۹ تن از زندانیان سیاسی در اوین در بیانیه ای تحت عنوان «مسئولیت ما در برابر رنج دیگری» پیرامون قتل عام مردم غزه نوشته اند: هیولای بی تفاوتی پاشنهی آشیل جنبش انقلابی ما خواهد بود. در سرزمینی با کثرت زبانی، مذهبی، در سرزمینی با انواع گسل ها و تلاقیگاه ستم ها، و در پیوند تنگاتنگ با سایر زحمتکشان و ستمدیدگان منطقه، بی تفاوتی نسبت به رنج دیگری به سلطهی بیشتر نیروهای حاکم و ناممکنشدن هر تغییری منجر خواهد شد. متن این بیانیه را بخوانید:
اینجا در زندان، در میان زندانیان سیاسی، هستند افرادی که سال گذشته جان خود را برای خواست آزادی و رفع تبعیض به خطر انداختند، اما اکنون در مواجهه با نسلکشی فلسطینیان در جنگی تماماً ناعادلانه از سوی دولت اسرائیل میگویند: «کاش بیشتر هم بکشد»، «کاش کار را با یک بمب اتم یکسره کند تا دنیا یک نفس راحت بکشد». برخی حتی میگویند: «کاش سر مار را در تهران بزنند». فقط میتوان گفت بیچاره مردمی که برای اسارت خویش، برای نابودی خویش بجنگند.
جنگ برای حاکمان ارتجاعی یک نعمت است. همانطور که جنگ ۸ ساله ایران و عراق به تثبیت حاکمیت و کشتار هزاران زندانی سیاسی در دهه شصت کمک کرد. حکومتی که سال گذشته و قبلتر از آن، دست به کشتار هزاران کودک و نوجوان زده است اکنون قصد دارد ماهیت ارتجاعی خود را به بهانه دفاع از مردم فلسطین پنهان کند. اکنون نیز در صورت گسترش جنگ، به سرکوب و اعمال خشونت بیشتر بر معترضان و زندانیان سیاسی، جنبش های کارگری، زنان، دانشجویی، اقلیتهای مذهبی همچون جامعه بهایی، به تهاجم گسترده به جنبش «زن، زندگی، آزادی» یاری رساند.
در کنار این حاکمان، همواره بخشی از جریان راست افراطی بودهاند که خواهان «صادرات دموکراسی» با بمب و حملهی نظامی باشند. این عده عمدتاً به دنبال سهم خود پس از تخریب تمام زیرساختهای جامعه به واسطهی حملهی نظامی غرب هستند، و گویی هیچ درسی از تجربهی دو دههی گذشته در افغانستان و عراق نگرفتهاند. این عده در اوج جنبش زن، زندگی، آزادی فقط به دنبال حمایت اسرائیل و غرب بودند و در جنگ کنونی هم فقط برای آنها خوشخدمتی میکنند.
اما بیتفاوتی نسبت به جنگ و نسلکشی در فلسطین و چه بسا حملهی نظامی به ایران فراتر از این جریانهای افراطی است.
پیام ما این است: نمیتوان با توجیه کینهتوزی از حاکمیت و سیاست های نیابتی و خانمانسوز آن به سادگی از این جنگ پیچیده و نابرابر علیه مردم فلسطین عبور کرد. نمیتوان ندیدن نسلکشی به معنای دقیق کلمه یعنی «قصد نابودی کلی یا جزئی یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی به صرف همین ماهیتش» را به انحصار رسانهای تقلیل داد.
دوگانهی پیش روی ما میتواند حماس و اسرائیل باشد، یا حملهی نظامی و استمرار وضع فعلی، یا انتخاب های فرمایشی میان گزینهی بد و بدتر؛ اما تا زمانی که به جای خلق گزینههایی از درون، به دنبال گزینههای دادهشدهی حاکمان هستیم، نتیجه همواره بدتر از گزینهی بدتر خواهد بود.
واقعیت این است که ما سنت ضعیفی از جنبش های اعتراضیِ ضد جنگ داریم، و هرچند جریان ها و جنبش های برابریخواه که با شعار «نان، کار، آزادی» شناخته میشوند مواضع ضدجنگ صریحی داشتهاند، اما تا کنون نتوانستهایم مبارزه علیه ستم، بهرهکشی و تبعیض را با مبارزه علیه جنگ و جنگافروزی پیوند بزنیم.
به سالیان قبل برگردیم، زمانی که از سوی برخی شعار «نه غزه، نه لبنان» شنیده شد. چون مردم فلاکت خود را محصول مداخلات حاکمیت در منطقه گره میزنند در حالی که حاکمیت تمامی این هزینه مداخلات را نه برای مردم کشورهای تحت سلطه که در حمایت از دول ارتجاعی منطقه و صرفا با هدف تثبیت و حفظ منافع خود به کار می برد. نتیجهی همین مداخلات است که مبارزه تودههای اجتماعی و سیاسی مردم فلسطین با تاریخی غنی را به موشکپراکنی های حماس استحاله داده و از دیگر نیروهای پیشروی مردمی در تاریخ مبارزات فلسطین یادی نمیشود.
اما در درون این پوسته ارتجاعی، یک هیولا رشد کرده؛ هیولای بیتفاوتی نسبت به رنج دیگری: تو گویی جنگافروزی و کشتار فقط زمانی بد است که بمب ها بر سر خود من فرو بریزد؛ “به من چه که چه بلایی بر سر غزه میآید”؛ “به من چه که چه بلایی بر سر بلوچستان و کردستان میآید”؛ “بر سر مهاجران افغانستانی، بر سر زنان، بر سر کارگران و نیمهبیکاران، بر سر حاشیهنشینان هر چه میخواهد پیش آید؛ فقط زمانی اعتراض میکنم که خودم و خودیهایم مورد حمله قرار بگیرند.”
این هیولا پاشنهی آشیل جنبش انقلابی ما خواهد بود. در سرزمینی با کثرت زبانی، مذهبی، در سرزمینی با انواع گسل ها و تلاقیگاه ستم ها، و در پیوند تنگاتنگ با سایر زحمتکشان و ستمدیدگان منطقه، بی تفاوتی نسبت به رنج دیگری به سلطهی بیشتر نیروهای حاکم و ناممکنشدن هر تغییری منجر خواهد شد.
قویترین دشمن کنونیِ این هیولا، آگاهی و اراده ی عمومی مردم خاورمیانه است که در شعار «زن، زندگی، آزادی» تجلی یافت. تعبیر این شعار به معنای حمایت از کرامت انسانی، و مقابله با تبعیض و آپارتاید به هر شکلی است و با اتکا به این شعار میتوان با بنیادگرایی مذهبی در هر شکلی، خواه حماس و خواه اسرائیل مقابله کرد، و مرزها را به گونه ای تعریف کرد که هر دوی آنها، همراه با نیروهای امپریالیستیِ حامیشان در یک سمت قرار گیرند، و جنبش های مترقی اجتماعی، کارگری، زنان، و خواست آزادی و برابری در سمت دیگر.
دولتها نسبت به رنج مردمان بیتفاوت هستند، و جنگها بیش از هرچیز باعث انسداد در جنبشهای مردمی و انقلابی میشوند. از این رو، موضع ما علاوه بر محکومیت نسلکشی و انسانزداییِ اسرائیل از مردم فلسطین، و همزمان محکومیت ماهیت ارتجاعی حماس و ابزارسازی آن از همین مردم و همچنین دولتهای منطقهای حامی آن و حامیان امپریالیستی منتفع از این جنگ ظالمانه، تلاشی فعالانه است برای پرورش یک بال ضدجنگ در دل جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی».
به لحاظ تاریخی نیز تبدیل جنگ های ارتجاعی به نبردی میان تمام مردم ستمدیده و طبقه حاکم در قالب شعار «نان، صلح، آزادی» تجربهی پربار و قابل اتکایی بوده است.
این برهه تاریخی شاید آزمونی باشد برای جنبش پیشرو “زن، زندگی، آزادی” که تا کجا با مبارزه علیه تبعیض و دیگریسازی همراه است، و از کجا برای آن تبصره و استثناء میتراشد.