«من را به شکل صلیب به تخت بستند. آمپول و قرص دادند. کارهای خلافی که رویم نمی‌شود بگویم انجام دادند. یک کار دیگر را نمی‌توانم بگویم. آن را هم انجام می‌دادند. من [در امین‌آباد] افول و فنای انسانیت را دیدم.»

روایت قتل خاموش بهنام محجوبی

گروهی می‌گویند راوی این روایت هولناک؛ بهنام محجوبی، سه روز پس از انتقال به بیمارستان بر اساس مسمومیت دارویی ۲۸ بهمن‌ماه ۱۳۹۹ درگذشته است. اما مسئولین زندان و قوه قضائیه تأکید دارند او هنوز زنده است. از سویی اداره زندان‌ها اعلام کرده وی به دلیل مسمومیت دارویی به بیمارستان منتقل شده، درصورتی‌که واقعیت این است؛ محجوبی مشکل اضطراب شدید داشت، اضطرابی که در فضای بسته و تحت تأثیر شکنجه روحی و جسمی تشدید شد، تا آنجا که بر تعادل روحی و روانی او اثری ویرانگر گذاشته و به دلیل لجاجت دستگاه امنیتی و اداره زندان‌ها در نهایت منجر به قتل خاموش این درویش گنابادی شده است.


بهنام از دراویش بازداشت شده در وقایع «گلستان هفتم» بود که در دوران محکومیت بارها نسبت به شرایط دور از حداقل‌های انسانی شکایت داشت. مهرماه امسال همسر این درویش گنابادی زندانی، خبر داده بود به‌خاطر «قطع داروها» نیمی از بدن وی «فلج» شده، به بیمارستان روانپزشکی امین‌آباد تهران منتقل شده است.

صالحه حسینی در توییتی نوشت که مسئولان زندان؛ بدون توجه به هشدارهای پزشک معالج داروهای وی را قطع کرده، به آقای محجوبی «هر شب ۱۴ تا ۱۷ قرص خواب دادند تا ناگهان نصف بدنش از کار افتاد».

بهنام محجوبی زیر شکنجه و فشار روانی شدید در تماس با دوستانش پیش‌تر گفته بود «قصد جانش را دارند.»

مقامات زندان و قوه قضاییه با وجود اطلاع از وخامت حال او در امین‌آباد از انتقالش به بیمارستان خودداری کردند و سپس به دلیل بحرانی شدن وضعیت جسمانی‌اش، پس از چند ماه شکنجه به بیمارستان لقمان منتقل شد. از همان روز اول پزشکان بیمارستان باتوجه‌به افت سطح هوشیاری، ازکارافتادن کلیه، کبد و ریه؛ زنده ماندنش را نیازمند معجزه خواندند و در نهایت روز سه‌شنبه ۲۸ بهمن درحالی‌که مسئولان قضایی از دیدار مادر و همسر بهنام با او خودداری می‌کردند، او به حال اغماء عمیق رفت.

یک روز قبل ابراهیم رئیسی، رییس قوه قضاییه ایران در سخنانی مدعی شد «هیچ کشوری همانند ایران با زندانیان با رأفت اسلامی برخورد نمی‌کند» و ادعا کرد «ایران حاضر است درب زندان‌ها را به روی ناظران باز کند.»

حال سئول این است که رئیس قوه قضائیه دقیقاً از کدام رأفت صحبت کرده است؟!

شکنجه برنامه سیستماتیک برای سرکوب مخالفان و متهمان عقیدتی و سیاسی در ایران

بهنام محجوبی تنها قربانی شرایط غیرانسانی زندانیان، به‌ویژه محکومان سیاسی و عقیدتی در ایران نیست. پس از دهه تاریک شصت برای این گروه از محکومان که به «سال‌های شکنجه» شهرت دارد و پروژه اعتراف گیری و قتل روشنفکران و دگراندیشان در دهه هفتاد، از تیرماه ۱۳۸۲ که خبر کشته‌شدن زهرا کاظمی خبرنگار کانادایی – ایرانی زیر شکنجه به بیرون درز کرد، وضعیت برخورد با زندانیان در زندان‌های ایران زیر ذره‌بین نهادهای حقوق بشری قرار گرفت.

آنچه در این مدت مشخص شد، این بود که شکنجه در دستگاه قضائی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران روشی سیستماتیک برای آزار زندانیان سیاسی و عقیدتی است که حداقل سه بازداشتگاه توحید، ۵۹ سپاه و کهریزک در دوره‌های مختلف به دلیل افشاء انجام گسترده این رفتار تعطیل شده‌اند. موضوعی که باعث شده شکنجه در بیشتر موارد پس از بازداشتگاه و سپری شدن دوران بازداشت موقت، به زندان‌ها و در اشکال خاموش منتقل شود.

طبق آمار از سال ۱۳۷۰ تا امروز حداقل ۵۰ نفر زیر شکنجه در زندان‌ها و بازداشتگاه‌های جمهوری اسلامی جان خود را ازدست‌داده‌اند. همچنین از مقامات سیاسی ایران ابوالحسن بنی‌صدر، آیت‌الله منتظری، غلامحسین کرباسچی و علی‌اکبر موسوی خوئینی، نماینده پیشین تهران در مجلس شورای اسلامی به موضوع شکنجه زندانیان به‌صورت علنی اعتراض کرده‌اند.

خوئینی پس از دستگیری به دلیل شرکت در مراسم روز زن، در مراسم ختم پدرش، درحالی‌که مأموران زندان او را همراهی می‌کردند در مسجد محل برگزاری با صدای بلند خطاب به حاضران نسبت به شکنجه خود در طول دوران بازداشت اعتراض کرد و گفت: «در بیست روز گذشته، مأمورین زندان دست‌ها و پاهای من را دستبند زده‌اند. مرا شکنجه می‌کنند. در سلول انفرادی هستم و روزی چهار بار بازجویی می‌شوم. در نیمه‌شب از خواب بیدارم می‌کنند تا بازجویی شوم. آن‌ها می‌خواهند مرا بیمار روانی کنند. آن‌ها فشار می‌آورند تا از عقایدم تبری جویم. از فعالیت‌هایم ابراز ندامت کنم و از خامنه‌ای تقاضای بخشش کنم. من مقاومت می‌کنم اما آن‌ها مرا تحت‌فشار خیلی شدیدی قرار داده‌اند.»

مصادیق شکنجه در زندان‌های ایران

ایران تاکنون زیر بار عضویت در کنوانسیون بین‌المللی منع شکنجه نرفته است، مجلس ششم در طرح «منع شکنجه» چند مرحله تلاش کرد قانونی را برای مشخص‌کردن مصادیق شکنجه روانی و روحی مصوب کند که توسط شورای نگهبان خلاف شرع تشخیص داده شد و در مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز رد شد.

مصادیق طرح شده از سوی مجلس ششم در خصوص شکنجه و محدودکردن آن در زندان‌های ایران به شرح زیر بود:

«هرگونه اذیت یا آزار بدنی برای گرفتن اقرار و نظایر آن. نگهداری زندانی به‌صورت انفرادی یا نگهداری بیش از یک نفر در سلول انفرادی. چشم‌بند زدن به زندانی در محیط زندان یا بازداشتگاه. بازجویی در شب. بی‌خوابی دادن به زندانی. انجام اقداماتی که عرفاً اعمال فشار روانی بر زندانی تلقی می‌شود. فحاشی، به‌کاربردن کلمات رکیک، توهین یا تحقیر زندانی در حین بازجویی یا غیر آن. استفاده از داروهای روان‌گردان و کم‌وزیاد کردن داروهای زندانیان مریض. محروم کردن بیماران زندانی از دسترسی به خدمات درمانی ضروری. نگهداری زندانی در محل‌هایی با سروصدای آزاردهنده. گرسنگی یا تشنگی دادن به زندانی و عدم رعایت استانداردهای بهداشتی و محروم کردن زندانی از استفاده از امکانات مناسب بهداشتی. عدم طبقه‌بندی زندانیان و نگهداری جوانان یا زندانیان عادی در کنار زندانیان خطرناک. جلوگیری از هواخوری روزانه زندانی. ممانعت از دسترسی به نشریات و کتب مجاز کشور. ممانعت از ملاقات هفتگی یا تماس تلفنی زندانی با خانواده‌اش. فشار روانی به زندانی از طریق اعمال فشار به اعضاء خانواده زندانی. ممانعت از ملاقات متهم با وکیل خود. ممانعت از انجام فرائض مذهبی»

البته بر اساس قانون اساسی شکنجه فیزیکی ممنوع است و در قانون مجازات اسلامی نیز شکنجه نفی شده است. در ماده ۱۶۹ قانون مجازات اسلامی آمده است: «اقراری که تحت اکراه، اجبار، شکنجه و یا اذیت و آزار روحی یا جسمی اخذ شود، فاقد ارزش و اعتبار است و دادگاه مکلف است از متهم تحقیق مجدد نماید.»

در ماده ۵۷۸ قانون مجازات اسلامی، مصوب سال ۱۳۷۵ نیز آمده است: «هر یک از مستخدمین و مأموران قضایی یا غیر قضایی دولتی، برای اینکه متهمی را مجبور به اقرار کند، او را آزار و اذیت بدنی نماید، علاوه بر قصاص به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم می‌گردد چنانچه دراین‌خصوص کسی دستور داده باشد فقط دستور دهنده به مجازات حبس مذکور محکوم می‌شود و اگر متهم به‌واسطه آزار و اذیت فوت کند، مباشر، مجازات قاتل و آمر، مجازات آمر قتل را خواهد داشت.»

همان‌طور که در این قانون آمده، قانون‌گذار شکنجه را به آزار و اذیت بدنی تقلیل داده و برخلاف قانون اساسی و کنوانسیون منع شکنجه، آزار و اذیت روحی را در زمره شکنجه قرار نداده است. هرچند شواهد متعدد نشان می‌دهند که شکنجه جسمی نیز به‌صورت گسترده علیه زندانیان در ایران استفاده می‌شود. مرور وضعیت زندان‌ها در ایران نیز روشنگر وجود مصادیق شکنجه روحی و روانی در ایران است.

عدم تفکیک زندانیان به‌تناسب جرائم

با بازگشایی زندان بزرگ تهران و انتقال بخش زیادی از محبوس شدگان از زندان‌های رجایی شهر، اوین، قزل‌حصار به زندان بزرگ فشاشویه از همان آغاز بحث عدم تفکیک زندانیان به نسبت جرائم و نوع محکومیت خبرساز شد. کنار هم قرارگرفتن زندانیان مالی با زندانیان مواد مخدر، قتل سبب شد جرم‌خیزی زندان‌ها افزایش یابد. ضمن آنکه این مسئله در مورد زندانیان عقیدتی و سیاسی به‌عنوان ابزاری شکنجه و تهدید و اجبار ایشان به همکاری با نهادهای امنیتی مورداستفاده قرار گرفت.

مقامات قضایی و امنیتی با کنار هم قراردادن زندانیان سیاسی و مجرمان زورگیری، تجاوز، مواد مخدر و قتل عمد؛ آگاهانه با ناامن کردن فضای زندان روند شکنجة جسمی و روانی بعد از مراحل طولانی‌مدت بازجویی را تمدید کرده‌اند.

به گفته برخی از زندانیان آزاد شده، نیروهای امنیتی با تطمیع برخی از زندانیان جرائم غیرسیاسی که محکومیت‌های طولانی‌مدت دارند از آن‌ها برای تداوم آزار جسمی و روانی زندانیان سیاسی نیز استفاده می‌کنند.

تراکم زندانیان در محیط‌های غیراستاندارد

مسئله محدود بودن سرانه فضا برای زندانیان در ایران از جمله دلایل غیرانسانی بودن محیط زندان‌ها است که مسئولین مربوطه نیز هرازگاهی به‌صورت ضمنی یا مستقیم آن را تأیید کرده‌اند.

هرچند بنا بود با ساخت زندان بزرگ تهران تا حدی این مشکل رفع شود. اما به دلیل ساختار قضایی ایران و وضعیت بحرانی اقتصادی که به گسترش جرائم و احکام بالای محکومیت حبس منجر شده، بازهم مشکل تراکم جمعیتی در زندان‌ها رفع نشد.

از سوی زندانیانی که تجربه حضور در فشافویه را دارند و بعضی کارشناسان مستقل که امکان بازدید از محیط این ندامتگاه را داشته‌اند، صراحتاً غیراستاندارد بودن این زندان را تأیید کرده‌اند.

تراکم بالای جمعیتی در زندان‌ها به خودی به خود سبب‌ساز تنش، کمبود حداقل‌های امکانات انسانی، عدم نظارت بهداشتی در می‌شود. مسائلی که دستگاه قضائی جمهوری اسلامی آن را انکار می‌کند.

پس از حوادث سال ۸۸ جان به در بردگان از کهریزک گفته بودند که گاهی تراکم به حدی بود که در یک سلول زندانیان زخمی و کتک‌خورده روی‌هم ریخته می‌شدند و آن‌ها که به دلیل ضعف جسمانی توان تحمل نداشتند، به دلیل خفگی جان می‌باختند.

وضعیت بحرانی بهداشت و درمان

مسئله بهداشت و درمان در زندان‌های ایران، به دلیل تراکم بالای جمعیتی، فقدان امکانات کافی برای این میزان محبوس و همچنین ناتوانی و ترس مقامات قضایی و امنیتی در خصوص انتقال زندانیان به مراکز درمانی خارج از زندان، همواره از جمله مشکلات زندانیان بوده است.

در طول سه دهه گذشته بارهاوبارها اخبار وخامت حال زندانیان به دلیل عدم انتقال به‌موقع زندانی به مراکز درمانی شنیده شده، تا جایی که گاه زندانی بدحال برای رسیدگی درمانی چاره‌ای جز اعتصاب غذا و اعتراض نداشته‌اند. مشهورترین مورد در سال‌های اخیر علیرضا نوری‌زاد بود که در هر نوبت محکومیت به‌دفعات تا سرحد مرگ رفت، اما مقامات زندان حاضر به انتقال او به مراکز درمانی نمی‌شدند. بهنام محجوبی اگرچه آخرین مورد این از موارد متعدد است اما جامعه ایران برخورد غیرانسانی مقامات قضایی با آتنا دائمی، گلرخ ایرایی و آرش صادقی را در این موضوع از یاد نبرده‌اند.

در ماجرای کهریزک رامین پوراندرجانی که به‌عنوان پزشک به کهریزک رفته بود، گزارشی از هولناکی اوضاع به مقامات داد. اما مقامات از او خواسته بودند علت مرگ افراد کهریزک را نه ضرب و شتم و عفونت ناشی از عدم رسیدگی به‌موقع پزشکی که مننژیت قید کند. ممانعت او از این اقدام سبب شد پس از طی چند مرحله بازداشت و تحت‌فشار قرارگرفتن، سرانجام پیکر بی‌جان این پزشک در بهداری نیروی انتظامی پیدا شود. مقامات با جلوگیری از رسیدگی به دلیل این مرگ ناگهانی، علت درگذشت رامین پوراندرجانی را سکته قلبی اعلام کردند.

ضرب و شتم زندانیان

شاید هولناک‌ترین و وحشیانه‌ترین برخورد با زندانیان را باید آزار جسمی و ضرب و شتم آن‌ها در طول تحمل محکومیت دانست. اخبار ضرب و شتم زندانیان سیاسی در ایران در دهه گذشته بدل به اخباری هرروزه شده است.

زهرا کاظمی و ستار بهشتی زندانیانی بودند که زیر شکنجه کشته شد. همچنین در ماه‌های گذشته اعدام شبانه و ناگهانی نوید افکاری زمانی موضوع «قتل زندانیان سیاسی زیر شکنجه» را دوباره در افکارعمومی طرح کرد که ناظران دفن او از مشاهده کبودی‌های متعدد بر بدنش سخن گفتند و شایعاتی مبنی‌بر کشته‌شدن او پیش از اعدام به دلیل ضرب و شتم مأموران منتشر شد.

افشاء شکنجه زندانیان در بازداشتگاه کهریزک، قتل بازداشت‌شدگان در وقایع سال ۸۸.۹۶ و ۹۸ که پروژه رهاسازی کشته‌شدگان چند روز پس از آن حوادث در حاشیه شهرها نیز خبرساز شد. موضوع قتل بهنام محجوبی و ادعای قتل مهرداد تالشی جوان کُرد بازداشت شده که گفته شده او نیز زیر شکنجه طی روزهای گذشته جانش را ازدست‌داده است و انتشار کتاب «شکنجه سفید» اثر نرگس محمدی که حاوی گفتگو با دوازده زندانی زن سیاسی در ایران و تجربه ایشان از شکنجه در طی دوران بازداشت و محکومیت است. در کنار اخبار ضرب و شتم شدید آتنا دائمی، صباکرد افشاری، گلرخ ایرایی، آرش صادقی، مهدی مسکین‌نواز و رضا محمدحسینی، سهیلا حجاب، نرگس محمدی، علیرضا نوری زاد، بهنام محجوبی، افشین شهسواری و حمید منافی و ده‌ها نام دیگر که در ماه‌های گذشته منتشر شده است، همه و همه نشان دهنده عمق وخامت اوضاع و فشار بر زندانیان به خصوص زندانیان جرائم سیاسی و عقیدتی در ایران است.

دی‌ماه امسال نیز در پی درز خبر چندین مورد ضرب و شتم زندانیان، نزدیک به ۷۰ زندانی سیاسی و منتقد و مخالف حکومت طی بیانیه‌ای نسبت به این روند غیرانسانی اعتراض کردند. مشابه این بیانیه در سال ۱۳۹۰ از سوی تعدادی از فعالان سیاسی خطاب به ریاست «هیئت نظارت مرکزی بر حسن اجرای قانون احترام به آزادی‌های مشروع و حفظ حقوق شهروندی» منتشر شد که در آن از برخوردهای غیرقانونی وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران و سعید مرتضوی، دادستان پیشین تهران با خود در مراحل مختلف بازداشت، بازجویی، محاکمه و حبس شکایت کردند و خواستار رسیدگی شدند. آن‌ها مدعی بودند که در دوران بازداشت شکنجه شده‌اند. محسن امین‌زاده، محسن میردامادی، بهمن احمدی امویی، عبدالله مومنی، میلاد اسدی، عبدالله رمضان‌زاده، عماد بهاور، مصطفی تاج‌زاده، مجتبی تهرانی، علی جمالی، محمدحسین خوربک، محمد داوری، امیر خسرو دلیر ثانی، کیوان صمیمی، اسماعیل صحابه، محمد فرید طاهری قزوینی، فیض‌الله عرب‌سرخی، بهزاد نبوی، ابوالفضل قدیانی، مجید دری، ضیا نبوی، مهدی کریمیان اقبال، محمدرضا مقیسه، علی ملیحی، محمدجواد مظفر و حسن اسدی زیدآبادی امضاکنندگان این نامه بودند.

کتمان سیستماتیک حقیقت

تقارن سخنان ابراهیم رئیسی در خصوص اوضاع مناسب و همراه با رفعت اسلامی، با قتل خاموش بهنام محجوبی و لغو ملاقات‌ها و حق تماس کیوان صمیمی، نامه آرش صادقی و اعتراض ۷۰ زندانی سیاسی به شکنجه در دوران محکومیت و قتل مهرداد تالشی سبب شده است، مجدداً افکارعمومی نسبت به این موضوع حساس شده و با آگاهی از شدت وخامت اوضاع جریحه‌دار شوند.

همچنین پاسخ جامعه به ادعای رئیس قوه قضائیه را باید در خواسته جامعه از مقامات طی دو روز گذشته مشاهده کرد: «دعوت دیدار از زندان پیشکش، بگذارید مادر و همسر بهنام محجوبی با بدن نیمه‌جانش در بیمارستان لقمان دیدار کنند.»

به نظر می‌آید ادعای خوب بودن اوضاع زندان‌ها در ایران، بخشی از برنامه سیستماتیک کتمان حقیقت و شرایط سرکوب مخالفان طی چهار دهه گذشته است که مقامات ایران به نام «رأفت اسلامی با زندانیان» آن را هر بار که صدای اعتراض بلند می‌شود، تکرار می‌کنند.

داریوش معمار / ایندیپندنت فارسی