ایرج مصداقی : همه دارند خود را برای دوران پس از خامنهای آماده میکنند، حتا کشورهای اروپایی و آمریکایی. این تب و تاب به درون نظام اسلامی نیز سرایت کرده است. من خوشحال خواهم شد اگر کنفرانس امنیتی مونیخ بررسی مسئلۀ رژیم ایران را در دستور کار خود قرار بدهد. چون در بدترین وضعیت ممکن به سر می بریم، چون بزرگترین مسئلۀ ایران از سر راه برداشتن مانع جمهوری اسلامی است. از میان برداشتن این مانع بزرگ، راه را برای آزاد شدن پتانسیلهای بی نهایت بزرگ در درون جامعه ایران هموار می سازد.
حكومت ایران در حالی ٤٤ سالگی انقلاب اسلامی ١٣٥٧ یا در اصل تاسیس خود را جشن میگیرد كه با یكی از مهمترین بحران های حیاتی خود طی ماه های اخیر روبرو بوده است. صرف نظر از نخستین دهۀ حكومت برآمده از این انقلاب یعنی تا پایان جنگ هشت ساله و مرگ خمینی كه به بهای ویرانی بخشهای گسترده ای از ایران، كشته و مجروح شدن میلیون ها ایرانی و اعدام هزاران زندانی سیاسی تمام شد، مابقی سال های بعد از تاسیس حكومت اسلامی طی دست كم یك ربع قرن اخیر عملاً به تلاش بی وقفه – و البته تاکنون نافرجام – ایرانیان برای خاتمه دادن به حكومت روحانیون و حاكمیت مذهب در ایران و به یك كلام برای خروج از جمهوری اسلامی سپری شد.
آیا نتیجه نهایی انقلاب ٥٧ نوعی حس پشیمانی، نوعی وجدان معذب و اندوهبار میان نسل های مختلف ایرانیان به بار نیاورده و این وجدان معذب تا كجا مانع آگاهی و همبستگی ایرانیان برای بیرون رفتن از بن بست موجود بوده است؟
در پاسخ به این سئوال و سئوالهای دیگر، ایرج مصداقی، پژوهشگر و کنشگر سیاسی از جمله گفته است :
“در سال ١٣٥٧یک خطای بزرگ سیاسی در ایران روی داد و بسیاری از نیروهای سیاسی ایرانی که نقش مهمی در وقوع تحولات سال ١٣٥٧ داشتند و امروز بعضاً در خارج از کشور به سر میبرند، هنوز نخواستهاند یا نمیخواهند بپذیرند که در آن سال چه تغییر نکبتباری در ایران رُخ داد و نقش آنان در وقوع آن چه بوده است.
این امر به یک گسست، یک از هم گسیختگی در جامعۀ ایران منجر شده است و جوانانی را که امروز به مقابله با حکومت ملایان روی آوردهاند در عین حال رویاروی نسلی قرار داده که در تأسیس حکومت نکبت بار اسلامی نقش یا دست داشتند. با این حال، تأسفبار این است که نسل امروز در عین حال نمیداند که بزرگترین مقاومت و ایستادگی را در مقابل حکومت نکبت بار اسلامی همان جوانان نسل ٥٧ انجام دادند که توانستند در نتیجۀ مقاومت خود خمینی را از ماه به چاه فروافکنند.
در این حال، جریانهای سیاسی نسل ٥٧ به ویژه در خارج از کشور امروز بعضاً شعارهایی می دهند که عملاً به سود حکومت علی خامنهای تمام میشود. یک عده می گویند : “مرگ بر ستمگر چه شاه باشد چه رهبر” و عدهای دیگر شعار سر میدهند : “مرگ بر سه مفسد : ملا، چپی، مجاهد”، غافل از این که این کارها و حرفها عملاً آب به آسیاب نظام اسلامی حاکم بر ایران می ریزد و به خامنهای فرصت می دهد تا خود را در کنار بخشهایی از همین نیروها قرار بدهد.
جالب این است که همۀ این افراد در خلوت خود نیک می دانند که انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی چه نکبت و فاجعهای بوده و چه بلایی بر سر ایران آورده است. آنان خوب می دانند که کشور عملاً با این رژیم نابود شده است : نه از محیط زیست سالم و امید به آیندۀ بهتر خبری است و نه از زندگی و شادی، در حالی که کشور و آیندۀ آن با انبوه خطرات و تهدیدها روبرو هستند. منتها این افراد تصور میکنند که با انتقاد از ریشه های این فاجعه هویت خود را زیر سئوال می برند که در گذشته و نبردهای آن محبوس مانده است. به همین خاطر همین افراد دائماً صحنۀ نبرد امروز را ترک می کنند و به نبرد در گذشتهای که تاریخ شده و در میان نیست پناه میبرند.
عرصۀ سیاست را منافع مشترک در لحظه تعیین می کند. باید هر لحظه از خود پرسید : منافع ملی ما در حال حاضر چه وظیفهای برای ما تعیین می کند. نمی توان و نباید عرصۀ نبرد امروز را دائماً به گذشتهای دور انتقال داد و با این کار از زمان حال و نیازهای آن چشم پوشید.
مثالی می زنم : وقتی چرچیل و استالین در کنار هم می نشستند نه چرچیل فراموش میکرد که در اردوگاه های مرگ استالین قریب سی سال پس از انقلاب اکتبر چه می گذرد و نه استالین استعمار بریتانیا را از یاد می برد. ولی این دو برغم اختلافات و تفاوت های عمیق شان زمانی که منافع شان ایجاب می کرد هم کنار یکدیگر می نشستند هم جهان را میان خود تقسیم میکردند.
نیاز مبرم امروز ایران گذار از دوران خامنهای و حتا دورۀ پس از خامنهای است و همه دارند خود را برای چنین دورانی آماده میسازند، حتا نیروهای خارجی، حتا کشورهای اروپایی و آمریکایی. این تب و تاب برای تدارک دوران پس از خامنهای به درون خود نظام اسلامی نیز سرایت کرده است. کسانی مثل میرحسین موسوی و بخش هایی از خود نظام اسلامی نیز دارند به همین دورانی که در راه است میاندیشند. در واقع نوعی جنگ آلترناتیوها نیز در جریان است. اما در این جنگ باید چیزی برای عرضه داشت. آلترناتیو بودن وعدۀ سرخرمن دادن نیست. حال میخواهد در عرصۀ داخلی باشد یا در عرصۀ خارجی. ما در بدترین وضعیت ممکن به سر می بریم. وضعیتی بدتر از آنچه بر ایران امروز میگذرد قابل تصور نیست. اگر نتوانیم از این وضعیت نجات یابیم ایران وارد یک تونل وحشت خواهد شد. اجماع جهانی بر سر ایران بهتر از ادامۀ وضع موجود است. این اجماع به سود جنبش آزادیخواهی کنونی در ایران است. از یاد نبریم که در صد و بیست سال گذشته هیچ تحول مهمی در ایران – چه مثبت چه منفی – بدون ملاحظۀ منافع غرب یا در هماهنگی با این منافع صورت نگرفته است و تحولات آتی ایران نیز از این قاعده مستثنی نخواهند بود. من خوشحال خواهم شد اگر کنفرانس امنیتی مونیخ بررسی مسئلۀ رژیم ایران را در دستور کار خود قرار بدهد. خوشحال میشوم چون در بدترین وضعیت ممکن به سر می بریم. بزرگترین مسئلۀ ایران امروز از سر راه برداشتن مانع جمهوری اسلامی است. از میان برداشتن این مانع بزرگ، راه را برای آزاد شدن پتانسیلها و ظرفیت های بی نهایت بزرگی در درون جامعه ایران هموار می سازد که گوشه هایی از آنها را در همین پنج ماه اخیر دیدهایم.”