مادران دادخواه در شرایطی که ابراهیم رئیسی از آمران سرکوب سیستماتیک و اعدامها قدرت سیاسی و اجرایی را با حمایت علی خامنهای در دست گرفته است، نه با راهپیمایی میلیونی و یا خشونت، بلکه با مطالبه دادخواهانه حق زندگی که توسط استبداد با شلیک مستقیم سلب شده، حکومت را با چالشی جدی مواجه کردهاند.
هفته گذشته خبر گردهمایی مادران دادخواه در تهران و بازداشت و ضرب و شتم آنها بازتابی گسترده در رسانهها و میان کاربران فضای مجازی پیدا کرد.
مادران دادخواه در شرایطی که ابراهیم رئیسی از آمران سرکوب سیستماتیک و اعدامها قدرت سیاسی و اجرایی را با حمایت علی خامنهای در دست گرفته است، نه با راهپیمایی میلیونی و یا خشونت، بلکه با مطالبه دادخواهانه حق زندگی که توسط استبداد با شلیک مستقیم سلب شده، حکومت را با چالشی جدی مواجه کردهاند.
نکته مهمی که در خصوص دادخواهی این مادران وجود دارد خصوصیتی است که آن را میان همه جریانهای مخالف جمهوری اسلامی داخل ایران طی چهل سال گذشته متمایز کرده است. دادخواهی این مادران هیچ جنبه خشونتآمیزی نه در خواستهها و نه در کنش جمعی ندارد و صرفاً در همه ابعاد خود متکی بر معنای اصیل، مدنی و حقوق بشری حفظ حرمت انسانی، آزادی و حق زندگی و حیات برابر تهدید، مرگ و اعدام است.
طی سالهای آغاز جنبشهای اجتماعی و سیاسی تحولخواه در ایران که ختم به انقلاب مشروطه و سپس ناکام ماندن آن و انقلاب سال ۵۷ و شکست آن تا امروز شدند. هزاران روشنفکر، نخبه و مردم عادی زندانی، شکنجه شدند و برای آزادی و حقوق اولیه بشری جانشان را از دست دادند. تعداد بیشماری نیز در تبعید عمر خود را صرف مبارزه با استبداد حاکم در ایران کردند.
اما به نظر میآید یکی از مهمترین عواملی که در این سالها موجب شد آزادی مردم ایران از بند ستم و استبداد حاصل نشود، «خشونت» بهعنوان نزدیکترین راه برای تحقق خواستهها، «نبود شناخت و آگاهی کافی از هدف» و «رهبری احساسی جامعه» را مسیر تحقق خواستهها بوده است.
خشونت نتیجه طبیعی هر انقلاب است. ولی درعینحال خشونت نتیجه تندادن جامعه به احساسات بهجای آگاهی است. جامعه ایران طی بیش از یکصد سال مبارزه مدنی و سیاسی در بزنگاههای مهم بیش از آنکه تابع آگاهی باشد، تحت تأثیر عواطف و هیجانهای خود جمهوری را به خشونت کور باخته و عکس استبداد را در ماه بهعنوان ناجی دیده است.
شکست در مسیر آزادیخواهی برای جامعه ایران مقدمه سرکوب خشونتبار، چپاول و غارت ثروت عمومی و فقر و فلاکت شد. شکست انقلاب ایرانیان در سال ۵۷ برابر عوامگرایی احساسی مذهبی، اما آنها را درگیر چنان ورطه دهشتناکی کرد که نهتنها سرنوشت ایران که سرنوشت خاورمیانه و جهان را با جنگ و خونریزی پیوند داد و جان میلیونها انسان را گرفت و حرمت آنها را پایمال کرد.
باتوجهبه این موضوع میتوان به این نتیجه رسید که انقلابی که احساس در آن جایگزین آگاهی شود و خشونت در آن جایگزین گفتگوی مدنی شود، آرزوها و آرمانهای یک ملت را محقق نمیکند. از این جهت است که ماهیت آگاهانه جنبش مادران دادخواه، مطالبه و جنس مبارزه آنها در بعضی جنبهها در عین منحصربهفرد بودن، آن را برای مردم ایران درسآموز کرده است.
از روزی که تعدادی از مادران کشتهشدگان آبان ۹۸ در کنار مادران کشتهشدگان سالهای ۹۶.۸۸، وقایع کوی دانشگاه و اعدامشدگان سال ۶۷ با شعار دادخواهی، جامعه ایرانی را به ایستادگی برابر استبداد حاکم فراخواندند، حکومت با شرایطی موجه شد که هیچ تجربه قبلی در قبال آن نداشت.
گروهی از مادران و خانوادههای دادخواه، بدون سابقه سیاسی مشخص و وابستگی حزبی و گروهی خواستهای را مطرح کردند که تنها در سایه دادخواهی مدنی محقق میشد. آنها به دنبال روشن شدن ابعاد خشونتی بودند که فرزندان و خانواده آننها را قربانی کرده بود.
در همین زمان ایجاد جنبش دادخواهی کشتهشدگان هواپیمای اوکراینی نیز بهعنوان یک حرکت مردمنهاد و مدنی مؤثر دیگر در سطح بینالمللی چنان بازتابی پیدا کرد که حکومت اسلامی نه میتوانست آن را نادیده بگیرد و نه توان خاموشکردن آن را داشت.
مادران دادخواه و خانواده کشتهشدگان شلیک به هواپیما نه با روشهای معمول در حکومت تطمیع میشدند، نه حاضر به فراموشکردن حق و خون فرزندان و عزیزان خود شدند.
آنها بدون آنکه شعار «مرگ بر» سر بدهند و مروج هر نوع خشونتی باشند، درخواست دادخواهی و سرنگونی دستگاهی را داشتند که عامل خشونت بود و در این مسیر روی به مقاومت منفی و سرپیچی و اعتراض مدنی و ایستادگی آوردند.
جنبش دادخواهی مادران و خانوادههای دادخواه درگیر بحث و بحران رهبری حرکت نیز نشد. آگاهی دارای سازمان و متشکل این جنبش را هدایت و رهبری کرد. آگاهی که حاصل درخواست حق اولیه و طبیعی بشر، حق مشروع دادخواهی برای زندگی و حفظ حرمت و حیثیت انسانی است.
ضمن آنکه این جنبش برای بازتاب و گسترش یافتن مدیون هیچ جریان سیاسی، گروه یا دولتی نشد. همه جریانهای سیاسی و گروههای مخالف جمهوری اسلامی و دولتها به دلیل ماهیت روشن دادخواهی مادران که ایستادگی برای مشخص شدن ابعاد جنایت علیه مردم ایران و عاملان و آمران است، با این جریان انسانی و مدنی همراهی کردهاند.
جنبش مادران دادخواه حاصل عبور جامعه ایران از هراس برای اعتراض و معامله بر سر خواسته بود. زیرا پای حقی در میان بود که هیچ مشابهی نداشت.
جنبش مادران و خانوادههای دادخواه مهمترین جنبش ایرانی است که مطالبه اصلیاش زندگی و حق حیات است. حقی که از منتقدان، مخالفان و معترضان به جمهوری اسلامی به شدیدترین شکل ممکن طی سالیان گذشته گرفته شده است.
جمع دادخواهان از مسیری عبور کردند که در آن برای تغییر نیاز به خشونت نیست و جمهوریت تحولخواه را نیز نمیشد در آن با ولایتفقیه اسلامی یا هر نوع استیلای دیگری معامله کرد.
در این جنبش جایی برای مصالحه و تساهل از نوع اصلاحطلبانه آن هم وجود ندارد. عاملان کشتار مردم و کسانی که با خشونت پاسخ اعتراض و انتقاد را در طول سالیان دادهاند باید پاسخگوی این رفتار و نتایج آن در دادگاه عدالت بشری باشند. چنین خواستهای آنقدر روشن، شفاف و مؤثر است که نه میتوان آن را سرکوب کرد و نه نادیده گرفت.
به همین جهت چند مادر داغدار تبدیل به الگویی شدهاند که در رفتار آن نمایش نیست، ایدئولوژیک و جاهطلبی شخصی وجود ندارد. جنبه اقلیتی و اکثریتی نداشته و آگاهانه و صادقانه است. جنبش مادران دادخواه تا امروز اثر زیادی بر عموم مردم در ایران و افکارعمومی سطح جهان گذاشته و مدافعان حقوق بشر را فارغ از تمایلات سیاسی با آننها همراه کرده است.
این حرکت از روز نخست چنان در جامعه گسترشیافته و بر فعالان مدنی اثر گذاشته که میتوان آن را بیش از هر جنبش دیگری در ایران الهامبخش دانست.
مادران و خانوادههای دادخواه در مسیر خود با وجود سابقه کوتاه توانستهاند بر جنبشهای دیگر نیز از بعضی جنبهها اثر گذاشته و آنها را با مطالبهگری دادخواهانه و مدنی خود همراه کنند. شرایطی که حکومت آن را دشمن شماره یک خود میداند. جنبش دادخواهی تصویر کلی از مبارزه مدنی است که نمیتوان آن را با سرکوب، تهدید و تطمیع خاموش کرد و جامعه آگاهانه از آن در لایههای مختلف خود حمایت میکند.