
وقتی مرکز آمار ایران اعلام میکند که تورم نقطهبهنقطه خوراکیها در آذرماه به ۷۲ درصد رسیده، در واقع فقط یک عدد را گزارش نمیدهد؛ بلکه تصویری رسمی از کوچکشدن سفرهها، ناامنی غذایی و فرسایش معیشت میلیونها نفر ارائه میکند. عددی که اگرچه در قالب گزارش آماری منتشر میشود، اما در زندگی روزمره مردم به شکل حذف گوشت، لبنیات، میوه و حتی نان خود را نشان میدهد.
وخامت ماجرا زمانی عیانتر میشود که همین گزارش رسمی تأیید میکند تورم خوراکیها در سه استان کشور از مرز ۸۰ درصد عبور کرده است.
در استان البرز نرخ تورم خوراکیها به ۸۴.۳ درصد رسیده؛ سمنان با ۸۱ درصد و یزد با ۸۰.۴ درصد در رتبههای بعدی قرار دارند. این ارقام بهروشنی نشان میدهند که بحران غذا دیگر محدود به مناطق محروم یا حاشیهای نیست و اکنون استانهای صنعتی و مرکزی کشور را نیز دربر گرفته است.
آمارهایی که از «مدیریت» عبور کردهاند
تورم ۷۲ درصدی خوراکیها دیگر نه نتیجه یک شوک مقطعی، بلکه حاصل انباشت سالها سیاستگذاری ناکارآمد، حذف حمایتهای معیشتی، بیثباتی اقتصادی و بیتوجهی به معیشت طبقات پایین است. در چنین شرایطی، صحبت از «کنترل تورم» یا «بهبود شاخصها» بیشتر به یک ادعای تبلیغاتی شباهت دارد تا واقعیت ملموس جامعه.
خوراکیها نخستین و حیاتیترین نیاز خانوار هستند. افزایش قیمت آنها به این معناست که بخش بزرگی از جامعه دیگر حتی در تأمین حداقلهای زیستی نیز با مشکل مواجه است. تورم خوراکیها مستقیماً به افزایش سوءتغذیه، حذف وعدههای غذایی، بدهکار شدن خانوارها و گسترش فقر پنهان منجر میشود؛ پیامدهایی که اثرات آن در بلندمدت بر سلامت، آموزش و انسجام اجتماعی غیرقابل انکار است.
استانهایی که زودتر فرو ریختند
اینکه استانهایی مانند البرز، سمنان و یزد در صدر جدول تورم خوراکیها قرار گرفتهاند، نشانهای جدی از گسترش جغرافیایی بحران معیشت است. البرز با جمعیت کارگری و مهاجرپذیر بالا، یکی از نخستین جاهایی است که فشار قیمتها مستقیماً به تنش اجتماعی و نارضایتی گسترده منجر میشود. سمنان و یزد نیز با درآمدهای متوسط، حالا با هزینههایی روبهرو هستند که از توان بخش بزرگی از خانوارها خارج است.
عادیسازی فاجعه با زبان آمار
خطرناکترین بخش این وضعیت، نه فقط خود تورم، بلکه عادیسازی آن است. وقتی تورم ۷۲ یا ۸۴ درصدی خوراکیها در قالب گزارشهای خشک آماری منتشر میشود، فاجعه انسانی پشت این اعداد پنهان میماند. گویی جامعه باید بهتدریج با حذف مواد غذایی، کاهش کیفیت تغذیه و کوچکتر شدن زندگی کنار بیاید.
اما واقعیت این است که چنین سطحی از تورم خوراکیها، در هر کشوری بهعنوان زنگ خطر جدی امنیت اجتماعی تلقی میشود؛ زنگ خطری که در ایران مدتهاست به صدا درآمده، اما پاسخی درخور دریافت نکرده است.
پایان یک توهم
تورم خوراکیها دیگر صرفاً یک شاخص اقتصادی نیست؛ نشانه فروپاشی اعتماد عمومی و شکست سیاستهای معیشتی است. تا زمانی که مسئله معیشت مردم در اولویت واقعی تصمیمگیری قرار نگیرد، آمارها همچنان صعودی خواهند بود و سفرهها همچنان کوچکتر.
این اعداد فقط هشدار نیستند؛ گزارش یک بحران بالفعلاند.
