نزدیک به چهل و چهار سال است که تروریسم اسلامی بر ایران حاکم است. مردم ما در تلاش قهرمانانه برای گذر از سیاهترین و خونریزترین دیکتاتوری تاریخشان و استقرار نظامی مبتنی بر آزادی و حقوق بشر، اینک هر روز حماسهای تازه میآفرینند.
جنبش کنونی که حرکتی تاریخی در جهت نوزائی ایران و از میان بردن همه تبعیضات جنسی، قومی، مذهبی و عقیدتی است و به بهای سالها مبارزه و هزاران ایرانی جانباخته در این راه، اکثریت عظیم ایرانیان را در داخل و خارج علیه تروریسم مذهبی همصدا کرده و پتانسیل آن را دارد که بخش ساکت و یا مردد جامعه را نیز به جز آنانکه سهمی در غارت ثروتهای ملی و دستی و نفعی در آدمکشی دارند، با خود همراه سازد.
از هماکنون صدای ترکخوردن بدنه نظام اسلامی و شکستن ستونهای آن در ایران و جهان شنیده میشود. تردید در سطوح پایینی ارگانهای سرکوب و ترور را میتوان دید. بسیاری از کارگزاران رژیم نیز از بیآیندگی حکومت اسلامی بهوحشت افتاده و بهدنبال راه فرار هستند.
در هیچ زمانی از تاریخ ایران، زنان تا به این اندازه مصمم به نابودی تبعیضهای جنسی و مردم بهطور کلی تا به این حد مصمم به ازمیان برداشتن این نظام تروریستی نبودهاند. در هیچ زمانی رژیم اینقدر مستاصل، سراسیمه و در حال فروپاشی از درون و منزوی در جهان نبودهاست. بالاخره اینکه هیچگاه جهانیان تا به اینسطح ستایشگر و حامی جنبش رهائیبخش مردم ایران که «زن، زندگی، آزادی» نام گرفته، نبودهاند.
اما در این میان هنوز هستند معدود کسانی از دلبستگان اصلاح فاسدترین رژیم کنونی جهان که وقتی جنبش در مسیر خود اوج میگیرد، سر به جیب غم و غصه فرومیبرند و لال میشوند، اما بهمحض افت موقت جنبش، جان میگیرند و به جستوخیز درمیآیند و علیه این رنسانس-انقلاب تاریخی، زبان بهسرزنش و تخریب باز میکنند.
خوشبختانه در شرایطی که تروریسم اسلامی حاکم، خود مستاصل است، از دست ناتوان و اذهان مغشوش این چندصد دلبسته اصلاح رژیم، هیچ کاری برنمیآید مگر بیآبروتر کردن و خوار و خفیف کردن خویش. آنکه در این دریای پرتلاطم طوفانی به جنگ امواج میرود، به غرق خود میشتابد.
بهراستی آیا اینهمه خونریزی، ترور در داخل و خارج ایران، کورکردن چشم دختران و زنان بهضرب ساچمه و یا اسید، اینهمه اعدام بیگناهان و دگراندیشان، آن قتلعام خوفناک هزاران زندانی سیاسی، اینهمه آدمربایی، قتلهای زنجیرهای، اینهمه به گلوله بستن تظاهرات مسالمتآمیز و کشتار هزاران تن از جوانان وطن در تظاهرات اعتراضی ۴۰ سال گذشته، اینهمه قتلهای زیر شکنجه… اینهمه اصلاحطلب سابق که به جنبش پیوستهاند، ومثلا همین اعلامیه اخیر میرحسین موسوی که بهکلی از نظام دینی و قانون اساسی عبور کرده، هنوز برای بازکردن چشم این دلبستگان به نظام مقدس تروریستی کافی نیست؟
تروریستی اعلام کردن سپاه و پیروزی جشن آزادیخواهانه
مصوبه پارلمان اروپا در مساله تروریستی شناختن سپاه پاسداران پیروزی مهمی برای جنبش انقلابی دموکراسیخواهانه ایران علیه تروریسم مذهبی حاکم بر کشور ما است. این پیروزی مدیون مبارزه درخشان جنبش زن زندگی آزادی است و البته به بهای جانهای عزیز و خونهای پاکی که جای جای خاک میهنمان را گلگون کرده است، به دست آمده. به موهبت این جنبش که زنان نقش محوری و تاریخی در آن دارند جهانیان حساب مردم شجاع و آزادیخواه ایران را از تروریسم اسلامی جدا کردهاند و از این رهگذر ایرانیان در جهان احساس غرور و سربلندی میکنند؛ از این مهمتر، تروریستی خواندن سپاه، جنبش دموکراسیخواهانه ایرانیان در داخل و خارج کشور را تقویت میکند و انگیزه مبارزاتی علیه رژیم جنایتکار اسلامی را افزایش میدهد.
تفکر حاکم بر سپاه پاسداران از دیرباز ایدئولوژی اسلام جهادگرا است که دست زدن به هر جنایتی علیه هرگونه مخالف سیاسی خود و دگر مذهبان و دگر اندیشان در ایران و جهان را مباح و حتی بر خود واجب میداند. و برآن است که با جنگ دائم علیه کفر جهانی یعنی همه کسانی که مثل خود آن نیستند، حکومت “ناب اسلامی” را نخست در کشورهای مسلمان و پس از آن در همه جهان برقرار سازد. در واقعیت امر ایدئولوژی حاکم بر سپاه پاسداران در دشمنی با دگراندیشان، دگر مذهبان و مدافعان برابری زن و مرد و طرفداران حقوق بشر فرقی با القاعده، داعش و طالبان ندارد. تنها تفاوت نگرش جهادی سپاه با سایر جریانات تروریستی اسلامی در مساله اختلاف میان شیعه و سنی است. و از آنجا که این جریان به امکانات یک کشور ثروتمند بزرگ متکی است از همه جریانات تروریستی جهان خطرناکتر است. و در واقع دشمن شماره یک دموکراسی، حقوق بشر و همه دستاوردهای درخشان تمدن بشری است. سپاه نه تنها یک ارتش خطرناک تروریستی و جنایتکار است بلکه حامی جریانات تروریستی ضد آمریکایی و اروپایی در سراسر منطقه و جهان است.
این جریان تروریستی که سپاه قدساش سالهاست در منطقه برای توسعه نفوذ جمهوری اسلامی به جنایت و آدم کشی مشغول است و در ایران هم وظیفه سرکوب و کشتار ایرانیان برعهده دارد، با همه جنبشهای آزادیخواهانه ایران و کشورهای همسایه و با همه دولتهای منطقه که به آن تمکین نمیکنند بطور پنهان و آشکار در جنگ است و بر آن است که به زودی اسرائیل را نیز نابود خواهد کرد. تروریستی اعلام شدن آن توسط پارلمان اروپا بی تردید ضربهای بر پیکر فرتوت تروریسم اسلامی است.
حاکمان جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه پاسداران در این چهل و سه سال گذشته همواره با قساوت و بیرحمی همه جنبشهای مسالمت آمیز ایران را سرکوب کردهاند و در عین حال سرکوب، کشتار و اعدامهای بیرحمانه مخالفان را به اقدامات “اغتشاشگرایانه” و “خشونت”معترضان بی دفاع و بی سلاح و بی گناه نسبت دادهاند.
اما آنچنان که در این مقاله به آن خواهم پرداخت جریانی که هنوز مدعی اصلاحپذیری جمهوری اسلامی است همصدا با سخنگویان رژیم اسلامی به شدت با تروریستی خواندن سپاه به مخالفت پرداخته و حتی در مواردی سرکوب و اعدامها را به گردن نیروهای اپوزیسیون انداخته است.
بیانیهای که حتی چهرههای شناختهشده اصلاحطلب آن را امضا نکردند
با این مقدمه اشارهای دارم به بیانیه «عدهای از اصلاحطلبان داخل و خارج در محکوم کردن تروریستی اعلام کردن سپاه» و نیز مطلبی از فرخ نگهدار که سراسر دهنکجی به جنبش دموکراسی خواهانه کنونی است.
درباره بیانیه فقط اشاره میکنم که شمار اندک امضاکنندگان این بیانیه و نبودِ امضای چهرههای مبارز و سرشناسِ اصلاحطلب، نشانه روشنی است که تلاش این دسته از اصلاحطلبان در تطهیر سپاه پیشاپیش با شکست مواجه شده است.
و اما در همین زمینه اخیرا نوشتهای از آقای نگهدار با تیتر “راه گذار به دموکراسی و آزادی مسالمت آمیز است” در سایت زیتون منتشر شد که نظرات همیشگی او در مورد حکومت جمهوری اسلامی و نگاه “ضد امپریالیستی” همسو با جمهوری اسلامی در لابلای زرورقی از تکرار واقعیات انکار ناپذیر به خوانندگان ارائه شده است.
زیر سؤال بردن رندانه ماهیت مسالمتآمیز جنبش
این نوشته پس از غیبت معنی دار ایشان در چند ماهه اوج جنبش تاریخی “زن زندگی آزادی” منتشر شده و تیتر آن “راه گذار به دموکراسی و آزادی مسالمت آمیز است” از همان آغاز مطلب نشانه مخالفت او با جنبش انقلابی اخیر ایران و غیر مسالمت آمیز دانستن آن است. دراین مقاله برای مسالمت آمیز بودن جنبشهای اعتراضی الزاماتی در نظر گرفته شده که شامل هیچ یک از این جنبشهای اعتراضی گذشته و حال ایران نمیشود. به پارگراف زیر توجه کنید:
“برای مسالمت آمیز بودن گذار الزامی است که بین نمایندگان مخالفان و حکومت، برای تعیین دامنه تغییر در ساختار قدرت و شیوه اجرای آن، ارتباط و گفتگو برقرار شود. کسانی که قبلا در حکومت مسوولیت داشته و اکنون جزو منتقدان درونی محسوب میشوند، میتوانند رابط بین حکومت و نمایندگان مردم باشند… “
با این نگرش که نگاه گروهی از اصلاح طلبان رژیم اسلامی است”جنبش زن زندگی آزادی” مسالمت آمیز محسوب نمیشود و گویی قهر و آدم کشی رژیم جنایتکار علیه جنبش “زن زندگی آزادی” بخاطر مسالمت آمیز نبودن آن بوده است. در حالیکه همه جنبشهای اخیر ایران مسالمت آمیز بودهاند. در این مورد توجه میدهم به یکی از همفکران نزدیک ایشان و از نویسندگان بیانیه پیشگفته، که اخیرا گفته بود در مساله اعدامها نیروهای خارج از کشور که مردم را به خشونت تحریک کرده بودند مقصراند (جلائی پور؛ نقل به معنی)
و اما رژیم تروریستی اسلامی چگونه ممکن است با نمایندگان جنبش “زن زندگی آزادی” گفتگو کند؟ گویی ایران بریتانیا است و حکومتش حاضر است با اپوزیسیون حالا گیرم غیرمستقیم گفتگو کند. حکومتی که خاتمی و امثال او برای عیادت “رهبر” التماس میکنند، اما آنان را به درگاه او راهی نیست، حکومتی که مخالفان را مثل آب خوردن میکشد، حکومتی که مخالفان را زیر شکنجههای وحشیانه وادار به اعتراف به کاری که نکردهاند میکند و بعد آنان را اعدام میکند. حکومتی که پاسخاش به هر مطالبه منطقی زندان، شکنجه و کشتار است چگونه حاضر میشود با مخالفان خود آنهم مخالفانی که شعارهای براندازانه میدهند گفتگو کند؟ این حکومت کاری کرده و کارنامهای آنقدر سیاه و خونین و خائنانه دارد که ظرفیت یک گام عقب نشینی هم ندارد و حتی اگر به فرض محال حاضر به گفتگو با اپوزیسیون شود، هیچ کس قول و قرارهای او را باور نمیکند.
پیشنهاد ایشان آن است که از طریق منتقدان درونی رژیم، لابد افرادی امثال ناطق نوری، علی لاریجانی، حسن روحانی، محمد خاتمی، حسن خمینی و امثال آنها با نمایندگان جنبش “زن زندگی آزادی” که اگر ثابت شود کسی نماینده این جنبش است اعدام میشود و یا با زندانیان سیاسی امثال نرگس محمدی، نسرین ستوده و یا نمایندگان معترضان کردستان و بلوچستان و غیره گفتگو کنند و نظرات آنان را به سمع مبارک خامنهای برسانند و از این طریق راه تغییرات ساختاری که باید دامنه آن نیز میان نمایندگان اپوزیسیون و رهبران رژیم مورد توافق قرار گیرد تعیین کنند. کشف عجیبی که میتواند ایران را به دموکراسی برساند!!!
حاکمیتی که رفتارش با منتقدان درونی رژیم یعنی با خودی هائی که جرات انتقاد پیدا کردهاند بیرون انداختن آنها از چرخه حکومت و منتسب کردن آنان به و یا تاثیر گرفتن آنان از آمریکا و اسرائیل است چگونه قرار است با نمایندگان جنبشی که شعار جدائی دین از دولت میدهد پای “گفتگو” بنشیند و راجع به اصلاح رژیم و “دامنه تغییر ساختار” رژیم گفتگو کند. واقعا اگر چنین باشد باید نظام جمهوری اسلامی را یکی از دموکرات ترین رژیمهای جهان دانست و نه تروریست!
لابد نظر این اصلاح طلب حکومتی که حتی در آخرین انتخابات فرمایشی رژیم که ولی فقیه پیشاپیش رئیسی را منصوب کرده بود هم مردم را به رای دادن تشویق میکرد آن است که جنبش انقلابی باید دست از شعارهای رادیکال و ضد رژیم بردارد و با شعارهای اصلاح طلبانهای که برای رژیم قابل قبول باشد به میدان بیاید و سقف خواستههای خود را آن قدر پائین بیاورد که منتقدان درونی رژیم بتوانند میان آنان و رژیم گفتگو برقرار کنند و این انحلال طلبی جنبش انقلابی کنونی به زعم او ضرورت مسالمت آمیز شدن آن است. و جنبشی که چنین نیست و نمیخواهد با رژیم گفتگو کند مسالمت آمیز نیست و البته با این استدلال این قهر و کشتار رژیم است که بطور غیرمستقیم توجیه میشود. این حرفها حتی از نظرات منتقدان درونی رژیم هم عقب مانده تر است.
به راستی آدم باید تا کجا سقوط کرده باشد که مدعی شود که جمهوری اسلامی، حکومتی که چهل و چند سال است فقط با قهر و کشتار به مطالبات مردم پاسخ میدهد و جنبشهای مطالباتی پیشین مثل رای من کو و یا جنبشهای مطالباتی ۹۶ و ۹۸ (که بیشتر اعتراض به گرانی بودند) را با مسلسل و اعدام و کشتار هزاران ایرانی پاسخ داده، حالا حاضر به گفتگو برای اصلاحات ساختاری باشد؛ آن هم در برابر جنبشی که به سطح عالی سیاسی ارتقاء یافته و با صراحت میگوید ما جمهوری اسلامی را نمیخواهیم. همان گونه که پیشتر اشاره شد این یعنی محکوم کردن رندانه شعارهای جنبش زن زندگی آزادی و ادعای قهرآمیز بودن خود این جنبش!
در چه شرایطی اپوزیسیون گفتگو میکند؟
گفتگوی نمایندگان اپوزیسیون و حکومتگران با و بدون میانجی امری است که علیالقاعده زمانی امکانپذیر میشود که دیکتاتوری حاکم احساس میکند که موازنه قوا به زیان دیکتاتوری تغییر کرده و حاکمان قدرت سرکوب و ظرفیت حفظ قدرت را از دست دادهاند. در اینگونه شرایط معمولا حاکمان به سود منافع شخصی خود میبینند که در برابر جنبش نیرومند مردم عقبنشینی کنند و اگر بتوانند خود و منافعشان را در سازش با جنبش انقلابی حفظ کنند.
معمولا در چنین شرایطی است که در نظامهای دیکتاتوری و توتالیتر شکاف ایجاد میشود و حکومتگران راهی جز گفتگو و عقبنشینی برای نجات خود نمیبینند. بدیهی است که رهبران جنبش انقلابی نیز در چنین شرایطی برای پرهیز از خونریزیهای بیشتر و گذار مسالمتآمیز به دموکراسی، هم خود پیشنهاد مذاکره میدهند و هم از پیشنهاد مذاکره برای انتقال قدرت به نمایندگان جنبش استقبال میکنند. اما اولاً در ایران رابطه جنبش انقلابی دموکراسیخواهانه با دیکتاتوری مذهبی هنوز به اینجا نرسیده و ثانیاً این رژیم مانند رژیمهای فاشیستی احتمالا تا آخر دست از کشتار برنمیدارد. ضمن آنکه اپوزیسیون همواره باید بکوشد که در مرحله تغییر موازنه قوا حتی به قیمت امان دادن به حکومتگران اگر ترک قدرت را بپذیرند، از خونریزی بیشتر اجتناب شود.
جدا کردن ایرانیان داخل و خارج
در جای دیگری ایشان جنبش مبارزاتی داخل و خارج را کاملا از هم جدا میکند و مدعی میشود که خواستههای خارج و داخل مطلقا با هم فرق دارند. به این نوشته دقت فرمائید:
“واقعیت به روشنی نشان میدهد که هم انگیزهها و هم جهت اعمال فشار و مطالبه گری مبارزان و معترضان در داخل و خارج متفاوت است. چشم سرشناس ترین پیشگامان جنبشهای مردمی در ایران به واشنگتن و لندن و به تشدید تحریم، به بالا رفتن قیمت دلار نیست. امید آنان به شمار شهروندان ایرانی است که روی پای خود میایستند و اعتراض میکنند”.
این نوع جدا کردن داخل و خارج دقیقا در جهت ایجاد تفرقه و فاصله انداختن میان داخل و خارج و نومید کردن داخل از میلیونها ایرانی وطن پرست خارج از کشور است که به “جنبش زن، زندگی، آزادی” افتخار میکنند.: و میدانند که حمایت بین المللی از جمله حمایت آمریکا و بریتانیا از جنبش داخلی بسیار مهم است و اتفاقا این حمایت زمانی جنبه واقعی به خود میگیرد که جنبش داخلی علیه رژیم اسلامی نیرومند باشد. چه کسی گفته که مبارزان داخل دوست ندارند مورد حمایت کشورهای غربی از جمله آمریکا و بریتانیا باشند. مردم که مثل این آقا به بیماری مزمن ضد امپریالیستی و توهم اصلاح رژیم دچار نیستند. با اعتباری که جنبش تاریخی کنونی ایران و مبارزه درخشان زنان در جهان پیدا کرده افکار عمومی جهانیان را نسبت به مبارزه آزادیخواهانه مردم ایران و ماهیت جنایتکارانه رژیم حساس کرده و حکومتهای این کشورها نیز تحت تاثیر افکار عمومی و چهرههای آزادیخواه کشورهای خود ناچار به حمایت از جنبش داخلی کرده است. و این همان گونه که اشاره شد برای جنبش انقلابی کنونی بسیار سودمند و امید بخش است و باید کوشید این حمایتهای جهانی روز به روز افزایش یاید. علاوه بر این آقای “اصلاح طلب” با کدام سندی مدعی میشود که ایرانیان خارج کشور چشمشان به قدرتهای غربی است و نه به مبارزه مردم در داخل ایران؟ ایشان چگونه به خود اجازه میدهد به میلیونها ایرانی اهانت کند؟
ادبیات توهینآمیز در برخورد با مشروطهخواهان
و بالاخره در این مقاله آمده است که:
“توجه کنیم که مهم ترین تلاش پهلوی طلبان و مجاهدین در خارج کشور لابی کردن برای فشار حداکثری، برای تروریستی شناختن سپاه، برای بیشتر کردن تحریمها، قطع دیپلماسی و از این قبیل است. در حالی که معتبرترین جریانها و شخصیتهای سیاسی و نمایندگان جنبشهای مدنی، اعم از کارگران، معلمان، دانشجویان، فعالین حقوق زن، طرفداران محیط زیست، وکلای مدافع، روزنامه نگاران یا پزشکان که به زندان افکنده شدهاند، هیچ یک از این خواستهها و تلاشها حمایت نمیکنند. “
این هم از مغلطههای زشت دلبستگان به رژیم است، من نه “سلطنت طلب هستم” و نه مجاهد بلکه یک جمهوریخواه شناخته شده هستم که به همه گرایشها از جمله طرفداران مشروطه سلطنتی احترام میگذارم، و با آنان با ادبیات سخیف سخن نمیگویم و برای مبارزه آنان علیه رژیم نیز احترام قائلم و برآن هستم که همه اختلافات درون اپوزیسیون باید تحتالشعاع مبارزه علیه رژیم قرار گیرد وگرنه تفرقه مایه شکست خواهد بود. من قاطعانه طرفدار تروریستی اعلام کردن تروریستها و بیرون کردن دیپلماتهای رژیم از کشورهای اروپائی هستم و میدانم که صدها هزار ایرانی آزادیخواه و جمهوریخواه در ایران که با گوشت و پوست خود تروریستی بودن سپاه را تجربه کردهاند و صدها هزار ایرانی در خارج از کشور همانهائی که در فراخوان حامد اسماعیلیون در برلین تعدادشان از صد هزار نفر گذشت و هزاران نفری که از سراسر جهان برای دفاع از تروریستی اعلام کردن سپاه به استراسبورگ آمدند خواهان تروریستی اعلام کردن سپاه پاسداراناند و از این که پارلمان اروپا و بسیاری از نهادهای دموکراتیک و احزاب آزادیخواه اروپائی از این خواستهها حمایت میکنند، خشنودند. تروریستی اعلام کردن سپاه که دست فرماندهانش تا مفرق به خون دهها هزار جوان ایرانی در داخل و چند هزار ایرانی و غیر ایرانی در خارج از کشور آلوده است امری است که مخالفان رژیم تروریستی مذهبی را تقویت میکند و گوئی دلسوزان و “اصلاح طلبان” جمهوری اسلامی از همین مساله میترسند.
دروغ گفتن به نمایندگی از چهرههای مبارز داخل
و بالاخره آن که او چگونه و با کدام سند معتبری به خود اجازه میدهد بگوید که هیچ یک از فعالان جنبشهای مدنی وسیاسی داخل ایران خواستار تروریستی اعلام کردن تروریستهای (سپاه) نیست و همه مثل او فکر میکنند؟ ما در این مدت شاهد نوشتهها و گفتههای بسیاری از فعالان جنبش در داخل کشور بودهایم که تروریستی اعلام کردن سپاه را در نوشتار و گفتار خواستار شدهاند و آن را برای تضعیف قدرت سرکوب رژیم و تقویت روحیه مقاومت بسیار مفید دانستهاند. صاحب نظران مسائل ایران اکثرا نام این چهرههای مبارز را میدانند و من لزومی نمیدانم که با لیست کردن نام آنان، آدم کشان داخلی را علیه آنان تحریک کنم.
دور شو از برمای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
گویا