کانون نویسندگان ایران: از آغاز بنیادگذاری کانون نویسندگان ایران تا امروز آنچه پیوندی عمیق را بین اعضایش، در همه‌ی دوره‌ها، سبب شده اعتقاد عمیق به حق آزادی بیان برای همگان بی هیچ حصر و استثنا و مبارزه با سانسور بوده است؛ همین امر مشترک که شالوده‌ی وجودی کانون نویسندگان ایران را تشکیل می‌دهد در طول سالیان متمادی، اراده‌ی اعضا را بر سعی و پایداری بی‌وقفه و پا پس نکشیدن از هدف‌ها و آرمان‌های کانون قرار داده است و همه‌ی این مقاومت‌ها و کوشش‌های خستگی‌ناپذیر، علیرغم فشار، تهدید، احضار، زندان و قتل در طول سال‌های حیات و فعالیت کانون نویسندگان ایران بوده است.

اینک که ۵۵ سال از بنیادگذاری کانون نویسندگان ایران می‌گذرد، این تلاش بی‌وقفه در چارچوب منشور و‌ اساسنامه‌ی کانون همچنان ادامه دارد.

گرامی باد ۵۵ سال پایداری در برابر هرگونه سانسور و سرکوب

عصر روز سه‌شنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ مراسمی با حضور شماری از اعضای کانون به مناسبت ۵۵مین سالروز بنیادگذاری کانون نویسندگان ایران در منزل یکی از اعضا برگزار شد.

در این مراسم علیرضا عباسی، از اعضای هیئت دبیران، اجرای برنامه را بر عهده داشت و برنامه با خواندن بخشی از شعر احمد شاملو شاعر بزرگ آزادی، خوش‌آمدگویی و تبریک به مناسبت ۵۵ سال مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی بیان برای همگان بی‌هیچ حصر و استثنا و سپس یک دقیقه سکوت به احترام ستم‌کشتگان کانون نویسندگان ایران: سعید سلطانپور، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده و بکتاش آبتین و همچنین ستم‌کشتگان جنبش آزادی خواهی اخیر آغاز شد.

ابتدا بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران به مناسبت ۵۵سالگی کانون توسط قارن سوادکوهی (عضو هیئت دبیران) خوانده شد؛ در ادامه و در بخش نخست، عباسی به اختصار فرازهایی از تاریخچه‌ی کانون نویسندگان ایران را از زمینه‌ی شکل گیری تا رخدادهای دوره اول و دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران قرائت کرد و سپس آیدا عمیدی یکی دیگر از اعضای هیئت دبیران به مناسبت ۵۵ سالگی کانون دقایقی به سخنرانی پرداخت، او در سخنانش از «جنبش بند اول» یاد کرد و چنین گفت:

جنبش آزادیخواهی مردم ایران که از واپسین روزهای شهریور ۱۴۰۱ آغاز شد در مدتی کوتاه باعث شد بسیاری از مفاهیم در روال عینی حوادث تغییر کنند و بسیاری چیزها در حوزه‌های گوناگون دستخوش تغییر در بیان یا نگرش شوند.

این تغییرات به ظاهر با شتاب را مبارزات و مقاومت‌های پیشین، خیزش‌ها و شکست‌ها و نیز سنت‌ها و تجربه‌های مبارزات سازمان‌یافته‌ی پیش از انقلاب ۵۷ رقم زده بود. یک سال گذشته‌ی کانون نویسندگان ایران را نیز باید در همین چارچوب دید: یعنی پیشینه‌ی مبارزاتی کانون و عملکردش در جنبش اخیر باید هم‌زمان دیده شود.

پیشینه‌ی کانون نشان می‌دهد در بزنگاه‌های تاریخی مرامنامه‌ها (درباره‌ی یک ضرورت، موضع کانون، منشور) ضرورت و چارچوب واکنش کانون را تعیین کرده و در عین حال استقلال آن را حفظ کرده‌اند. مصداق‌های این واکنش‌ها بیشتر به دوره‌ی سوم کانون برمی‌گردد که یک بازه‌ی زمانی مناسب (نزدیک به ۲۵ سال) برای بررسی عملکرد یک تشکل را در اختیار می‌گذارد. هر چه در این دوره به جلو می‌رویم واکنش کانون به اعتراض‌ها و سرکوب‌ها و خیزش‌ها و جنبش‌ها مستمرتر شده است. من این حس مسئولیت به وقایع اجتماعی را محصول بند اول منشور کنونی می‌دانم: آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان.

این بند که منشور فعلی را نسبت به مرامنامه‌های پیشین کانون گامی بلند به جلو برده، بدون هیچ صفتی از همگان و حق آنان یاد می‌کند و به نحوی تکلیف کانون را با جنبش‌های اجتماعی روشن می‌کند.

آنچه در جنبش اخیر ضرورت و چارچوب واکنش کانون را تعیین کرد در درجه‌ی اول همین بند اول منشور و در درجه‌ی دوم بخشی از ماهیت جنبش اخیر بود: در جنبش اخیر خواست آزادی بیان به خواست‌های عمومی راه یافته بود. بیانیه‌های کانون در این ماه‌ها فقط حمایت از خواست‌های آزادیخواهانه‌ی یک جنبش بر اساس منشور کانون نبود بلکه یک نیروی عینی در کف خیابان از این خواست‌ها حمایت می‌کرد.

اعلام همبستگی کانون با مردم و پیوند خواست‌های این جنبش با آرمان‌های کانون بود که باعث شد جمهوری اسلامی کانون را آن‌گونه که دیدید زیر ضرب ببرد به طوری که همزمان ۸ تن از اعضای کانون در زندان‌های حکومت محبوس یا بازداشت و زیر بازجویی بودند.

بیانیه‌های کانون موضع‌گیری‌های یک تشکل پنجاه و چند ساله بود که آنچه در ذهن مردم عادی به شکل پراکنده در جریان بود به شکلی صریح، روشن و بی‌لکنت بیان می‌کرد. آنچه را که به اتکای بند اول منشور در مواجهه‌ی کانون با جنبش‌های اجتماعی در ۲۵ سال اخیر رخ داد «جنبش بند اول» می‌نامم. از سال‌های احیای کانون تا سال‌های مختلف دوره‌ی سوم همواره کسانی بوده‌اند که بند اول منشور را مثل قطب‌نمایی در دست گرفتند. بند اول کانون را به جنبش‌های اجتماعی پیوند می‌زند و استقلال آن را حفظ می‌کند.

پس از پایان سخنان عمیدی، فرازهایی دیگر از تاریخچه، وقایع و فعالیت‌های کانون نویسندگان ایران توسط مجری شرح داده شد و سپس نوبت به سخنرانی روزبه سوهانی( عضو هیئت دبیران کانون) رسید؛ او در بخشی از سخنانش چنین گفت: مرداد ۱۳۷۷ دو «پرسشگر» مجله‌ی فرهنگ توسعه با محمدجعفر پوینده مصاحبه‌ای ترتیب داده‌اند که بیشتر به بازجویی می‌ماند. در متن مصاحبه نام این دو پرسشگر پنهان است و گاهی به جای نامشان سه نقطه می‌آید. آن روزها اوج تنگدستی معیشتی پوینده، حوالی آوار شدن سقف خانه‌ بر سرش و کمی پیش از آن است که ماموران حکومت طناب دور گردنش بیاندازند و خفه‌اش کنند. لابه‌لای سوال‌ها یکی از پرسشگرها حرف‌هایی می‌زند که گویا پوینده را به خنده می‌اندازد، چون آقای سه‌نقطه ناچار می‌شود بگوید «حالا شما با خنده از این حرف من یاد کنید!»

پیش از بازداشت مشغول نوشتن مطلبی در مورد همین مصاحبه بودم که نیمه‌تمام ماند. حالا با خودم می‌گویم چه بهتر که آن موقع نوشتنش را تمام نکرده بودم. پس از هجوم ماموران حکومت و لت و کوب کردن و ربودنم، همانقدر که معنای گوشه‌گوشه‌‌ی خانه برایم عوض شده، معنای خندیدن پوینده و تقالاهای آن دو پرسشگر-بازجو هم تغییر کرده است؛

آن‌ دو که «فضای پس از خرداد ۷۶» مستشان کرده و عامدانه گورهایی را که زیر همین «فضا» پنهان شده‌ نادیده می‌گیرند. پوینده در بهترین لحظه‌ی ممکن خندیده است؛ همانجا که با کنایه تنگدستی‌اش را به رخش می‌کشند و می‌گویند: «اگر اتحادیه‌ای داشته باشید که از این حقوق دفاع کند دیگر نمی‌تواند علنا بگوید آقا من با اساس اصل ۲۴ قانون اساسی مخالفم». همانجا که یکیشان می‌گوید «نهاد مدنی باید سرد باشد و رسمی؛ من این سرما را ازش دفاع می‌کنم!»

این خندیدن پوینده همیشه با من می‌ماند؛ برای لحظه‌هایی که پرسشگر-بازجو‌ها بخواهند کانون نویسندگان ایران را به انجمن ادبی دارای ترموستات تبدیل کنند، برای لحظه‌هایی که پرسشگر-بازجوها بخواهند کانون نویسندگان ایران را مطیع «مگر»های قانون کنند و برای لحظه‌هایی که بخواهند در «امر کانون نویسندگان ایران» حصر و استثنا بیاورند!

بله، محمدجعفر پوینده خندیده است!

پس از سخنرانی سوهانی، سیامک میرزاده از اعضای کانون، با چیره‌دستی، به اجرای موسیقی با مضمون اعتراضی پرداخت.

مراسم با خواندن فرازهایی دیگر از تاریخچه و فعالیت‌های کانون در دوره‌ی سوم فعالیت، توسط مجری ادامه یافت و سپس لئا منصوری عضو دیگر هیئت دبیران درباره تجربه‌ی خود و تاثیر کانون نویسندگان ایران بر زندگی شخصی‌اش سخنانی ارائه کرد، منصوری در ابتدا اشاره کرد که زندگی بسیاری از کانونیان به پیش و پس از عضویت در کانون تقسیم می‌شود و در بخشی از سخنانش گفت: زمانی ‌که در سمت منشی کانون

مشغول به فعالیت جدی‌تر شدم شرایط بسیار متفاوت بود. کار کردن در هیئت دبیران در آن فضای کاملا جدی با فشار سنگین روانی و ذهنی کاملا متفاوت از حضور در جمع مشورتی بود. کار منشی که مسئولیت‌های بسیار دارد و  در عین‌حال حق اظهار نظر ندارد، ابدا آسان نبود. حضور در جلسات طولانی که گاهی بی پایان به نظر می‌رسید در بحرانی‌ترین شرایط کانون در عین دشواری، کلاس درس بود. رفته‌رفته تغییراتی را در خودم مشاهده می‌کردم. خوب به خاطر دارم چیزی که برایم جالب بود این بود که پس از بحث‌ و جدل‌های سرسام‌آور جلسات هیئت دبیران، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده،  همه با هم گپ می‌زنند،  کسی قهر نمی‌کند، راهش را جدا نمی‌کند‌.

همه برای هدفی مشترک به کار کردن ادامه می‌دادند حتی اگر دل خوشی از هم نداشتند. این ها همه درس بود. یک پوست اندازی‌ای  صورت می‌گرفت. از آن زن حساس نازک دل فاصله می‌گرفتم و به زنی قوی‌تر و مصمم‌تر تبدیل می‌‌شدم.

کار کردن در هیئت دبیران در سمت دبیر هم تجربه‌ای نو بوده است. در تب و تاب و هول دستگیری منشی، دو عضو هیئت دبیران و تهدید و بازداشت دو عضو دیگر هیئت دبیران، درک درست‌تری از مسئولیت‌پذیری دست داد. اینکه به عنوان یک دبیر چه مسئولیتی دارم و تا چه‌اندازه می‌توانم برای حفظ این نهاد از خودگذشتگی کنم تا پابرجا بماند.

پس از سخنان منصوری، سیامک میرزاده قطعاتی دیگر را با شور و حال نواخت و  اجرا کرد و بخش پایانی به خواندن ادامه‌ی تاریخچه‌، وقایع و فعالیت‌های کانون در سال‌های اخیر و نیز یادی از عضو زندانی کانون، کیوان مهتدی، اختصاص یافت؛ در آخر برای مشارکت، بیان خاطره و اظهار نظر، جلسه در اختیار اعضا قرار گرفت که در این قسمت اکبر معصوم‌بیگی، محسن حکیمی، علی صبوری، رضا خندان مهابادی، علیرضا آدینه، علیرضا بهنام و قباد حیدر دقایقی سخن گفتند.

در پایان مراسم پس از گرفتن عکس دسته‌جمعی، کیک ۵۵ سالگی کانون توسط دو عضو از بند رسته، رضا خندان مهابادی و آرش گنجی بریده و در فضایی پر مهر و صمیمی از حاضران پذیرایی شد.