در ایرانِ امروز، عدالت نه در دادگاه جاری‌ست، نه در کلام قاضی و نه در قانون. نام آنچه در شعبه اول دادگاه انقلاب ارومیه به ریاست قاضی رضا نجف‌زاده اتفاق افتاد، نه محاکمه است و نه حکم؛ بلکه انتقام حکومتی‌ست که از صدای اعتراض به هراس افتاده است.

پنج شهروند بوکانی:
رزگار بیگ‌زاده بابامیری (۴۲ ساله)،
علی (سوران) قاسمی (۲۸ ساله)،
کاوه صالحی (۴۰ ساله)،
پژمان سلطانی (۳۰ ساله) و
تیفور سلیمی بابامیری (۴۷ ساله)

به اتهاماتی چون بغی، محاربه و تشکیل گروه باغی به اعدام محکوم شده‌اند؛ اتهاماتی که در ادبیات قضایی جمهوری اسلامی، معنایش روشن است: هرکه صدایش را بلند کند، با مرگ ساکتش می‌کنیم.

پژمان سلطانی، سوران قاسمی و کاوه صالحی حتی به سه بار اعدام محکوم شده‌اند — انگار یک بار کشتن کافی نیست. رزگار بابامیری به دو بار اعدام و تیفور سلیمی به یک بار اعدام محکوم شده‌اند، در کنار احکام حبس سنگین و مجموعاً ۳۵۸ میلیون تومان جریمه نقدی.

این، نه اجرای قانون، که نمایش قدرت نظامی است که از مردم خودش می‌ترسد.

اتهام‌ها: از بغی تا استارلینک

اتهاماتی که به این پنج نفر نسبت داده شده، عجیب‌تر از آن است که باورپذیر باشد: همکاری با دولت اسرائیل؟ قاچاق دستگاه‌های اینترنت ماهواره‌ای استارلینک؟ تبلیغ علیه نظام؟ تبانی؟ این فهرست بیشتر شبیه به گزارشی امنیتی است تا سند حقوقی.

در کنار این‌ها، پژمان سلطانی به «مباشرت در قتل» و دو تن دیگر به «آمریت در قتل» نیز محکوم شده‌اند — اتهاماتی که بر اساس گزارش‌ها، با اعترافات اجباری زیر شکنجه ساخته شده‌اند. همین احکام در دادگاه نوجوانان آذربایجان غربی صادر شده است. باورکردنی نیست: دادگاهی برای نوجوانان، اما برای صدور حکم اعدام بزرگ‌سالان!

کاوه صالحی در این پرونده تبرئه شده، اما در پرونده دیگر سه بار حکم اعدام گرفته. تناقضات، بی‌پایان‌اند.

دادگاه؟ یا کارخانه‌ی تولید حکم مرگ؟

تمام روند قضایی، نه شفاف بود و نه منصفانه. این افراد ماه‌ها تحت شکنجه و فشار شدید بازجویی قرار داشتند، و در نهایت مجبور به امضای «اعترافاتی» شدند که هیچ وکیل مستقلی حق بررسی صحت آن را نداشت. تمام روند چیزی جز یک سناریوی از پیش نوشته‌شده نبود.

قاضی نجف‌زاده، مثل بسیاری از قضات وابسته به نهادهای امنیتی، نقشش مشخص است: صدور احکام سنگین برای ساکت‌کردن فریاد «زن، زندگی، آزادی».

هدف چیست؟ ترس، سکوت، انقیاد

این احکام نه عدالت را اجرا می‌کنند و نه قانون را پاس می‌دارند. هدفشان تنها یکی‌ست: ترساندن مردم. خفه‌کردن صداها. شکستن غرور مردمانی که دیگر نمی‌خواهند با دروغ زندگی کنند.

اما این بار، مردم سکوت نکردند. نام پژمان سلطانی، سوران قاسمی، کاوه صالحی، رزگار بابامیری و تیفور سلیمی بابامیری فراتر از بوکان و کردستان رفته است. صدای این ظلم، فراتر از مرزها طنین انداخته.

ما فراموش نمی‌کنیم. ما سکوت نمی‌کنیم.

مرگ به عنوان ابزار سیاسی، دیر یا زود گریبان خود نظام را خواهد گرفت. هر قطره خونی که از این زمین ریخته می‌شود، ریشه‌ای می‌سازد درختی از آزادی را.

پژمان، سوران، کاوه، رزگار، تیفور…
شما تنها نیستید. مردم با شما هستند.
و صدای مردم را نمی‌توان سه بار اعدام کرد.