۱-برکسی پوشیده نیست که جنبش دادخواهی یکی ازجنبش های اصیل، مهم و دیرپا در ایران بوده و پیوندوثیقی با سایرجنبشها و خیزش های سالهای اخیر بهویژه جنبش زن زندگی آزادی داشته و شایسته نیست که پیشینه و هویت تاریخی و پر افتخار آن چه به تصریح و چه بهتلویح با نگاه بهبالا و معطوف به قدرت و شخصیت ها، وجه المصالحه بده و بستانهای سیاسی روز قرارگیرد. از سوی دیگر شاهدیم افرادی چون حامداسماعیلیون و عبداله مهتدی و شیرین عبادی و… توسط سلطنت طلبان به مثابه اسب تروا برای کسب مشروعیت و نفوذ در جریانها و طیف های دیگر موردبهره برداری قرارگرفتهاند. ازجانب دیگر مشاهده می شود که این جریان به مدد شماری سلبریتی و مدیاهای پرسروصدا و نیز حمایت هدفمند قدرتهای بزرگ، در تلاشی بی وقفه برای مصادره و کنترل و سترون سازی و رهبری جنبش زن زندگی آزادی از مسیری عمیقا دموکراتیک و برابری خواهانه خود هست. همانگونه که زمانی خمینی و روحانیت بر جنبش انقلابی ضدسلطنتی چنگ انداختند و کسانی ولو با نیات و تصورات دیگر هموارکننده بسترآن شدند. ما این تجربه تلخ را پیشاروی خود داریم.
۲- انقلاب جاری کنونی، به مثابه انقلابی عمیقا اجتماعی، و از جهتی به عنوان انقلاب متمم، تمام کننده و مکمل انقلاب شکست خورده و مصادره شده بهمن۵۷ است که خود در سیاهچاله هژٰمونی روحانیت و جادوی همه باهم آن در همراهی با مشتی لیبرالهای مذهبی چون بازرگان و یزدی و قطب زادهها و ملی مذهبی ها و دیگردنباله روان از چپ و راست… و البته توهم و همذات پنداری گسترده جامعه آن زمان فروغلطید و اینک با اوج گیری رستاخیزی نوین، باردیگر و از جانبی دیگر شاهدتلاشها و تهدیدها و تطمیع های حامیان و مدعیان سلطنت سرنگون و بازتولیدشده توسط حکومت اسلامی هستیم. آنها نیز با توسل به شعار «همه باهم زیرچترمن»و باحمایت همه جانبه قدرتها و مدیاهای بزرگ خود را به صحنه سیاست ایران پرتاب کردهاند. ریشخنددموکراسی.
۳- درونمایه اصلی جنبش دادخواهی را باور و دلبستگی به آزادی و حق بی چون و چرای یک زندگی انسانی و برابر و به بنیادهای دموکراسی تشکیل می دهد. در حالی که در ایران و تجربه تمدنی/ضدتمدنی آن که آکنده از سلطه و جنایات سلسله پادشاهان موروثی واینک نیز سلطه مستقیم رقیب و متحد دیرینه و تاریخیاش، دکانداران دینمداری است که با جلوس و تأسیس «سلسله ولایت فقها» به استبداد و سرکوب و قتل و زندان و به ویرانگری و غارت ابعادتازه ای بخشیده اند. در چنین شرایطی نمیتوان در مقام و موقعیت گزینش مسیری نوین و متمایز از گذشته، سخنی از دموکراسی و آزادی و برابری بر زبان آورد بدون آنکه در نفی دو نظام موروثی و دینی که مولدیکدیگر بوده و هستند، و انقلاب کنونی هم در تداوم و تعمیق همان مسائل حل نشده و انباشته شده انقلاب بهمن و حل آن ها سربرآورده است مرزبندی روشنی داشت. درحقیقت در جامعه و فضای سیاسی ایران مرزبندی روشن با هردو گونه استبداد- در عین اولویت مقابله مستقیم با استبدادولایت- بهعنوان کف دموکراسی و شرط لازم و عدول ناپذیر هر کنش دموکراتیک محسوب می شود. یعنی در دوسطح، که اگر یکی مقابله مستقیم و رودررو با استبدادمسلط است دیگری به شکل مبارزه ضدهژمونیک علیه نوع یا انواع دیگری از استبداد است که در جنبش ضداستبدادی کمین کرده اند. بدیهی است که در این عرصه بویژه مبارزه علیه نظام موروثی که در گذشته تاریخی امتحان خود را پس داده و چه به لحاظ ماهوی و چه برنامه و سیاست ورزی ضددموکراتیک، اهمیت خاص خود را دارد.
گل آلودکردن آب در بزنگاهی حساس
۴- درست در شرایطی که خیزش انقلابی ایران پس از گذشت ۵ ماه طوفانی و سرنوشت ساز، اینک واردفازجدیدی از فرایند تعمیق و بازاندیشی خود و از جمله تعمیق گفتمانی و برنامه در صدد تحکیم صفوف خود در خیابان و کارگران و زحمتکشان شده است و از سوی دیگر همزمان در شرایط نفس گیری که جنبش و کنشگران آن را به ناگزیر وادار به دفع خطر«شاه خور» شدن انقلاب یعنی مقابله با ورود قلوی تاریخی دیگراستبداد رانده شده از در و سودای ورود از پنجره و رجعت به گذشته کرده است، شاهدشبیخون جدیدی از ناحیه آنها هستیم. چنانکه می دانیم بخش هایی از جنبش داخل کشور با انتشارمنشور یا منشورهایی برخاسته از متن خود در حال رقم زدن نقطه عطف تازه ای در تقویم انقلاب و سرنگون کردن سامانه قدرت حکومت اسلامی و اقتصادی سیاسی آن با سوگیری عمیقا دموکراتیک و رهاییبخش است، دقیقا در چنین شرایطی که راست ها با نقشآفرینی سلطنت طلبان، با پرسش ها و چالش های مهم و مزاحم برای هژمونیک کردن خود مواجه شده اند، در کمال ناباوری و تأسف شاهدچرخش حیرت انگیز عده ای از کنشگران مدعی دادخواهی هستیم که عملا در این لحظه های حساس به گل آلودکردن آب و زدن باصطلاح «گل به خود» روی آورده اند. برخی از آنها از قضا همین چندی پیش بیانیه ای را به مناسبت آفتابی شدن پرویزثابتی و علیه عادی سازی شکنجه و سرکوب و این که دادخواهی مشمول مرور زمان نمی شود و از جمله مشخصا جنایتهای دوران شاه سابق امضاء و انتشارداده بودند، اما اینک شاهدیم که چگونه دانسته و ندانسته با تقلیل گرایی، آن را با رقیق ترین و کلی ترین واژهها به سودای بده و بستان های خفته و ناخفته سیاسی این و آن درهمآمیخته اند. درست درچنین لحظات خطیر و مهمی است که شاهدانتشارپیام و «پیمان دادخواهی» مشترک با کسان و حامیان رویکردی هستیم که نه فقط در برپاکردن و مشروعیت بخشیدن به معرکه جدید سلطنت طلبان نقش مهمی ایفاء کرده اند بلکه هم اکنون نیز به آن ادامه داده و نقش مهمی در رونق بخشیدن به پروپاگاندای آنها در چهارگوشه عالم بهعهده دارند. براستی چرا این چنین با عجله و در این زمان مشخص به یاری آنها شتافتهاند؟. آیا معیاریک «پیمان» اصولی و نه کاذب و صوری، درنگ بر عمل زنده پپمان بستهگان است یا گذاشتن امضاء در زیر واژگانی توخالی که با آن فقط می توان همه مرزهای موجود بین رویکردهای عمیقا متفاوت و چه بسا متضاد را بهم ریخت و به سخره گرفت؟. با چنین تناقضی و در چنین حالتی تا چه حد میتوان اصل و غرض دادخواهی را جدی گرفت؟. و چنین است که از خلال واژه گان پرطمقراق و توخالی و سترون و دیرآشنائی چون پیمان و میثاقهای حقوق بشر … مواجهیم که قراراست در آن نه سیخ بسوزد و نه کباب!. گل آلودکردن آب در شرایطی که مرزبندیهای گفتمانی در حال تعمیق و ژٰرفایافتن هست، و از جانب دیگر مناسک غسل تعمید ضدانقلاب مغلوب در گوادلوپ دوم در جریان است، چه معنایی دارد؟. درست در لحظاتی که حامداسماعیلیون سرمایه اجتماعی خود را که مدیون دفاع از «دادخواهی» قربانیان سرنگونی هواپیما بدست سپاه و داشتن رویکردمدنی بوده است، به مثابه پلی در خدمت سلطنت قرارداده است، و با نشستن بر کرسی سیاست و رد و بدل کردن ماچ و بوسه با سلطنت، مشروعیت مردمی خویش را به رایگان تقدیم به آن میکند، تولیدچنین فضاهائی برای مانور و دست اندازی جریانهای راست و زیرفشارقراردادن مطالبات جنبش داخل کشور، چه هدفی را دنبال میکند؟ براستی چه نستبی بین سپاه که هواپیمای اوکراینی را سرنگون می کند و آن جریانی که از قضا جذب سپاه نقش مهمی در پروژه فروپاشی باصطلاح کنترل شده آن دارد وجوددارد؟. در حالی که نشست مدافعان منشورهمبستگی موردادعا در دانشگاه جرج تاون بدنبال فیل هواکردنشان، زیرفشارمنشور برخاسته از داخل و متن جنبش و نیزفشارمستقیم خودجنبش علیه هردو نظام قرارگرفته و آنها را که سودای رهبری جنبش داخل را داشته اند دچار چالش های جددی کرده است، بطوری که نیاز به آراستن منشور و بدیل شان دارند، گوئی کمکی از غیب فرارسیده باشد!. حتی انتخاب زمان انتشارهم فی نفسه خسارت باراست، اما مفاد تقلیلگرایانه آن نه فقطموجب بیمعناکردن دادخواهی و نیز دموکراسی است و نمونهای است از همان رویکرد «همه با هم» و لاجرم ریختنآب به آسیاب آن، بلکه در خدمت مغشوش کردن فرایند تفکیک گفتمان واقعا دمکراتیک و نشأت گرفته از پائین و پیوندوثیق آزادی و برابری، از گفتمان ضددموکراتیک و اقتدارگراست. درست درحالی که جبهه ای از راستها با همه توان خود برای مصادره جنبش انقلابی و شعارهمه باهم بهدنبال تبدیل آن به یک انقلاب مخملی و هدایت شده در«چارچوب» هستند، انتشارچنین بیانیه ای با چنین ترکیبی و در چنین زمانی و با چنین مضمون بی رمقی ، البته بهسودجنبش دادخواهی نبوده و بیش از آن در خدمت آن نوع روندها و رویکردهای سیاسی است که به این گونه رفتارها و رویکردها، خارج از نیات این و آن معنا و جهت می دهند. حداقل شرط لازم و موجهی که می توانست جلوی سوء استفاده از آن را بگیرد و مانع از تبدیل آن به یک پیام مسموم بشود، مرزبندی قاطع و روشن آن با راست ها و سلطنت طلبان و نمادهایی چون پرویزثاتبیها بود که البته در آن صورت چه بسا ناقض خود و هدف خود می شد. اکنون روشن است که مسیربالیدن جنبش دادخواهی بهعنوان یکی از جنبشهای موجود نه در انفرادخود بلکه در پیوند و گره خوردگی تنگاتنگش با دیگر جنبشهای ضد استبدادی و برابری خواه و در هم تنیدگیش با خیزش انقلابی زن زندگی آزادی است که اینک با شعارهایی چون مرگ برخامنه ای، مرگ بر دیکتاتور و یا مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر برآمدکرده است. پیشروی چنین جنبشی مستلزم مرزبندی با هرنوع نظام اقتدارگرا و مشخصا با ولایت دینی و موروثی و هرگونه وکالت خواهی و بیعت طلبی است. چه نسبتی بین این «پیمان دادخواهی» با «نه به ولایت و نه به وراثت» وجوددارد، درشرایطی که خود به حلقه ای از حلقات متداخل با آن تبدیل می شود؟. تردیدی نیست که این پیمان بی یال و دم و اشکم را اگر که مصلحت اقتضا می کرد و یا بکند شخص رضاپهلوی و دیگرحواریون نیز می توانستند و می توانند امضاء کنند. در پس آن احتمالا نمی توان نقش کسانی را نادیده گرفت که در میزگرددانشگاهجرج تاون، چه رضاپهلوی و چه اسماعیلیون که مدعی بودند اصل منشورآن ها از سوی افرادی از داخل آمده است که حتی به تلویح اسامی برخی از حامیان آن را نیز مطرح کردند. این حقیقت نباید برکسی پوشیده باشد که بازگشت سلطنت و پهن کردن فرش قرمز در زیرپای آن اگر که ممکن باشد، نه با سلام و صلوات که تنها با مشت آهنین ممکن خواهد بود. البته این تنها یک روی سکه سودای نهفته در میان شمارمهمی از امضاء کنندگان این پیمان نامه است. چنان که می دانیم امضاء کنندگان فقط افرادحقوقی نیستند، برخیها نفس وجودشان خود یک پلاتفرم و مبین یک گرایش خاص است. روی دیگر سکه تلاشی است ولو فعلا بالقوه و مستتر که در ورای دادخواهی برای شکل دادن به جبهه ای متشکل از گرایشهای میانه و جمهوری خواهان شرمگین و راست کیشان اعم از باصطلاح سلطنت طلبان مشروطه خواه، ملی یا ملی-مذهبیها و سبزها و موسویچیها و کلا نیروهای بینابینی، و یارگیری از صفوف حامیان دیروز و یا متزلزل امروزرژیم و در حاشیه آنها جلب بخشی از سازمانهای کرد و یا بخشی از «چپ»ها با هدف آذین کردن ویترین سیاسی. البته در شرایطی که هرآلترناتیوی برای آن که پایش روی زمین باشد سعی می کند به نحوی خود را به داخل وصل کند، پیوند شماری از چهرههای داخل البته با گرایشات خاص و نیز چهرههای خارج از جمله سلطنت، نمای کلی چنین ائتلاف و بدیلی را تشکیل می دهد. همه اینها البته نه به تصریح اما به شکل تلویح و بالقوه در متن پیمان دادخواهی وجوددارد.
۵- همه میدانند و می دانیم که پایگاه اجتماعی و واقعی جنبش دادخواهی که هدفمان تقویت صفوف مستقل و رادیکال آن است در کجاست. چنانکه از قضا همزمان با چنین «پیمانی» شاهد انتشاربیانیه و منشور جمعی دیگر از دادخواهان* هستیم که در آن درعین دادخواهی و مقابله با حاکمان کنونی و جنایتهای چنددهه اخیرآن و از جمله با نام بردن از جان باختگان جنایت سرنگونی عامدانه هواپیمای اوکراینی، به محکوم کردن و مرزبندی با تحرکات جناح راست و سلطنت طلبان و آفتابی شدن پرویزثابتی هم پرداخته اند. آنها بندآخربیانیه یا منشور خود را چنین پایان داده اند:
«ما امر دادخواهی را به نیروی خود و مستقل از همۀ احزاب و گروه های سیاسی و فارغ از رقابتهای سیاسی به پیش می بریم. در جنبش «زن، زندگی، آزادی» همراه مبارزۀ مردم آزادیخواه برای دستیابی به آزادی، رفاه و برابری هستیم و هیچ اتکا یا چشم امیدی به هیچ منبعی از قدرت و ثروت نداریم».
باین ترتیب تفاوت بین این دو رویکردآن است که یکی با تکیه به نیروی خود و پایگان اجتماعیش و با دفاع از دادخواهی خانوادههای خاوران و همه جانباختگان و زندانیان چهل وچهارسال سرکوب حاکمان کنونی و البته جنایات هرمستبددیگری، پیمان می بندد و دیگری با کسانی به پیمان دادخواهی مینشیند که شماری از آنان آشکارا دست در دست مستبددیگری، خواسته و ناخواسته دادخواهی را تبدیل به ابزار و پوششی برای سوداهای سیاسی خود کردهاند. وجود این گونه چرخشها و آب را گل آلودکردن به ما و همه کنشگران جنبش آزادی و برابری هشدار میدهد که چگونه در فقدان شفاف شدن گفتمان ها و عدم پابیندی استوار به موازین دموکراتیک در حالی که بازیگران گوناگون و قهاری از رژیم تا «اپوزیسیون» خارج و قدرتها مشغول نقش آفرینی هستند، هرکدام از ما کنشگران و مدافعان جنبش با خطر لغزش های تاکتیکی و چه بسا استراتژیکی مواجه هستیم که احتراز از آنها نیازمندهوشیاری و مراقبت و درنگ بر ترفندها و مانورهای این بازیگران، درعین تعمیق گفتمان آزادی و برابری و شفاف کردن مسیرپیشروی و تقویت همبستگی ونیز دیالوگ با یکدیگرهست. وگرنه در این وضعیت گرگ و میش و پیچیده و مبهم معلوم نیست که ولو با نیت خیر و باصطلاح قربتا علی الله اله آیا داریم یارگیری می کنیم یا یارگیری می شویم؟! بر این نظرم که با چالش هایی که راستها به دلیل مرزبندی های جنبش داخل کشور اعم از نوع حکومت و یا مرزبندی برنامهای و محتوائی با آن مواجه شده اند و علیرغم حمایت های قوی بین المللی می شد و می شود با تکیه به این جنبشهای داخل و نیز پیگیری اصل دادخواهی، هژمونیگری و صفوف ائتلافی چه بسا ناهمگون آنها را به سود جبهه انقلاب و تقویت و بسط صفوف آن بهم ریخت و با چالشهای جدی مواجه ساخت. بهشرط آنکه خود، آب را گل آلود نکنیم و آب به آسیاب «همه با هم» نریزیم. ۶- باین ترتیب اکنون در واقعیت، شاهد تلاشهایی هستیم که توسط عده ای دانسته یا ندانسته تحت عنوان«دادخواهی» در مشارکت با شماری از آژیتاتورها و حامیان بساط و بارگاه سلطنت و نشست و برخاست با قدرتهای بزرگ، برای زدن پلی بین آنها با راست های غیرسلطنت طلب و بخشی ازجمهوری خواهان ، و با هدف متشتت کردن صفوف جنبش انقلابی در جریان است. در هفته ها و ماههای گذشته عدهای با وجودوکالت خواهی و آن معرکه گیریها و هژمونیطلبیها، در نقش اسب تروا برای کسانی ظاهر شدند که جهت «عادی سازی» و مشروعیت بخشدن به خود سخت به آنها نیازداشتند. اکنون هم تلاش می شود که بهوساطت همان اسب ترواها و با جذب اسب ترواهای جدید، با زدن پل یا پل های تازهای ضمن مقابله با چالش های پیشاروی خود، فضاهای تازه ای را برای پیشروی خود بگشایند. هدف پس زدن پرسش ها وانتقادها و تردیدهای بوجودآمده نسبت به«مشروعیت شان» و ممانعت از شکل گیری گفتمان رادیکال و برابری خواه و صف آرائی شفافی است که در درون صفوف جنبش ضداسبتدادی علیه نظام حاکم در جریان است. از همین رو شرایط خطیر کنونی و حساس بودن اوضاع هوشیاری بیشتری را از ما طلب می کند که مانع از سوء استفاده و تبدیل شدن خود به پل پیشروی و هژمونیک شدن نیروهای ضددمکراتیک شویم. تقویت مسیربالنده جنبش زن زندگی آزادی به احساس مسؤلیت بیشتری نیاز دارد. بنطرم برای آن دوستانی که سراسیمه به انتشاراین پیمان نامه و پیام مسموم پیوسته اند، شاید شایسته و لازم بود بود که باتوجه به اهمیت چنین رویکردی، بجای عجله کردن و پاسخ مثبت یا منفی دادن، ابتدا نظر و دلایل خود را به شکل علنی با دیگر همراهان و دوستان و کنشگران سیاسی بویژه جنبش دادخواهی و کنشگران آن در داخل و خارج مطرح می ساختند، آنگاه پس از گفتگوی باز و علنی با طیفهائی که به آنها تعلق خاطر داشته اند و با تمسک به شیوه و منش دمکراتیک و سازنده تصمیمنهائی خود را، بدون تسلیم به وسوسه عجله کردن می گرفتند. وگرنه بیم آن می رود که با شیوع این نوع شیوههای نادرست که تنها یکی از فرازهای آن است همانطور که در تیتر این نوشته آمده است جز به گل آلودکردن آب کمکی نکرده باشیم.
ائتلاف ضمنی؟
به طورخلاصه: معضل اصلی این منشور حتی اگر عبارات و واژگان کم رمق و کلی گوئیهای بکاربرده شده در آن را جدی نگیریم که البته بههیچ وجه کم اهمیت نیستند، مشارکت با کسانی ولو تحت عنوان دادخواهی است که آشکارا و در زیرآفتاب با همه توش و توان خود دست اندرکاربر پاکردن بساط و بدیلی دیگر و از بالا هستند که در مغایرت کامل با روح و درونمایه انقلابی جنبش دادخواهی است. علاو براین بطورضمنی حامل میل به ائتلاف حداقل توسط بخشی از گرایشاتی است که در این بیانیه کنارهم قرارگرفتهاند. چنین رویکردی می تواند ره به هموارکردن مسیریک بساط استبدادی دیگر به گشاید. این که با وجود چنین پارادوکسی این نوع پیمانها را بتوان جدی گرفت، البته به خوش بینی بیش از حدی نیازدارد. در حقیقت نه همسخنی و هم «پیمانی» که بسیج پایگان اجتماعی و تقویت صفوف مستقل و مبارزه نظری و حقوقی و سیاسی با چنین جریانها و مواضع آنهاست که میتواند نه فقط در تقویت جنبش دادخواهی مؤثرباشد و حتی کسانی در میان آن ها را که واقعا درددادخواهی داشته باشند بهسوی جنبش دادخواهی جلب کند، بلکه مسیرسرنگونی را نیز با گسترش دامنه توده ای انقلاب اعم از زنان و جوانان و کارگران و زحمتکشان و تهیدستان ودانشجویان و روشنفکران و همه تبعیض شدگان یعنی اکثریت بزرگ جامعه مرکب از اقشار لایههای مختلفی که جملگی زیرخط فقرو سرکوب سیستماتیک قرارگرفته اند هموارسازد.
ما با کنشامروز آینده خود را می سازیم. با این همه هرکس مختاراست که صلاح خویش داند و راه خود برود.
تقی روزبه ۲۶.۰۲. ۲۰۲۳
*- پیمان دادخواهی
*- منشوردادخواهی جمعی از خانوادههای خاوران
/