مهرانگیز کار: وقتی میگوییم و میگویند «حجاب اجباری» بهتنهایی نماد تعدی و تبعیض به زنان است، ناشنیده گرفته میشود. وقتی میگوییم زن مانند هر انسانی با هر جنسیت و گرایش جنسی مالک بر بدنش است، از «دونالد ترامپ» بگیرید تا «حسین طائب» و «علی خامنهای»، رگ گردنشان کلفت میشود. وقتی میگوییم بدن زن در جامعه ایران شده است قلمرو نرینههای حکمران، خیلیها لجشان میگیرد که چرا به جای «رجل سیاسی»، میگوییم «نرینهٔ حکمران». گاهی از بس پرتکرار اینها را گفتهایم، مخاطبان بیشماری نومید شده و گفتهها را ناشنیده گرفتهاند. آنها لزوماً هویت «حزباللهی» ندارند و اغلب ژستها و هویتشان ضد حزباللهی است.
در این وانفسا، گاهی سکوت کرده و به تماشا نشستهایم؛ هرچند حس شکست آزارمان داده است. وقتی بغضی میترکد و ناشنیدهها جایی افشا و برهنه میشوند، نرینههای حکمران، مغرور به برخورداری از جنسیت، افشاگر را دیوانه میخوانند و او را با سر و کله شکسته در دیوانهخانهای پنهان میکنند.
تا حال با همه اینها، به عادت و ترس و ریسک زیستهایم. اما انتشار ویدیویی از همسر سابق زنِ جوان/ دانشجو که بدن را با حفظ دو تکه لباس زیر، در معرض تماشای عموم گذاشت، افق وسیعتری پیش رو میگذارد. بدن زن نه تنها در حاکمیت رژیم کنونی ایران و مردان خانواده است که همچنان پس از طلاق، در مالکیت همسر سابق زن باقی میماند و دیگران این مالکیت را به رسمیت میشناسند.
همسر سابق «آهو دریایی» دست در دست صداوسیمای حکومتی گذاشته و ناموسخواهی کرده است. او از مردم خواسته تا بدن زن عاصی و شورشی را که روزگاری همسرش بوده است، به خاطر حفظ کرامت مردانگی او، از نظر نامحرم بپوشانند تا به شاخکهای احترام اجتماعی و آبرویش کمتر صدمه وارد شود. اصلاً یادش رفته که خود بر پایه سنت که به آن آویزان شده، نسبت به آهو نامحرم است و غلط میکند از همه بخواهد ملک او را مستوره کنند!
از این که روزگار بر دو فرزند دلبند آهو چگونه گذشته و میگذرد، بیخبریم. در این قصه که چندان روشن نیست، نمیدانیم آهو چندین بار دیگر زیر سلطه نرینههای متظاهر به مردی و مردانگی قربانی شده، از خود دفاع کرده و کدام مسیر را پیموده تا به جان رسیده و نگذاشته است دستهای متجاوز حراستیها بیشتر با بدنش تماس بگیرند و خود پوشش اجباری را از تن برکنده و خلاص!
در اینجا، «خلاص» به مفهوم بریدن از قیودی است که عمری محدودش کرداند. خلاص خط بطلانی است بر هنجارهای اجباری که دیگر تاب توان تحمل آن را ندارد. خلاص میتواند گونهای پایان باشد بر یک آغاز که اقدامکننده را در محاصره قضاوتها تا دیوانهخانه کشانده است. میتواند راه را صاف کند برای دیگرانی که سر بر دیوارها و حصارها میکوبند و از جان سیر شدهاند.
روشن است که نه کار بر دیگر زنان آسان میشود و نه راه فوراً هموار. دلخوشی از آن است که نرینهسالارها توی دلشان خالی میشود و میشکنند. درست است که پس از واقعه، خشونت را توجیه میکنند و بر آن میافزایند ولی سرنوشتی را به صورت عریان در برابر میبینند که دوام مالکیتشان را به تمسخر گرفته است و زمانه به زیان این مالکیت، گونهگونه علامت میدهد.
جالب است که روی صورت همسر سابق آهو دریایی را که ناموسخواهی کرده است، حبابی افزودهاند تا شناخته نشود. چهقدر مضحک است این فرهنگ که زنی به اعتراض تعرض بر بدنش لخت شده و مردی که روزگاری همسر او بوده است و حال نسبتی با او ندارد، پریده وسط رویداد و دیگران امنیت و مثلاً شرافت او را پاس میدارند!
یادداشت را تغییر مسیر میدهم و میروم سراغ دیگر تبعیضهای خردکننده. این تبعیضها ریشههایی هستند که زیر گفتمان و شجاعتهای زنانه بر ضد حجاب اجباری، چند سالی است از نظرها پنهان شدهاند و کسی سراغش را نمیگیرد. یک تفکر غالب بر اعتراضهای زنانه که بهحق با نفی حجاب اجباری توانمند و شاخص شده، برخی ضرورتهای دیگر برای گفتن و نوشتن را به حاشیه برده و شاید دفن کرده است. در دادگاههای خانواده، ستمگری بر زنان غوغا میکند، بی آن که رسانهای شوند و کارشناسهای غیرحکومتی نقدشان کنند.
ما، نسل اول از زنانی که با حجاب اجباری رو در رو شدیم، به علت وقوع جنگ هشتساله با عراق، هرچند مجبور بودیم برای حفظ پایگاههای شغلی و ماندگاری در کشور، کمتر پا روی دم دراز حکمرانهای مست قدرت مهیب انقلابی و جنگی بگذاریم. ولی تمام قوانین داخلی کشور را هر طور که میسر بود، نشانه میگرفتیم و افشا میکردیم.
اینجا در نظر ندارم از آن همه بگویم که در مطبوعات وقت ثبت است ولی فقط تاکید دارم چند پرسش ساده و کلیدی را طرح کنم:
۱- چرا این زن توانمند و دانشپژوه حضانت فرزندانش را ندارد؟
۲- دیدار مادر با فرزندانش چگونه بوده است؟
۳- آخرین دیدار با فرزندانش چه زمانی و در کدام شرایط انجام شده است؟
۴- آیا زنان ایرانی و بهویژه وکلای زن به عهده خود نمیبینند تا از این گذشته که با برهنه شدن اعتراضی یک مادر، دیگر حقوق او، سوای حق بر انتخاب پوشش، در پرده نسیان پنهان شده، پژوهش کنند؟ البته کار سخت است؛ کار آهو هم آسان نبوده است.
۵- آیا پزشکان ایرانی و نظام پزشکی وظیفه ندارند از وضعیت سلامت این زن، هرجا که هست، مطلع شوند و داروهای تجویزی برای او را بررسی کنند؟
۶- از آن بیش، گفته میشود آهو در مرکز روانی بهکلی از دسترس کادر پزشکی و پرستاری همان مرکز خارج است و نیروهای امنیتی که میدانیم مجهز به همکاری معدودی پزشک و پرستار بیمرام هستند، او را در چنگال دارند و آمادهاش میکنند برای اقاریر اجباری و خود در کار پیدا کردن شهود قلابی هستند. در این باره چه میتوان کرد؟
حق و تکلیف وکلا، پزشکان، روانشناسان، و جامعهشناسان است تا «خواسته» بازگشایی پرونده طلاق و حضانت این زوج و چگونگی دیدار آهو با فرزندانش را با انتشار دادخواستی سرگشاده مطالبه کنند.
لحظه به لحظه «فمینیسم ایرانی» به جامعه ایران و جهان علامت میدهد. این علامتها نباید فقط در هیاهوی خبری داخل و خارج دیده و شنیده شوند. مراکز علمی، پزشکی، جامعهشناسی و روانپزشکی و محافل زنان با گرایش فمینیسم ایرانی ناگزیرند آهو را در زندگی کوتاهش کنجکاوانه بررسی و فضای خبری، فمینیستی و سیاسی را تا حدودی که ریسک بالایی نداشته باشد، بر نگاه جنسیتزده حکومتی تنگ کنند.