صبح علی الطلوع، آگهی مرگ یکی از دوستان قدیمی را روی صفحه واس آپم میبینم. خبر آنقدر ناباورانه و غافلگیرانه است که اولین حدس و گمانم متوجه یک شوخی بیمزه می شود. اما خبر نه تنها شوخی نبود بلکه بسیار دردناکتر از آن چیزی بود که یک حادثه جدی بنام مرگ میتوانست با خود داشته باشد. خودکشی. آنهم با خشن ترین نوع آن یعنی پریدن از بلندی. پریدن از بالای ساختمانی که دو سال پیش با خوشحالی و ناباوری یک آپارتمان در آن پیدا کرده بود و یکسال نگذشته بود که از همان ساختمان شریک زندگی جدیدش را بعد از طلاقی که یکسال پیش از آن داشته، پیدا کرده بود. نه تنها برای من که بیش از دو سال با او تماسی نداشتم بلکه برای کسانیکه تا آخرین لحظه از نزدیک با او در ارتباط بودند، هم بسیار مشکل بود که او را تا این حد به ستوه آمده از زندگی بدانند که چنین مرگ دردناکی را برای خود انتخاب کند. واکنش اولین دوست مشترکمان این بود که او بعد از عشق جدیدش از طرف همه دوستان و اطرافیانش طرد شده بود و هیچکس نمی خواست نه طلاق او را به رسمیت بشناسند و نه ارتباط عاشقانه جدیدش را. پیداست که بسیار تعجب کنم. همانگونه که شما یقینا تعجب کرده اید. از اینکه ما چگونه به خود اجازه می دهیم که افراد را و به خصوص زندگی خصوصی و زناشویی یک زوج را که سرشار از پیچیدگی و نهفته ها است اینگونه به قضاوت بنشینیم و سپس حکم صادر کنیم و حکم را هم با طرد کردن آن فرد اجرایی نمائیم. و اتفاقا کسانی از ما چنین می کنند که خود سالها به درستی منتقد دادگاههای چند دقیقه ای رژیم و حکمهای ناعادلانه قاضیان آن دادگاهها هستند. در برخورد با تمام رویدادها یک جا و یک تنه بازیگر نقش دادستان و قاضی و اجرای احکام می شویم. اما تاسف من از این رویداد بیشتر از تعجبم از عملکرد غیر منصفانه و ناعادلانه طردکنندگان این دوستمان است. تاسف از اینکه این دوستمان که خود قربانی تنگ نظری و بی عدالتی دوستانش شده است، خود نیز با خشک مغزی و تفکرات ضد دموکراتیک، دیگران را به خاطر عقایدشان طرد کرده بود. از هواداران و فعالان یک سازمان سیاسی بود و دو سال قبل مرا به خاطر انتشار یکی از مقالاتم که به زعم او ضد تفکرات او و سازمان مورد حمایتش بود، علیرغم دوستی ۳۵ ساله، طرد کرده و تمام ارتباطاطش را نیز قطع کرده بود. و حتما دوستان دیگری را هم به دلایل سیاسی دیگری طرد کرده باشد. می بینید که هرچند جنس طرد شدن متفاوت است ولی در ماهیت یکی است. منشا هردو خشک مغزی و بی عدالتی و دور شدن از معیارهای انسانی است. همه خود، هم قربانی هستیم و هم قربانی شده. روند تکرای برخوردهای ما در مواجهه با مسائل اجتماعی و سیاسی. داستان تکرار همه گذشته های تلخی که با قضاوت ها و کج فهمی هایمان نتیجه گیریهای نادرست کردیم و در پس آن تصمیمات نادرست تر اتخاذ نمودیم. و همچنان درگیر و مبتلا به همین کج فهمی ها و دگم اندیشی ها هستیم. نگاهی به اپوزیسیون و اختلاف و تفرقه ای که در تار و پود آن تنیده شده است، گواهی از همین کجفهمی ها، دگم اندیشی ها و قضاوت کردنها و طردکردنهاست.
همدوست جان از دست داده امان و هم طردکنندگانش همه انسانهای شریف و خوش قلبی هستند اما باید دید در ترازوی سود و زیان، کدام سود و زیانش برای جامعه بیشتر است؛ شریف بودن و خوش قلب بودن یا کج فهمی و دگم اندیش بودن؟
یادش گرامی باد
کوردانه به خاطر حفظ بی طرفی مطلب را بدون ویرایش پبلیش نموده است

