سیمین دانشور، خالق سووشون، استاد دانشگاه، پژوهشگر، و مترجم ادبیات صدساله شد. دانشور در شمار نخستین زنان نویسنده ایران، در کارنامه ادبی خویش سیزده کتاب داستان، چند کار تحقیقی و بیش از بیست کتاب ترجمه دارد.
سیمین دانشور، خالق سووشون، نخستین زنی است که در اولین مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران، به عضویت در هیأت دبیران آن انتخاب شد.
دانشور در سال ۱۳۰۰ در شیراز از خانوادهای روشنفکر و تحصیلکرده به دنیا آمد. پدرش دکتر محمدعلی دانشور پزشک بود و مادرش قمرالسلطنه حکمت، هنرمندی نقاش و مدیر هنرستان دختران شیراز. در مدرسه انگلیسیها درس خواند. نخستین مجموعه داستانش را با عنوان «آتش خاموش» در سال ۱۳۲۷ زمانی که دانشجوی ادبیات دانشگاه تهران بود، به تشویق مرتضا کیوان و فاطمه سیاح که استاد راهنمایش بود، منتشر کرد. پیش از آن اما با رادیو ایران و نشریاتی چند همکاری داشت. از دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی دکترا گرفت. سال ۱۳۲۹ با جلال آلاحمد ازدواج کرد و سالی پس از آن برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد. خود میگوید: «اقامت در آمریکا چشم و گوشم را باز کرد. از نظر تحصیلی در کلاسهای نویسندگی خلاقه خیلی چیزها …آموختم و به طور وسیعی در جریان داستاننویسی و رماننویسی آمریکا قرار گرفتم. تکنیک نویسندگی خود را مرهون والاس استگزم؛ اینکه روایت نمیکنم و نشان میدهم، اینکه قید و صفت کم به کار میبرم، اینکه از فعل و اسم بیشترین استفاده را میکنم، اینکه استناد و تخیل را به هم میآمیزم،…هستم». پس میتوان گفت او در شمار نخستین نویسندگانی در ایران است که ادبیات مدرن را تحصیل کرده و در آگاهی به ترفندهای ادبی، رمان و داستان نوشته است.
سیمین دانشور در پی انقلاب، به زمانی که نام آلاحمد به تمجید بر زبان رهبران انقلاب جاری بود، از ادامه تدریس در دانشگاه محروم و بازنشسته شد. او در هیجدهم اسفند ۱۳۹۰ درگذشت.
از میان آثار دانشور «سووشون» جایگاهی ویژه در ادبیات معاصر دارد و در واقع میتوان آن را در شمار آثار «نوکلاسیک» و یا «کلاسیک مدرن» محسوب داشت، اگرچه ادبیات مدرن را هنوز جایی و جایگاهی در دانشگاههای ایران نیست.
سووشون در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. به اندکزمانی به چاپهای مکرر رسید، چاپ و بازچاپ شد و با بیش از نیممیلیون نسخه، به پُرفروشترین و خوانندهترین رمان کشور تبدیل شد. کمتر کتابخوانی یافت میشود که آن را نخوانده باشد. بیش از بیست بار بازچاپ شد. پس از انقلاب، در نخستین بازچاپ، با بیش از شصت صفحه سانسور منتشر شد. در همین حذفهای مکرر بود که نویسنده بازچاپ آن را دیگر صلاح ندانست. نسخه کامل آن اما در دنیای مجازی وجود دارد.
سووشون به زمانی منتشر شد که؛ فرهنگ مردمحور حاکم ارج و منزلتی برای زن به عنوان نویسنده نمیشناخت و در همین رابطه نیز تا سالها پس از انتشار اعتنایی بدان نکرد. به زمانی که در افکار عمومی نسبت به خلاقیت زن شک حاکم بود و در ادبیات جز صدایی مردانه، صدایی دیگر شنیده نمیشد. با اینهمه سووشون در تثبیت صدا و دیدی زنانه در ادبیات آغازگر بود.
سووشون محبوب و مشهور شد؛ زیرا در زمانی که فرهنگ سنتی بر جامعه حاکم بود و زن فاقد فردیت، زمانی که «حجب و حیای» زنان و «غیرت مردانه» ارزش بود و زن ، «فتنهگر»ی بیاراده و بیفکر، «منزل» و «عیال» به شمار میرفت و در تاریخ جایی نداشت، از هویت زن میگفت.
زیرا نثری ساده و ظریف و یکدست دارد؛ نثری راهگشا همچون نثر دهخدا در «چرند پرند». نثری پالوده و بیغلط و راحت در خواندن که همخوان است با متنی که انسجام دارد.
زیرا میکوشد تا ذهنیت زن ایرانی را نشان دهد و به قول نویسنده «نورافکن ذهن خودم را بر زری منطبق کنم.»
زیرا موضوع آن دردی عمومیست. تاریخ و سیاست در آن به خیالی ناب درمیآمیزند تا رؤیاهای شیرین هستی بال بگشایند و انسان دردمند به امیدی که همچنان امید خواهد ماند، زندگی را به سوی آیندهای بهتر تحمل کند.
زیرا رمانیست سیاسی و به نظر نویسنده «سیاست را نمیشود از زندگی حذف کرد.» او میخواهد «شاهدی باشد از زمانه خود». رمان سراسر نبرد بین حق و باطل، خیر و شر است. دانشور در این راه به قول خودش «واقعیت را ایدهآلیزه» کرده است.
زیرا عشق و کین در آن همچون رؤیا و کابوس در ترکیبی نو از واقعیت و روایت در کنار هم، تو در تو، قصه در قصه، به تعابیر مختلف قرار گرفتهاند.
زیرا سووشون سراسر تصویر است؛ تصویر در تصویر، نقش در نقش در هم تنیده که از درون و برون آدمها سر برآورده تا چشماندازی نو بر خواننده ارزانی دارد.
زیرا همخوان است با ذهن و ذهنیت ایرانی. لایه بیرونی آن منطبق است با آرزوهای ذهنهای سادهنگر و در این راستا میتواند همچون رمانی سرگرمکننده و عامهپسند خواننده داشته باشد.
در سووشون چیزی ویران میشود به این امید که چیزی دیگر بر خرابههای آن بنیان گیرد. حوادث رمان در شیراز میگذرد؛ به سالهای دهه بیست. در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم. به زمانی که قشونهای خارجی در کشور حضور دارند و قشون انگلیس حاکم بر شیراز است، جنگ سمیرم اتفاق میافتد و سرکوب میشود، فعالیتهای سیاسی گسترش یافته و همه میکوشند کشوری را که رو به سوی سقوط دارد، بسازند و بازسازند. سووشون داستان مردمانیست در جستوجوی هویت. تاریخ پسزمینه رمان است، بیآنکه رمانی تاریخی باشد. سووشون داستانیست نمادین که در آن خیر و شر در برابر هم صفآرایی کردهاند. این نبرد به امید پیروزی نیروهای خیر به پیش میرود و اگرچه در پایان آن قهرمان داستان کشته میشود ولی راه او ادامه دارد. قهرمانانی دیگر گام به راه میگذارند.
در سووشون زری، شخصیت اصلی رمان، زندگی خویش روایت میکند. زری زنیست تحصیلکرده، سه فرزند دارد و چهارمین را آبستن است. زری خانهدار است و حافظ خانه. شوهرش، یوسف که در خارج از کشور اقتصاد و کشاورزی تحصیل کرده، مالکیست که بر کشت و برداشت در روستاهایی که به ارث برده، روزگار میگذراند. میانه خوبی با حکومت ندارد و با تنی چند از همفکران خویش نقشه برای مبارزه میکشند. یاران او اما نان به نرخ روز میخورند. سودای وکالت و وزارت در سر دارند. وفا به عهد و دوستی ندارند.
زری دل به شوی سپرده، پیرو اوست و حرفهایش را در خود و برای دیگران به تحسین و گاه هراسی نهفته در ذهن، بازمیگوید و تکرار میکند، اگرچه گاه به شک، آنها را با شوهر نیز در میان میگذارد. دوست ندارد جنگی که در بیرون خانه جاریست، به درون خانه راه یابد.
یوسف، شوهر زری قهرمانی بیباک و پاک و نیک است که تا پایان رمان نام او در کنار دیگر آدمهای نیک داستان باقی میماند. او به تنهایی بیش از هر حزب و سازمانی برای آبادانی کشور و همچنین علیه بیگانان مبارزه میکند. نه تنها دوستان، دشمنان نیز ستایشگر او هستند. بر آسمان هستی این قهرمان هیچ لکه ابری دیده نمیشود. او مثل همه مردم نیست، نمیخواهد رعیتهایش گرسنه باشند. نمیخواهد سرزمین خود را «خالی از مرد» ببیند. در همین «مردانگی» خویش ضدانگلیسیهاست، آنان را تاراجگر ثروت کشور میداند. از متحدین و متفقین به یکسان متنفر است. یوسف در این راه، در «شکستی غرورآمیز» جان خویش از دست میدهد. او خوب زیست و خوب مُرد و نامش به نیکی جاوید ماند. یوسف همچون سیاوش، استورهای زیست و «شهید» شد. نام رمان نیز برگرفته از همین نگاه است؛ سوگ سیاوش.
تشیعجنازه یوسف به یک تظاهرات عظیم مذهبی و سیاسی میماند. حکومت مخالف آن است. مردم به مقابله برمیخیزند و کار به خشونت کشیده میشود. به ناچار جنازه را شبانه به گورستان میبرند و بدون نمازی بر آن دفن میکنند. و این پایان داستان است که گریههای فروخورده در گلوی زری با یاد پیام تسلیت دوست ایرلندییوسف، مک ماهون، به او پایان مییابد؛ «گریه نکن خواهرم، در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟»
در میان آدمهای رمان زری تنها کسیست که تیپ نیست، شخصیت او در رمان شکل میگیرد و میبالد. در واقع به اعتبار زری است که سووشون رمان میشود. زری در تردید و شک، ترس را تجربه میکند. احساس یکسانی در برابر حوادث ندارد و خواننده واکنش او را نمیتواند حدس بزند. سراسر وجودش پرسش است. تحسینگر شهامت شوهر است، آسایش را در خانه و برای خانواده در نظر دارد، اما معترض هم هست. همین اعتراض در او رشد میکند و در پایان به او هویت میبخشد. او همچون یوسف سر نترس ندارد، چون فکر میکند زن است و خالق و آفریننده. در همین راستا آرزو میکند؛ :کاش دنیا دست زنها بود. زنها… قدر مخلوقشان را میدانند…»
سووشون بیآنکه تأثیری از سبک آلاحمد داشته باشد، تکرار تفکرات اوست در «غربزدگی». دانشور خود بر این نکته اعتراف دارد و آن را «روح زمانه» خویش میداند. نویسنده منطق خویش به کار میگیرد تا زندگی را به آن شکلی معنا کند که در ذهن دارد. شاید به همین علت است که آدمهای رمان، جز زری، هویتی مستقل ندارند. تیپهایی هستند که در برابر جهان پیرامون واکنشی از پیش تعیینشده دارند. حرف دل خویش نمیزنند و ذهن خویش آشکار نمیکنند. پنداری همه میدانند که چه باید بگویند و چه بکنند. در واقع این نویسنده است که برای آنها تصمیم میگیرد. در دنیای دوسویه خوب و بد اسیرند و قبل از فهم و درک قضاوت میکنند. همین منطق است که در ساده کردن امور، رمان را همهفهم و دلپذیر میکند. زبان زیبا و ساده آن و تسلط نویسنده بر حوادث، و در کنار آنها فضاسازیهای ناب و بیبدیل، آن را برای خواننده جذابتر میکند.
سووشون رمانیست که در دو سطح میگذرد. از ظاهر آن که بگذریم، در سطح نمادین، خانهای که زری در آن زندگی میکند، نشان از ایران دارد. دارالمجانین و بیمارستان روایت کشوریست بیمار. در همین راستاست که به وقت مردن یوسف «باغ شادابی خود را از دست داده است، بر روی درختها غبار نشسته، برگها زرد کرده، سوخته…» به نظر میآیند. یوسف در واقع همان یوسفی است که مردم مصر و کنعان را از قحطی میرهاند، همانکه زمانی سیاوش میشود و از آتش میگذرد و باز هماوست که حسین میشود و در کربلا کشته میشود. یوسف در تاریخ ما همچنان دارد تکرار میشود. خسرو، پسر یوسف و زری نیز در واقع همان کیخسرو، پسر سیاوش است در شاهنامه. سیمین دانشور با پذیرش این نمادها، میپذیرد که یوسف نمادی از جلال آلاحمد و زری نیز نمادی از ایران میتوانند باشند. خانم فتوحی در رمان نیز به شکلی میتواند نمادی باشد از جریانهای چپ که سرانجام کارش به تیمارستان میکشد.
وقایع داستان بر زمانی خطی پیش میروند و گفتوگوها در آن، اگرچه سعی میشود تا نمایشی باشد از افکار ولی بیشتر در خدمت نویسنده است تا نظر خویش بازگوید. این البته بایای رمانهاییست که بنیان در «رئالیسم اجتماعی» و «رئالیسم سوسیالیستی» دارند. در چنین رمانهایی آدمها حرف دل خویش بر زبان نمیآورند، از فردیت تهی میشوند و به تیپ بدل میگردند. همانهایی هستند که پنداشته میشدند. در حقیقت شک نمیکنند. پذیرا و تکرارکننده عقاید دیگران هستند. سازشکاری را بر عصیان ترجیح میدهند. زری نیز به عنوان تنها شخصیتی که هویت او در رمان شکل میگیرد، در آغاز بازگوی حرفهای شوی است و درون خویش آشکار نمیگرداند. پنداری باید یوسف (نماد مرد و مردانگی) بمیرد تا زری (نماد زن و زنانگی) رها شود، فردیت خویش بیابد و به استقلال در حرف و رفتار دست یابد.
سووشون با داستانهای جنبی خویش و با استفاده از راوی دانای کل، موفق شد هستی، رفتار و جامعه ایران را در لابهلای زندگی آدمهای داستان در زمانی تاریخی ثبت کند. از استبداد خانگی بگوید، از مردسالاری بنویسد، فقر و جهالت، جور و بیداد را نشان دهد، از مبارزه ، قدرت و قدرتطلبی، از روان جامعهای بیمار بگوید و گواهی باشد از «آه»های تاریخی و سوختنها و سازشها. از اینکه تا انسان هست امید و مبارزه نیز هست و هر افتادنی را برخاستن نیز. «در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟»
سووشون بر استوره شهادت بنیان دارد، چیزی که آلاحمد در «غربزدگی» بر آن تأکید دارد. دانشور سالها بعد از این فکر فاصله میگیرد و پس از انقلاب «جزیره سرگردانی» را مینویسد. جزیره سرگردانی در واقع بازخوانی سووشون است که رؤیاهای نهفته در آن با انقلاب سال ۵۷، به خون و یأس تحقق یافت. در جزیره سرگردانی پرسش مُدام از خویش و بازکاوی گذشته به شک، اندیشیدن و بازاندیشی و انتقاد برجسته است. و این خود مفهومیست نو، اگرچه زبان و ساختاری ضیعفتر از سووشون دارد. در جزیره سرگردانی، هستی شخصیت اصلی داستان، «در کتابخانه جلال روی تختی که جلال بارها خوابیده بود، دراز کشیده…» و به بازکاوی گذشته مشغول است تا آینده را بسازد.
* مطالب منتشر شده در صفحه “دیدگاه” الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.