یک پژوهشکده مسائل امنیتی نزدیک به دولت آلمان تحلیلی راهبردی را منتشر کرده که در آن به دولت توصیه می‌شود برای همه سناریوهایی احتمالی در صورت شکست مذاکرات با ایران، از جمله پشتیبانی از اقدام نظامی، آماده باشد.

دستکم از بعد از پایان جنگ سرد و در پی توسعه و قدرت‌گیری هر چه بیشتر اتحادیه اروپا بحث مشارکت نظامی و امنیتی آلمان در مناقشات و چالش‌های بین‌المللی هم رو به شدت بوده است. هسته اصلی بحث به این برمی‌گشته که اروپا و مهم‌ترین موتور اقتصادی آن، یعنی آلمان نمی‌توانند صرفا با اتکا به قدرت اقتصادی خود در معادلات جهانی نقش بازی کنند و داشتن یک قدرت امنیتی و نظامی و استفاده از آن در کنار اهرم‌های اقتصادی و دیپلماتیک، لازمه هرگونه برآمد و تامین منافع اقتصادی و ارزشی و سیاسی در جهان شناور و چند قطبی ‌شده است.

به خصوص روندهای واگرایی میان دو سوی اقیانوس و فاصله‌گیری نسبی آمریکا از اروپا که تامین امنیت و منافع این قاره را هم بیش از پیش وظیفه خود آنها می‌‌داند هم، به بحث ضرورت قدرتمندشدن اتحادیه به لحاظ امنیتی و نظامی ولو که با سهم‌گیری بیشتر در مجموعه ناتو دامن زده است.

این نیز هست که محافل سیاسی و امنیتی و نظامی آلمان این تامل و دغدغه را هم دارند که اگر قرار بر برآمد نظامی و امنیتی بیشتر اتحادیه اروپا “به عنوان یک ضرورت در جهان امروز” مطرح باشد، این وظیفه نباید صرفا به عهده فرانسه به عنوان دارنده قوی‌ترین ارتش اتحادیه گذاشته شود و آلمان هم باید با وداع با احتیاط‌کاری‌های ناشی از سابقه‌اش در جنگ جهانی دوم، روی مولفه‌های قدرت نظامی خود و به کارگیری آن چه راساً، چه در مجموعه اتحادیه اروپا و چه همچنان در کنار آمریکا، تمرکز و نیرو و منابع بیشتری بگذارد.

شراکت آلمان در جنگ کوسوو و افغانستان یا همراهی با نیروهای فرانسوی در ماموریت‌های آفریقایی این نیروها از جمله پیامدهای عملی این گونه مباحث بوده است.

در بطن چنین مباحثی که بی‌اعتنا به “مسئولیت تاریخی آلمان در قبال امنیت اسرائیل” هم نیست، تحلیل مبنایی تازه انتشاریافته یک اندیشکده مهم وابسته به دولت آلمان به نام  “آکادمی فدرال برای سیاست‌های امنیتی” (Die Bundesakademie für Sicherheitspolitik in Berlin (BAKS)) معنا و اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. این موسسه به وزارت دفاع آلمان وابسته است و در ارتباط و زیر نظر شورای امنیت این کشور فعالیت می‌کند.

“تلاش ایران برای تجدیدنظر در نظم منطقه‌‌ای”

این تحلیل منبایی که نخستین تحلیل انتشاریافته از این دست در سال نو میلادی از سوی آکادمی یادشده است، قرار است یکی از مبانی یک بحث پایه‌ای جهت تعیین رویکردهای آتی آلمان نسبت به مناقشه اتمی ایران و تنش‌‌ها در مناسبات این کشور و سایر قدرت‌های منطقه باشد.

سند که به قلم گیدو اشتاینبرگ، کارشناس مسائل بین المللی و در ارتباط با به قدرت‌رسیدن دولت بایدن در آمریکا و نوع هماهنگی آلمان با سیاست آن در قبال مناقشه ایران در خاورمیانه تدوین شده، در وجه عمده بر مناقشه میان ایران و عربستان و اسرائیل متمرکز استپ  این سند ابتدا نقبی می‌زند به آنچه که از سال ۱۹۹۰ به این سو در منطقه جریان داشته و شتاب و ابعادی که این مناقشه بعد از بهار عربی به خود گرفته است.

در سند از جمله می‌خوانیم: «بعد از میزانی از تنش‌زدایی در سال‌های دهه ۱۹۹۰ (دوره رفسنجانی و خاتمی) مناقشه میان ایران و عربستان از سال ۲۰۰۳ در پی جنگ آمریکا علیه عراق و گشوده‌شدن پای ایران به این کشور دوباره رو به شدت گذاشت.»

در همین سال‌هاست که برنامه اتمی ایران هم علنی می‌شود و عربستان هم می‌کوشد که در مهار آن از طریق قدرت‌های غربی متحد خود نقش بازی کند.

حمله به تاسیسات نفتی آرامکو از اوج های مناقشه میان ایران و عربستان سعودی بود

“حمله به تاسیسات نفتی آرامکو از اوج های مناقشه میان ایران و عربستان سعودی بود”

بهار عربی ابعاد مناقشه میان ایران و عربستان را باز هم فراتر می‌برد و به عقیده اشتاینبرگ، نویسنده تحلیل، ایران از این که حالا متحدان نیابتی‌اش در برخی کشورهای دیگر عربی مثل سوریه و لبنان و عراق قدرت ‌گرفته‌اند و نیز در یمن اصلی‌ترین تهدیدات را متوجه عربستان کرده‌ است. بر همین پایه، ایران بیش از پیش به وسوسه تغییر در نظم موجود در منطقه افتاده است: «از بهار عربی به این سو مناقشه چند دهه‌ای میان ایران و عربستان به جنگ سردی تمام عیار گسترش یافت که اوجش در حمله گسترده به تاسیسات نفتی عربستان در آرامکو بود… این که برخی از کشورهای عرب حوزه خلیج فارس با اسرائیل پیمان صلح امضا کرده‌اند نشانه‌‌ای از حرکت آنها به سوی ایجاد نوعی از اتحاد علیه ایران است»

سند سپس به این نکته هم به تفصیل  اشاره می‌کند که نزدیکی اعراب خلیج فارس به اسرائیل و جستجوی متحدان دیگر به این مسئله هم برمی‌گردد که آنها با توجه به رویکردهای دولت اوباما و دولت ترامپ دیگر به اندازه سابق و آن گونه که از سال ۱۹۴۵ جزو بدیهیات بود، از پشتیبانی تمام عیار آمریکا مطمئن نیستند.

“وقتی که اعتماد و اتکا به آمریکا به اندازه سابق نیست”

سند می‌گوید که این درک و دریافت عرب‌ها غیرواقعی هم نیست، چرا که  از سال ۲۰۰۹ این بحث در واشینگتن قدرت بیشتری گرفته است که درگیرشدن آمریکا در خاورمیانه و در جنگ عراق و افغانستان امکانات ایالات متحده را برای مصاف با چالش اصلی، یعنی چین محدود ساخته است. در راستای همین فکر است که به نوشته سند، در پایان دولت اوباما این پیام به ریاض و ابوظبی و تل آویو فرستاده می‌شود که “منطقه را با ایران تقسیم کنید و با این کشور به نوعی از صلح سرد برسید”.

گیدو اشتاینبرگ، کارشناس تروریسم و مسائل بین‌المللی

گیدو اشتاینبرگ، کارشناس تروریسم و مسائل بین‌المللی

سند می‌گوید که هیجان اولیه عربستان و اسرائیل از این که سیاست ترامپ ممکن است با سیاست اوباما متفاوت باشد فاقد موضوعیت بود و دولت ترامپ حتی در هنگامه حمله گسترده به تاسسیات آرامکو هم به اقدامی نظامی در منطقه و به سود عربستان دست نزد. سیاست فشار حداکثری‌اش هم در اصل معطوف به آن بود که نهایتا عربستان و امارات و اسرائیل بدون مشارکت نیروهای آمریکایی، خودشان به این یا آن شکل  با ایران کنار بیایند.

سند در مجموع قاطع و بی تردید است که «منشا اصلی مناقشه در منطقه سیاست ایران است که جنبه‌های توسعه‌طلبانه دارد، معطوف به تغییر در نظم موجود است و همین، عربستان و امارات را به تسلیح قوی‌تر خود سوق داده و اسرائیل را هم واداشته که اهداف ایران و شبه‌نظامیان وابسته به آن در سوریه و عراق را مورد حمله قرار دهد».

برای کشورهای عربی یادشده از نظر سند نزدیکی به اسرائیل از این جهت هم اهمیت دارد که این کشور همه امکانات خود را برای متوقف‌کردن برنامه هسته‌ای ایران به کار گرفته، از جمله در کشتن هدفمند محسن فخری‌زاده، متخصص هسته‌ای ایران در ماه نوامبر گذشته که با تدارکات و طراحی پیچیده‌ای صورت گرفت.

“راه خطرناکی که عربستان می‌تواند برود”

با این همه، به عقیده نویسنده، عربستان با توجه به تجربه ده ساله اخیر و گسترش امکانات هسته‌ای، موشکی و منطقه‌ای ایران از طریق اتکا به نیروهای نیابتی در شماری از کشورهای عربی، صرفا به یارگیری‌های جدید بین‌المللی و منطقه‌ای بسنده نکرده و انگیزه‌هایی برای گسترش برنامه هسته‌‌ای خود دارد و تاکیدات مکررش بر داشتن برنامه غنی‌سازی بومی این شائبه را ایجاد می‌کند که ریاض مایل است بدون کمک آمریکا گزینه استفاده نظامی از انرژی هسته‌ای را هم برای خودش تامین کند و در صورت لزوم موشک‌های مدرن چینی که در زرادخانه خود دارد را به کلاهک‌های هسته‌ای مجهز سازد.

به نوشته سند با توجه به تجارب  ده ساله گذشته و آنچه که پس از توافق برجام در رویکرد و رفتار همه طرف‌ها شکل گرفته، بازگشت عادی و متعارف به توافقنامه برجام نادرست و ناممکن است و باید با مولفه‌های دیگر مربوط به مناقشه ایران در منطقه پیوندی تنگاتنگ پیدا کند: «ادغام مسائل مربوط به توان موشکی ایران و سیاست منطقه‌ای و نیابتی آن در مذاکرات، به خصوص با توجه به حمله دقیق و طراحی‌شده به تاسیسات آرامکوی عربستان که اسرائیل را هم به نگرانی انداخته اهمیتی بیش از پیش یافته است.»

سند تاکید دارد که متحدان آمریکا در همان دوران اوباما هم از این که خود و ملاحظات و دغدغه‌هایشان در مذاکرات با ایران جای چندانی ندارد ناخشنود بودند، چه رسد به اکنون که رویدادهای دیگری هم آنها را با ایران به مشکلات و ستیزهای بیشتری رهنمون شده است.

“لزوم تجدیدنظر اساسی در سیاست آلمان و آمادگی برای همه سناریوها”

بر این اساس به نوشته سند، اگر دولت بایدن در مذاکرات به همان سیاق دولت اوباما رفتار کند و به برنامه موشکی ایران و عملکرد گروه‌های نیابتی آن در منطقه بی‌توجه بماند، مقاومت اسرائیل و عربستان و امارات بسیار شدیدتر از سال ۲۰۱۵ خواهد بود. آنها به ویژه سعی خواهند کرد متحدان خود در کنگره آمریکا از میان دو حزب را که با چنین رویکرد احتمالی از سوی دولت بایدن مخالفند بسیج کنند. به علاوه کشتن فخری‌زاده نشان داد که “دستکم اسرائیل گزینه‌های دیگری برای برهم‌زدن حرکت آمریکا و ایران به سوی توافق و تنش‌زدایی را دارد”.

کشتن هدفمند محسن فخری زاده نشان داد که اسرائیل گزینه های دیگری برای ممانعت از توافق ایران و آمریکا دارد

“کشتن هدفمند محسن فخری زاده نشان داد که اسرائیل گزینه های دیگری برای ممانعت از توافق ایران و آمریکا دارد”

سند در تحلیل نهایی دولت آلمان را زنهار می‌دهد که باوری به سودمندی بازگشت به توافق سال ۲۰۱۵ نداشته باشد و اگر دولت بایدن، آن طور که اعلام کرده، ضرورت واردکردن بلافصل برنامه موشکی و سیاست منطقه‌ای ایران را هم در مذاکرات عملی کرد، تمام و کمال پشت آن بایستد و هیچ امکانی به ایران ندهد که از اختلاف احتمالی میان آمریکا و اروپا استفاده کند.

سند در انتها به رشته دستورالعمل‌هایی برای دولت آلمان می‌پردازد. از جمله، توصیه می‌کند که آلمان برای همه سناریوهای احتمالی آماده باشد، سناریوهایی که در صورت بی‌نتیجه ماندن مذاکرات با ایران بر سر برنامه هسته‌ای و موشکی‌اش و نوع سیاست‌های آن در منطقه باید در دستور کار قرار گیرند.

این سناریوها به نوشته سند باید در وهله اول معطوف به همکاری با آمریکا برای بازداشتن عربستان از تلاش برای دستیابی به سلاح هسته‌ای با قصد ایجاد توازن با ایران باشد. علاوه بر آن باید یک راهبرد مهار درازمدت ایران تدوین و عملی شود که کارآیی آن تنها در صورت همکاری تتگاتنگ آمریکا، متحدان اروپایی و منطقه‌ای آنها متحقق خواهد شد، و باید ارسال تسلیحات آلمانی به کشورهای مسئله‌داری مثل عربستان و امارات را هم شامل شود.

نقطه اوج سند در توصیه آخر آن به دولت آلمان است. در این رابطه با تاکید بر لزوم بازنگری در سیاست تا کنونی آلمان که مطلقا و تمام و کمال ممانعت از بروز درگیری میان ایران و رقبای منطقه‌ای‌اش را دنبال می‌کرده و نیز بدون اشاره به تسلیحات اتمی اسرائیل، توصیه می‌شود: «اولویت منافع و مصالح آلمان باید این باشد که  از دستیابی کشورهای منطقه به سلاح‌های هسته‌ای ممانعت شود. پیامد محتوم این تعریف از منافع و مصالح آلمان شاید این باشد که در وضعیتی اضطراری، آنجا که ضرورت ایجاب کند، از یک حمله آمریکا یا اسرائیل به ایران هم حمایت کند تا جلوی دستیابی این کشور به سلاح هسته‌ای گرفته شود.»

به نوشته سند، فرمولبندی شفاف و صریح این رویکرد شاید تشدیدکننده فشار بر ایران باشد که در سال‌های اخیر دائما کوشیده است میان آمریکا و اروپا اختلاف ایجاد کند.

معلوم نیست که این تحلیل راهبردی تازه انتشاریافته از سوی “آکادمی فدرال برای سیاست‌های امنیتی” تا چه حد مبنای بازنگری سیاست‌های منطقه‌ای آلمان به خصوص در قبال ایران قرار گیرد، ولی با توجه به بحث‌های کلی‌تری که در زمینه راهبردهای امنیتی و نظامی اروپا و آلمان مطرح است می‌تواند به این یا آن اندازه محل اعراب باشد.