زیتون- سروش دباغ: فرض کنید امروز نهم یا شانزدهم تیرماه است و دکتر مسعود پزشکیان با رای بالا بر مسند ریاستجمهوی تکیه زده است. چه روزگاری پیش روی ایرانیان خواهد بود؟ میکوشم به اختصار روایت خود را با خوانندگان در میان گذارم. ضمن احترام عمیق به تمام هموطنان عزیزی که بر آن اند تا در انتخابات از حق شهروندی خود استفاده کرده، شرکت کنند و به پزشکیان رای دهند (روشن است که در قیاس با دیگر کاندیداهای موجود، ایشان به مراتب بهتر است؛ که شریف، نیکنفس، راستگو و پاکدست است و به کار با کارشناسان و متخصصان عمیقا باور دارد)؛ چنانکه درمییابم، با انتخاب ایشان اتفاق چندانی در حوزۀ فرهنگ، اجتماع، سیاست داخلی و سیاست خارجی نخواهد افتاد.
پزشکیان در این مدت بارها اذعان کرده که در چارچوب سیاستهای رهبری میخواهد سکان امور اجرایی کشور را در دست بگیرد و بنای مقابلۀ با هستۀ سخت قدرت را ندارد؛ از اینرو وعدههای در خور درنگی در حوزۀ اجتماع، سیاست و فرهنگ نداده است. از این بابت جای تقدیر دارد که وعدههایی نمیدهد که نمیتواند بدانها جامۀ عمل بپوشاند. امیدوارم با حضور ایشان و به مدد کار گرفتنِ مدیران کارآمد و کاربلد در وزارتخانههای مختلف، خصوصا در حوزۀ معیشت و زندگیِ روزمرۀ شهروندان، گشایشهای چندی صورت گیرد. درعین حال، در کسوت «گذارطلبی» که دلمشغول گذار امن خشونتپرهیز است و عمیقا در اندیشۀ مطالبات انباشتۀ دموکراتیک و حقوق بشر محورِ معوقۀ بیست و شش سال گذشته ( البته این مطالبات پیش از این هم در میان اهالی سیاست حاملانی داشته، اما از دوم خرداد سال ۷۶ تعمیم پیدا کرد و در میان طبقۀ متوسط جامعه حاملان انبوهی یافت)؛ میبینم که پزشکیان نمیتواند، نه اینکه نخواهد، در راستای تحقق این مطالبات، گامهای معناداری بردارد. مثلا، دربارۀ مسئلۀ حجاب وعفاف و طرح موسوم به نور که ایشان به درستی میگوید چیزی جز سیاهی نیست؛ وقتی سیاست آقای خامنهای، «حرام سیاسی» انگاشتنِ لغو حجاب اجباری است؛ روشن است که پزشکیان نمیتواند کاری از پیش ببرد. دربارۀ آزادی زندانیان سیاسی، لغو حصرِ محصوران، جرم سیاسی، آزادی مطبوعات، رسانهها و احزاب سیاسی هم نمیتواند گامهای موثری بردارد که در قلمروی اختیارات او نیست. به تعبیر دیگر، پزشکیان به رغم میلش – چون میخواهد ادامه دهندۀ دولت خاتمی باشد- نمیتواند کف مطالبات دموکراتیک و حقوق بشر محور را محقق کند. از اینرو، ضمن درک انگیزۀ هموطنان عزیزی که در داخل کشور زندگی میکنند و به امید بهبود نسبیِ وضعیت معیشتی خود در انتخابات شرکت میکنند و رای میدهند، بنای مشارکت در انتخابات پیش رو را ندارم.
«روزگار غریبی است نازنین». در وضعیت غریبی گرفتار گشته ایم. منی که نه قائل به تحریم انتخابات ام، نه براندازم و در این خیال واهی بسر نمی برم که نظام مستقرّبه زودی فرو می افتد، که به قدر وسع با پیچیدگی های سیاست و تحولات سیاسی در ایران آشنایم و سالها در آن فضا نفس کشیده و زیسته ام؛ بسیار تامل کردم تا بدین جمع بندی و نتیجه رسیدم. نه کسانی که به پزشکیان رای می دهند، خائن اند و هزینه های گزافی که شهروندان بی پناه در کوی دانشگاه، جنبش سبز، آبان ۹۸، جنبش مهسا.. پرداخته اند، نادیده می گیرند، که به امید بهبود حداقلیِ وضعیت زندگی، رای خود را به صندوق می اندازند؛ نه کسانی امثال من که رای نمی دهند، دل در گروی این ملک و مرز و بوم ندارند. حساب جماعت اپوزیسیونِ براندازی که کاسب اند و از این طریق نان می خورند، نظیر کاسبان تحریمِ داخل کشور، از قاطبۀ ملت جداست.
ما در روزگار «پیشا دولت- ملت» در ایران معاصر زندگی می کنیم. با فروافتادن و برچیده شدنِ نظام پادشاهی و استبداد سلطنتی، نوع دیگری از مناسبات استبدادی که می توان آنرا «سلطانیسم» و « سلطنت دینی» نامید، جاگزین گشته و سوگمندانه دست بالا را پیدا کرده است. تصمیمات کلان و تعیین کننده در عرصه های مختلف کشوردر دستان هستۀ سخت قدرت با محوریت اقای خامنه ای، بیت ایشان و سپاه پاسداران است. رئیس جمهور در این ساختار یک کارگزار اجرایی است.
بر خلافِ ادبیات رسمی حکومت طی چهل روز اخیر، به نظرم به سبب کارنابلدی و ندانم کاری، آقای خامنه ای از کارنامۀ اجراییِ رئیسیِ فقید در سه سال اخیر رضایت ندارد. از اینرو، در پی جایگزین کردن یک کارگزار اجراییِ کاربلد در کشور است، نه بیشتر و کشتیبان را سیاستی دیگر نیامده است. از اینرو، طی روزهای اخیر هم ایشان تاکید کرده هر رایی که در انتخابات داده شود، رای به نظام جمهوری اسلامی است و بر مشروعیت این نظامِ سلطنتی می افزاید. همچنین، آقای خامنه ای دیروز آشکارا رئیس جمهور آینده را از کار کردن با کسانی که گوشه چشمی به غرب دارند، نهی کرد، آنچه آشکارا دولت احتمالی پزشکیان را به ذهن متبادر می کند. می توان گمانه زنی کرد که همین تحذیرها و فرامین رهبری، در مجلس رای اعتمادِ دولت احتمالی پزشکیان، مستمسک نمایندگان مجلس پایداری چی باشد برای کارشکنی و سنگ اندازی در تایید اعضای کابینۀ پیشنهادی. « تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».
کاش تمام کسانی که با شدت و حدت از رای دادن به پزشکیان در این زمانه حمایت می کنند، تمام ماجرا را روایت کنند و از سنگلاخ های پیش رو با عنایت به دو دورۀ ریاست جمهوریِ هشت سالۀ خاتمی و روحانی پرده بر گیرند و از راهکارهای عینی و تحقق پذیر خود برای رفعِ موانع پیش رو و تحقق مطالبات انباشتۀ دموکراتیک که حاملان میلیونی در داخل کشور دارد، سخن بگویند.
در پاسخ به کسانی که می گویند به فرض که تمام تحلیل های شما را بپذیریم، راهکارتان برای برون رفتن از چنبره ای که در آن گرفتار شده ایم چیست؛ می گویم صبر و امید را فرو ننهادن و حضور بیشتر و پررنگ تر در جامعۀ مدنی در فضای داخل و خارج کشور و بر طبل مدارا و مدنیت و مقاومت مدنی و ظلم ستیزی و عدالت گستری کوبیدن و همنوا شدن با کسانی که داخل کشور زندگی می کنند و با همین نگرش و استدلال رای نمی دهند، به امید رسیدن به شهروندان مسئول و آگاه بیشتر و برقراریِ موازنه ای در بلوک قدرت سیاسی میان حاکمان و شهروندان در میان مدت برای تحقق برابریِ حقوقی میان همۀ شهروندان، جایی که میان سلطان و رعیت فرقی نباشد و افرادی برابرتر نباشند؛ فرایندِ زمانبری که در نظام های سیاسی چندی رخ داده است.
ضمن احترام مجدد به کسانی که تصمیم به رای دادن گرفته اند، شخصا جایی می ایستم که بی صدایانی نظیر زندانیان سیاسی، معلمان، روزنامه نگاران، روشنفکران، زنان، مردان، دختران و پسرانی ایستاده اند که نمی خواهند رای دهند و به قول واتسلاو هاول، « قدرت بی قدرتان» را از طریق اعمال و بکار بستنِ کرامت و «عاملیت انسانیِ» خود به قدر وسع تقویت می کنند و در صحنه آرایی سیاسی ای که قوت و قدرت محدودش پیشاپیش مشخص است، مشارکت نمی کنند.
رای ندادن، کنشی مدنی و در زمرۀ حقوق شهروندی است. بسته به تحلیل و تشخیصِ خود، من و تو می توانیم از آن استفاده کنیم یا آنرا فرو بنهیم. این نوبت نیز نظیر انتخابات سالهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲ از حق شهروندی خود استفاده نموده و شرکت نمی کنم. باشد که در آینده، مجال مشارکت شهروندانی که شبیه من سپهر سیاست را رصد و تحلیل می کنند، فراهم گردد.
افزون بر این، شخصا دلنگرانِ مستولی شدن یاس بر شهروندانی هستم که به فرض رئیس جمهور شدنِ پزشکیان، پس از چند صباحی، در نبود نهادهای نظارتی و تاخت و تاز هستۀ سخت قدرت با چراغ سبز رهبری، چنانکه بارها طی دو دورۀ شانزده سالۀ دولتهای خاتمی و روحانی تلخی آنرا آزموده ایم؛ با درهای بسته مواجه می گردند، سرخورده می شوند و پاشانی و پریشانی شان افزایش یابد؛ که « من جرّب المجرّب حلّت به الندامه» و آزموده را برای چندمین بار آزمودن پشیمانی به بار می آورد.
نلسون ماندلا در اثر خواندنیِ « راه دشوار آزادی»، بر طولانی و درشت بودن این مسیر تاکید می کند. درست می گوید، کسانی که دلمشغول تحقق مطالبات دموکراتیک اند، به نیکی این مهم را دریافته و با گوشت و پوست و خون خود چشیده اند. از اینرومی کوشند سر بزنگاه ها، هیجانات خود را مدیریت کرده، سمت و سو و جهت را گم نکرده، مقصد و مقصود را پیش چشم داشته، اخلاقی تر و رهگشاتر تصمیم بگیرند. این جماعت می کوشند واقع بینی را فرو ننهاده و آرزوهای خود را در غیاب شواهد مکفی و مقنع، جای واقعیت جا نزنند و به خود و دیگران وعده هایی ندهند که امکان تحقق اندکی دارند. در عین حال، دست از طلب بر نمی دارند و به ادامه دادن ادامه می دهند، به امید سربرآوردن ایامی که خورشیدِ عدالت ساختاری در افق ایران زمین هویدا گردد؛ روزگاری که ممکن است در میان نباشند و نبینند که تکاپوهای مجدّانه و صادقانه شان به بار نشسته است:
« روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت…
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم
و من آنروز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم.»
*در نهایی شدن این نوشتار، از ملاحظات دوست دانشورم دکتر مصطفی دانشگر بهره مند شدم. از ایشان سپاسگزارم.