• با این حساسیتی که عالم نواندیش مسلمان به «شرم‌گاه» زنان دارد، اگر- پناه بر خدا- روزی از «موزه‌ی اُرسی» پاریس بگذرد و تابلوی L’Origine du monde اثر «گوستاو کوربه» را ببیند، چه خواهد کرد؟ آیا فقط به «وا اسلاما» ،«واشریعتا» اکتفا می‌کند یا ممکن است به پاره‌کردن و امحاء تابلوی «خاستگاه جهان» دست بیازد و برای تهذیب اخلاق آستین جهادی بالا بزند؟
  • وآخَر دَیِّن
  • نکته‌ای پیرامون نسبت عبدالکریم سروش و «شرم‌گاه» زنان
  • شگفتا! دکتر سروش در امتداد انتقاد اخیرش به برهنگی خانم گلشیفته فراهانی، مطلبی* نگاشته که چنین جمله‌ای در آن آمده است:
  • «عامه‌ی دین‌داران، نیم بیش‌تر عقلای جهان را می‌سازند و بسیاری از علمای اخلاق[را]»…
  • در متن، از قیود مجهول مانند «بسیاری» یا «کثیری» استفاده شده تا به زعم او «قبح برهنگی» با انتساب به عقیده‌ی «اکثر» مومنان موجه جلوه کند. جای سوال است ایشان چگونه «عقلای جهان» را احصاء نموده که «نیم‌ بیش‌تر»شان را «عامه‌ی دین‌داران» فرض کرده است؟ نظر «بسیاری از علمای اخلاق» را چگونه دریافته است؟ چرا به این نقطه که می‌رسد، از امر تجربی و «آزمون‌ پذیر» پوپری فاصله می‌گیرد و مانند رهبران مذهبی و ایدئولوژیک، «متافیزیکی» و «استعلایی» سخن می‌گوید و پیش‌فرض پرداختن به «امور طبیعی و بدیهی» را دارد؟ او، خود را در این بحث که و کجا فرض کرده؟ صحت گزاره‌هایش را چگونه می‌توان، حتی به تقریب و گمانه سنجید؟
  •  مساله این است که مدعی، علیرغم این‌که می‌داند «روش‌شناسی» چیست؛ از آن در چنین اموری اجتناب می‌ورزد و صحت گزاره‌ی خود را به امری موهوم مانند «خواست-یا سلیقه‌ی-عموم مسلمانان» پیوند می‌زند.
  • این رویکرد مرا به یاد جمله‌ی مشهور «ابوالعلا معری» می‌اندازد که گفته بود: «اهل دنیا دو دسته‌اند، باعقل بی‌دین و آن‌دیگری که دین‌ دارد و بی‌عقل است.»** وقتی نزد دکتر سروش، «بیش‌تر عقلای جهان» دین‌دارانی‌ هستند که برهنگی را شایسته‌ی تحقیر می‌شمرند، آیا به جا نیست که سخن نغز ابوالعلا از دین‌باوران، تکرار نمودهای متصلب دینی و باورنشین را از فراز قرون و اعصار برایمان تداعی کند؟
  • کار فیلسوف دینی به کجا کشیده است که ادعا می‌کند یک بازیگر سینما جایی- که دستکم من نمی‌دانم کجا یا در کدام صحنه بوده- «شرم‌گاه» خود را برهنه کرده و او خوشش نیامده، و در ذهن و ضمیر نگاه داشته تا که امروز از خاطرش بگذرد و غیرت مسلمانی‌اش را بجنباند و قلم به تقببح آن بچرخاند! آیا آقای سروش، با چشمان خود، چنان‌که تصریح کرده، «بدن سر تا پا برهنه» و «شرم‌گاه» خانم گلشیفته فراهانی را دیده یا از موثقین اسلام‌پناه و نزدیکان خود شنیده و سنجیده است؟ آیا در این فقره‌ی مهم برای دین‌ورزی، تحقیق کرده یا مانند روح‌الله خمینی- همان‌که برایش‌ محترم و باسواد است- و سعایت «مهاجرانی» از «سلمان رشدی» را پذیرفته بود، بدون بررسی، چنین یا‌وه‌ای را باور کرده و این عبارات سخیف را نوشته است؟
  • وانگهی دکتر سروش، چه صلاحیتی در امور فیلم و نمایش و هنرهای دراماتیک- آن‌هم در دنیای آزاد – دارد که «سلیقه‌ی شخصی» خود را به حساب «اکثرِ عقلا» و «اخلاق‌مداران» می‌گذارد؟ آیا او مثلاً فیلمی از برگمان یا کوبریک یا پولانسکی یا کشیلوفسکی دیده است؟ آیا در آن فیلم‌ها هم مترصد برهنگی «شرم‌گاه» بازیگران زن بوده؟ یا از او اساساً چنین انتظاری نمی‌رود، و چون خمینی که در مصاحبه با «اوریانا فالاچی» گفت «باخ» و «بتهوون» را نمی‌شناسد و اطلاعی ندارد، نمی‌توان امور تمدنی دنیای آزاد را از ایشان هم متوقع بود؟
  • با این حساسیتی که عالم نواندیش مسلمان به «شرم‌گاه» زنان دارد، اگر- پناه بر خدا- روزی از «موزه‌ی اُرسی» پاریس بگذرد و تابلوی L’Origine du monde اثر «گوستاو کوربه» را ببیند، چه خواهد کرد؟ آیا فقط به «وا اسلاما» ،«واشریعتا» اکتفا می‌کند یا ممکن است به پاره‌کردن و امحاء تابلوی «خاستگاه جهان» دست بیازد و برای تهذیب اخلاق آستین جهادی بالا بزند؟
  • در انتهای این متن، آقای سروش، زنده‌‌یاد «دکتر محمد ملکی» را به «پرچمداری تصفیه‌ی اساتید در دانشگاه تهران» متهم کرده که این فقره هم آشکارا دروغ است. چنان که در اسناد وجود دارد، دکتر ملکی، به ننگ اخراج اساتید و دانشجویان، با عنوان زشت «پاکسازی» هرگز تن نداد و به همین دلیل از ریاست دانشگاه استعفا کرده بود.
  • دکتر سروش که روزی مدعی اخلاق اجتماعی و غیرفقهی بود و از فلسفه‌ی علم سخن می‌گفت، پیرانه‌سر، به تقبیح  بدن زنان مشغول شده و مانند یک مسلمان غیرتمند «امر به معروف و نهی از منکر» می‌کند. منتها از سر زرنگی، و نه مانند حزب‌الله با چماق و تازیانه، بلکه طی ملغمه‌ای از شعر و کلام آهنگین و درشت‌گویی و گزاره‌های مجهول، تعزیر می‌کند و حرفش را سخن «عقلا» می‌نامد و «دروغ» مشاطه‌گری می‌کند تا بازار کاسد خود را رونق بخشد.
  • از  سرک کشیدن به بین پای زنان و غمازی- آن‌هم به ریب و زرق- تا خرد و عرفانی که دکتر سروش مدعی آن است، فاصله‌ای به پهنای تاریخ تذبذب و دوزبانی در فرهنگ دینی ایرانیان است؛ چنان‌که حافظ فرمود:
  •  در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
  • بنیاد از این شیوه‌ی رندانه نهادیم
  • ۱۸ فوریه ۲۰۲۳
  • ———————————————-
  • * https://www.zeitoons.com/109432
  • **اثنان أهل الأرض، ذو عقل بلا دین وآخر دَیِّن لا عقل له.