به بهانه اتفاقات و حواث اخیر در مرزهای اقلیم کردستان

علی رضا اسکندری


حکایت اینروزها و همه روزهای کردهای شرق کردستان (روژهه لات) حکایت غریبی ست . ما عادت کرده ایم به اینکه نوحه خوان و گريه کن همه‌ کردهای عالم باشيم ولی دیگران (همانها که ما برايشان زجه میزنیم و سينه چاک میکنیم) از مرگ و کشته‌ شدن ما، حتی خم به ابروی مبارک هم نمی آورند و چه بسا خودشان بصورت مستقیم یا غیر مستقیم در زجر و آزار و شکنجه و کشتن ما، سهیم و دخیلند .
نمونه های این مشاورت و مشارکت در قتل و آزار کردهای شرق کردستان (روژهه لات) از جانب برادران همزبان و هم کیش و هم آئين مان در آنسوی مرزها ( و علی الخصوص در باشور ) اظهر من الشمس است و کسی توان انکار و ابطال این ادعا را ندارد .
گاهی از بند رستگان ما را که با هزار بیم و امید و آرزو از چنگال رژيم سفاک جمهوری اسلامی به دامان آنها پناه می‌برند را دودستی و کت بسته، تحویل عیادی رژیم می‌دهند تا به چوبا دار سپرده شوند و گاهی هم، کولبران بیچاره و درمانده و بینوای ما را آماج گلوله و شلاق و باتوم، قرار می‌دهند .
و البته نکته‌ جالب و تراژیک ماجرا آنجاست که ما همچنان و بی وقفه، در روزها و مناسبتهای خوب و شیرین آنها (همچون ایام رفراندوم استقلال کردستان باشور) در همه شهرها و روستاها به کوچه و خیابان سرازیر میشویم و با وجود مخاطرات بسیار بالا، پرچمها را از پستوی هزارتوی خانه‌ ها بیرون می آوریم و بیرق کردستان را برافراشته میکنیم والبته بهایش را هم، با تحمل زندان و شکنجه می‌پردازیم .
و صد البته، در روزهای تنگنا و سختی هم، همچنان پای کار بوده و هستیم . چه آنگاه که کردهای جنوب کردستان (باشور) به هنگام حکمرانی صدام حسین از ترس جان و مال و ناموس خود، به سمت مرزهای شرق کوردستان (روژهه لات) کوچ کردند، چه آنزمان که مورد هجوم داعش قرار گرفتند و چه آنگاه که در پس رفراندوم استقلال، ارتش عراق به‌ سمت اقلیم کردستان یورش برد، آنکه آغوشش را به سوی همزبانان و هم مسلکانش گشود و زار و زندگی و خورد و خوراک و پوشاکش را با آنها تقسیم نمود و یا سلاح به دست گرفت و از ناموس و کیان شان دفاع کرد، ما بودیم .
به راستی، ما چقدر و تا به کی باید تاوان این هم نژاد و همزبان و هم مسلک بودن را بصورت یکطرفه بپردازیم و از سمت دیگر، فقط بی مهری و ناجوانمردی و جفا ببینیم؟!
براستی ما کردهای شرق کردستان (روژهه لات) تا کی باید برای کردهای همه عالم، برادر و غمخوار و پشت و پناه باشيم و برای همه، آه و فغان سر بدهیم و ناله و شیون کنیم و در پاسخ، نه تنها هيچ حس یگانگی و برادری و همدری ای دریافت نکنیم، بلکه همان برادران خونی، لوله تفنگ هایشان را به سمت ما نشانه بگیرند و با هل هله و شادی، فرمان آتش و کشتن کولبران بینوا و بی مأوای ما را سر بدهند؟!
براستی، چرا و تا به کی باید برای هر کشته‌ و مجروح و مصدوم کرد در هر جای عالم، عزا بگیریم و دسته و گروه و علم و کتل جمع آوری کنیم و راهپیمایی اعتراضی بگذاریم و حنجره خود را در دفاع از آنها پاره‌ کنیم ؟!
پس کی نوبت دفاع و همدردی با ما فرا میرسد؟! چرا کسی برای ژیناها و کومارها و صدها و هزاران دختر و پسر و پیر و جوان ما که با گلوله مستقیم رژیم کشته شدند و یا به دار آویخته شدند، دل نسوزاند و هيچ راهپیمایی و اکسیون اعتراضی ای برگزار نکرد؟!
چرا کسی بخاطر زندانیان و اعدامیان بیشمار ما، تحصن و اعتصاب غذا نکرد؟!
بنظرم ما در همه این سالها به قدر کفایت، برادری خود را در حق دیگر کردهای عالم، ثابت کرده ایم و صدالبته که بابت این برادری از کسی طلب “ارث و میراث” نمیکنیم، با اینحال حداقل انتظار ما از برادران همخون و همزبان و هم مسلک مان این است که :
لطفا ما را نکشید …!!!