رادیو فرانسه / مجید محمدی : اعدام دستگیرشدگان دست کم دو پی آمد خواهد داشت : اول تفرقه و شکاف در میان نیروهای سرکوب را تشدید خواهد کرد. دوم بر دامنه و شدت اعتراض ها خواهد افزود و میلیونها معترض را به خیابانها خواهد کشاند. بسیاری از مردم ممکن است فساد را تحمل کنند، ولی خونریزی را تحمل نمیکنند.
٢٢٧ نمایندۀ مجلس شورای اسلامی ایران و رئیس قوۀ قضائیه این کشور اصرار دارند که دستگیرشدگان اعتراضهای جاری در ایران باید جهت عبرت یا در واقع ترساندن و بازداشتن دیگران از شرکت در اعتراض ها قصاص یا اعدام بشوند، هر چند خود آنان در عین حال نگران از پی آمدهای چنین اقدامی به نظر می رسند یا دربارۀ دامنه و درجۀ سرکوب معترضان تردید دارند.
این رویکرد که پیش از هر چیز گویای ناشنوایی قدرت نسبت به مطالبات مردم معترض است، در عین حال گویای بی استعدادی قدرت برای انجام کمترین اصلاح نیز به نظر می رسد. در مقابل چنین حکومتی چه راهی جز اعتراض های خیابانی پیش روی زنان و جوانان و مردم باقی مانده است؟ مهم تر از آن اعدام معترضان و دستگیر شدگان، حکومت اسلامی را با چه پی آمدهایی روبرو خواهد ساخت؟
در پاسخ به این پرسش ها، مجید محمدی، پژوهشگر مقیم آمریکا از جمله گفته است :
“علت روی آوری مداوم رژیم اسلامی به خشونت و اعدام بیشتر، نوع حکمرانی جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی طی چهار دهۀ گذشته به یک رژیم مافیایی-پلیسی و یک دستگاه تبلیغ و سرکوب تبدیل شده است. طبیعی است که چنین حکومتی گوش شنوایی برای مطالبات مردم، اصلاح روندها و رویه ها، تخصیص منابع به نیازهای مردم و غیره ندارد.
واکنش این حکومت به مطالبات مردم همواره سرکوب است و ماشین سرکوب هم عبارت است از شانزده نهاد اطلاعاتی، نیروی انتظامی، یگان ویژه، لباس شخصیها، سپاه و غیره…
افزون بر این، کلیه نهادها، دوایر و سازمانهای باصطلاح فرهنگی این حکومت به دستگاه دروغگویی، پرچسبزنی و روایت سازی در چارچوب یک ماشین پروپاگاندا تقلیل یافته است. طبعاً چنین حکومتی ناتوان از شنیدن و فهمیدن مطالبات مردم است.
با این حال، اعتراض های جاری همچنان ادامه دارد و این تداوم دو علت دارد : نخست این که جنبش اعتراضی جاری به نیروهای جوان و بالاخص زنان و دختران متکی است. در ایران ٦٤ هزار دبیرستان و بیش از ٢٦٠٠ مرکز آموزش دانشگاهی وجود دارد. یعنی در مجموع دوازده میلیون دانش آموز و بیش از سه میلیون دانشجو. مهار انتظارات و مطالبات چنین جمعیتی برای هیچ حکومتی امکانپذیر نیست.
افزون بر این، ترس جوانان از حکومت فروریخته است و جوانان خواسته های بسیار روشنی دارند که نمی توان با کشتن و زدن به مقابله با آنها پرداخت، ضمن این که چنین توانایی هم در حکومت دیگر وجود ندارد. به همین خاطر تاکنون سپاه پاسداران رسماً برای سرکوب مردم به میدان نیامده است، هر چند نیروهای سپاهی در شکل و شمایل دیگر از جمله در هیئت “لباس شخصی”ها در سرکوب مردم شرکت دارند. نیروهای سپاه رسماً وارد سرکوب نشدهاند چون خودشان می دانند که سرکوب دیگر بی فایده است.
علت دوم تداوم اعتراض های جاری صف آرایی دو نیروی متعارض یعنی قدرت و جامعه است که هر کدام معیارهای متمایز خود را دارند : کسانی که مخالف حکومت هستند دارای نوعی همگرایی و وحدت ملی هستند، در حالی که در مقابل شاهد واگرایی در درون نیروهای قدرت اعم از سیاستگزاران و تصمیم گیرندگان هستیم. ما در سمت جنبش جاری شاهد هضم و جذب نیروها هستیم، در حالی که در سمت قدرت با حذف نیروها روبرو هستیم. در سمت جنبش ما شاهد وضوح در بیان اهداف و انتظارات هستیم، ولی در سمت حکومت شاهد ابهام و چندگویی. در سمت جنبش شاهد گسترش افقی اعتراضها هستیم و در سمت حکومت شاهد فرسایش نیروها. و بالاخره در سمت جنبش امید به آینده را می بینیم و در سمت حکومت یأس و ناامیدی نسبت به آینده.
در چنین وضعیتی روی آوردن حکومت به اعدام تظاهرکنندگان و دستگیرشدگان دست کم دو پی آمد خواهد داشت : اول تفرقه و شکاف در میان نیروهای سرکوب را تشدید خواهد کرد. دوم بر دامنه و شدت اعتراض های اجتماعی خواهد افزود. بسیاری از مردم ممکن است فساد را تحمل کنند، ولی خونریزی را تحمل نمیکنند. تا کنون حدود سیصد هزار نفر از مردم به خیابان ها آمده اند. اعدام جوانان میلیونها معترض را به خیابانها خواهد کشاند. اعدام جوانان در واقع وحدت بیشتر نیروهای جنبش جاری و گسترش اعتراضها را در پی خواهد داشت. و این دو، روند انحلال نهاد روحانیت و سپاه را تسریع خواهد نمود.
در واقع، از زمانی که روحانیت با جذب شدن در قدرت به حقوق بگیر و رانت بگیر دولت تبدیل شده و استقلال خود را از دست داده، معلوم شده است که روحانیون دیگر یک نهاد مستقل مدنی را تشکیل نمی دهند که مسئلهاش خواستهها و مطالبات مردم است. روحانیت در واقع از تمام کارکردهای معنوی خود تهی و به قشر حاکم تبدیل شده است و قشر حاکم هم طی چهار دهۀ گذشته نشان داده که فاسد، ناکارآمد، سرکوبگر و دروغگو است.
نهاد مذهب و روحانیت در آینده یعنی در چارچوب یک دولت سکولار یا رسماً تحت کنترل دولت درخواهد آمد مثل نهادهای دینی در آلمان و ترکیه یا با قطع شدن کمک های دولتی و خاتمه یافتن حکومت دینی هر روز کوچک و کوچکتر خواهد شد مثل همان چیزی که امروز مثلاً در آمریکا شاهد هستیم. در این بین سپاه پاسداران و سایر نهادهای موازی که برای صیانت از قدرت روحانیون به وجود آمدهاند منحل خواهند شد. بخش هایی از سپاه پاسداران که به امنیت ملی میهن پایبند هستند در یک ارتش ملی ادغام خواهند شد و بسیاری دیگر از اعضای آن باید مشاغل دیگری برگزینند. این نهادها، نهادهای قلابی هستند و بعد از سقوط جمهوری اسلامی، سپاه به سرعت منحل خواهد شد.