قدرت شده هم جامعه و جهان امروز صورت حتا یکی دو دهۀ پیش را ندارند. جامعهای که در آن صد میلیون تلفن هوشمند در دست مردم است، قطعاً زمین لرزههای سیاسی خود را میپرورد. و از آنجا که مطالبات این جامعه دائما سرکوب شده ما عملاً با یک جامعۀ عاصی، با امکان بروز جنبشهای اعتراضی گسترده روبرو هستیم با این تفاوت که طی سالهای اخیر توالی این جنبشها بیشتر و فاصلۀ زمانی آنها از یکدیگر کمتر شده است. این جامعه، به گفتۀ حمید آصفی، “یک جامعۀ متکثر و غیریکدست است که با این حال یک هدف مشترک دارد و آن عبور از جمهوری اسلامی است”.