• حمید سوری، اپیدمیولوژیست و استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی به‌تازگی مهاجرت کرده است، شاید نام او و بسیاری دیگر از همه‌گیرشناس‌ها زمانی شنیده شد که ویروس کرونا از شرق شروع به فتح کشورها کرد تا به غرب برسد؛ از آن سال‌ها زیاد نگذشته، همه ما به‌خاطر داریم ابتلا به کووید۱۹ چه‌طور نظم و نظام جهان را تغییر داد و مرگ‌ومیرهای چند صد هزار نفری را در تمام کشورها رقم زد،
    به گزارش بهار نیوز، هجوم بیماران به مراکز درمانی، کمبود تخت و وسایل بهداشتی مانند ماسک و دستکش، کمیاب شدن مواد ضدعفونی کنند مانند الکل چیزی نیست که از حافظه سه چهار ساله ما پاک شود، حالا همه می‌دانستند با یک اپیدمی مواجه هستند. در ایران هم ستاد ملی مقابله با کرونا کار خودش را شروع کرد، ستادی که یک کمیته علمی هم داشت و یکی از بخش‌های آن کمیته کشوری اپیدمیولوژی بود؛ سال ۱۳۹۹ سعید نمکی، وزیر وقت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، در حکمی برای حمید سوری نوشت: «با توجه به سوابق ارزنده جنابعالی، بدینوسیله به‌عنوان عضو شورای مشورتی علمی و رییس کمیته کشوری اپیدمیولوژی covid-۱۹ منصوب می‌شوید تا با رصد مستمر بیماری و استفاده از ظرفیت اساتید صاحب‌نظر در دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور به‌بررسی و تحلیل جنبه‌های همه‌گیرشناسی بیماری بپردازید.» حمید سوری حالا از کشور مهاجرت کرده و در دانشگاه تدریس می‌کند، می‌گوید ۱۲۰ دانشجو دارد که حداقل ۲۰ نفر آن‌ها ایرانی هستند، او در یادداشتی نوشته است: «من آدم خانه نشین نیستم، اما از این‌که تلاش کردند من را خانه نشین کنند دلگیر هستم. چرا این آقایان فکر می‌کنند مشکل مهاجرت تحصیل‌کرده‌های کشور، حقوق و دستمزد است؟ این آدرس دادن‌های غلط، پاسخ و سیاستگذاری غلط هم در پی دارد. بنده به‌عنوان یکی از تحصیل‌کرده‌های مهاجر که اکنون در دانشکده پزشکی یک دانشگاه غربی تدریس و تحقیق می‌کنم، به‌هیچ وجه دنبال درآمد و دستمزد بیشتر نبوده و نیستم، الحمدالله هیچ مشکل سیاسی و اقتصادی و اخلاقی و … هم نداشته و ندارم، به مردم و میهنم عشق می‌ورزم و حتی حاضرم رایگان کار کنم؛ ولی از تبعیض و ظلم، تقسیم‌بندی به شهروند درجه یک و درجه دو، هرچه اتاق و صندلی وی‌آی‌پی، رانت‌خواری، آقازادگی، از مدیریت دروغ‌گوها، ریاکاران و بیسوادان بیزارم. از این که برای فرزندان تحصیل‌کرده‌ام در این کشور شغلی درخورشان نیست و پس از مدت‌ها دنبال کار دویدن دست از پا درازتر به‌همان دیار کفر بازگشتند متاسفم، چرا مشکلات تحصیل‌کرده‌های مهاجر را به‌مقدار حقوق و درآمد تقلیل می دهید؟
    شرح این غصه (قصه) شنو از دو لب دوخته‌ام/ تا بسوزد جگرت از جگر سوخته‌ام.»