قسمت…2
شورش محی
صدای داد وکمک وگریه باصدای تیروخومپاره آهنگی ترسناک را دردفتر ملودی من به ثبت رساند که تابه امروز درگوشهایم زوزه میکشد.در۸ماهگی توانستم راه بروم وبدوم ازکودکی علاقه شدیدی به چاقو داشتم وهمیشه باچاقو بازی میکردم چشمان کوچک وتیز بین من مایه حیرت همگان بود .پدرم آدم شجاع ونترسی بود درمیان درگیری به بیرون میرفت وبرای هر۳۲نفری که درخانه دایی بازید بودیم غذاتهیه میکرد هرچند که باعصبانیت دایی روبرو میشد.پاییز۵۹بود حدود ۱۵روز ازدرگیری ها میگذشت.همراه پسرداییم طبقه بالا بودیم وبازی میکردیم توالت داشتم ومادرم راصدازدم ازکودکی چیزها رااحساس میکردم قبل از رفتن به توالت مادرم از پله هابالا آمد. من وپسر داییم زیر دروردودی سالن که ترکیبی ازشیشه های رنگی بود نشسته بودیم و بازی می کردیم،من را با آغوش به توالت برد وصدای مهیب انفجار وپرتاب شدن من ومادرم وصدای ای داد وبرسر کوبیدن مادرم گوش من راپر از جنون انتقام کرد،بیرون رفتیم من در آغوش مادرم بودم چیزی نمی دیدیم همه جا دود بود مادرم زمین رانمی دید زمین پر ازشیشه بود، من را زمین گذاشت. فریادهای مادرم که پدروبرادر وخواهرم وهمه راصدامیزد. صدای داییم آمد، صدایت رو بیار پایین همه زنده اند مادرم نشست وشروع به گریه کردن کرد دود کم کم خانه راخالی میکرد تابه خانه دیگری برود،داییم کارمند بیمارستان بود پانسمان وکمک های اولیه رو به خوبی بلد بود تقریبا همه بجز من ومادر ،،،زخمی بودند، ترکشها به تمام اتاقها سرک کشیده بود و همه اعضای خانواده را بصورت سطحی زخمی کرده بود، همه پانسمان شدند، پدرم که گوشه ای نشسته بود، با صدای ضعیفی گفت، کاک بازید من هم زخمی شده ام.
داییم فکر کرد زخم پدرم هم سطحی و کوچکه، وقتی پدرم که کمرش رو با پارچه بسته بود زنها شروع به جیغ کشیدن کردند، پهلوی پدرم پاره شده بود، قبل از انفجار پدرم در ورودی زیر زمین بود واولین و بزرگترین ترکش به او برخورد کرده بود، داییم تا با این صحنه روبه رو شد در خونه رو باز کرد و چنان داد زد و به خمینی و جمهوری اسلامی فش داد که صدای تیر و جنگ برای چند لحظه قطع شد و سکوتی مرگ بار سرتاسر شهر را فرا گرفت، روده های پدرم بیرون زده بود/قسمت دوم