کوردانه: پژار ملکی: تحولات خاورمیانە پس از حملە هفتم اکتبر حماس، بەحدی سریع و غیرقابل تصور است کە بەهیچ عنوان نمی‌توان مدعی پیش‌بینی آیندە تحولات سیاسی در این نقطە مهم از جهان را داشت. بەنظر می‌رسد جناح جمهوریخواە امریکا، با همکاری اسراییل [بەعنوان بازوی اجرایی سیاست‌های ایالات متحدە]، اندکی قبل از روی کار آمدن ترامپ در حال اجرای فاز دوم استراتژی جدیدش می‌باشد. و در این نکتە شکی نیست کە با روی کار آمدن ترامپ، سیر تحولات و دیزاین جدید خاورمیانە سرعت بیشتری بەخود خواهد گرفت.

ظاهرا غرب پس از شکست حزب‌اللە و حماس، اکنون را فرصت مناسبی برای حذف رژیم اسد دیدە است؛ وگرنە در دورە اول ترامپ، ایالات متحدە عملا رغبتی بە حذف اسد نداشت و تنها بە شلیک چند موشک کروز از دریای مدیترانە بە تاسیسات نظامی اسد اکتفا کرد. حال آنکە اگر استراتژی ایالات متحدە در آن زمان، حذف اسد از قدرت بود، رژیم بعث سوریە در آن زمان در ضعیف‌ترین موقعیت خود قرار داشت و استفادە اسد از سلاح‌های شیمیایی بر ضد شهروندان خود، بهترین فرصت برای ایالات متحدە بود.

دو جناح رقیب در ایالات متحدە، چە هدف‌شان “صدور دمکراسی لیبرال بە خاورمیانە” باشد، و چە “کسب سود از طریق فروش جنگ‌افزار”، کماکان راهبرد کلان غرب همانی‌ست کە فرانسیس فوکویاما در کتاب پایان تاریخ و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی عرضە کرد: بەوجود آوردن دولت‌هایی مقتدر در خاورمیانە، با دمکراسی لیبرال و اقتصاد قوی.

با ظهور ابرقدرت چین، و تلاش این پدیدە نوظهور برای دستیابی بە بازار اروپا [از طریق خط بندر بصرە بە دریای مدیترانە]، و نیز تلاش ایالات متحدە برای جایگزینی خط انرژی نورد استریم روسیە [از طریق مسیر قطر بە مدیترانە]، بەنظر می‌رسد غرب بازنگری‌هایی را در راهبرد خود در خاورمیانە ایجاد کردە است؛ ولی کماکان، راهبرد همان نظریە فوکویاماست و در این مسیر اجازە تشکیل دولت‌ملت‌های جدید یا خودمختاری‌‌های چپ رادیکال را نخواهند داد. مخالفت با رفراندوم اقلیم کردستان و نیز عدم بە رسمیت شناختن منطقە خودمختار روژاوا [علیرغم اینکە هر دو جبهە هم‌پیمان اصلی‌اش در جنگ با داعش بودند] بەوضوح اثباتی‌ست بر این موضوع.

مسئلە تامین انرژی اروپا، و نیز تقویت ناتو در این راە، از اولویت‌های امریکاست و بەنظر می‌رسد ضمن وفادار بودن بە راهبرد فوکویاما، درصدد هستند تا کشورهایی کە در مسیر خط انرژی خلیج فارس بە مدیترانە هستند را برای سهولت کار بە کشورهایی فدراتیو تبدیل کنند. شرایط برای جبهە سنی عراق مساعد است و درصورت شروع ناآرامی‌های سیاسی در عراق، بە احتمال بسیار زیاد سنی‌های عراق بەمانند کوردها استراتژی خودمختاری از دولت مرکزی را در پیش خواهند گرفت.

این مورد برای ایران نیز قابل تعمیم است و بە دلایل بسیار قوی‌تری، جناح‌های سیاسی غیرمرکزگرا، همگی از همان ابتدا راهبرد فدالیسم را در دستور کار خود قرار خواهند داد. از آنجا کە هدف، تشکیل دولت‌هایی مقتدر با اقتصاد لیبرال می‌باشد، یک ایران فدراتیو ولی یکپارچە، بسیار مطلوب‌تر از یک ایران گرفتار جنگ داخلی برای غرب می‌باشد.

از طرف دیگر، بهترین راهبرد اسراییل برای قطع دائمی ایدئولوژی شیعە فارس با تشیع عراقی و جهان اسلام، این است کە از سیستم فدرالیسم در ایران پشتیبانی کند. در این دیزاین جدید، فدرە کوردستان و الاهواز در جنوب استان ایلام (دشت موسیان – دشت‌عباس) بەهم خواهند رسید و اینچنین یک خط حائل سیاسی میان تشیع فارس و جهان اسلام بەوجود می‌آید. عرب‌های خوزستان بەمانند دیگر ملیت‌های ایران، در طول چند دهە حکمرانی رژیم ملاها بر ایران، یا بە سکولاریسم متمایل شدەاند و یا بە مذهب تسنع گرایش پیدا کردەاند. بنابراین، این خط حائل سیاسی، بە موازات تامین امنیت خط انرژی امریکا، ایضا بەنفع اسراییل نیز می‌باشد.

ولی مسئلە سوریە، همچنان در کانون بحران کنونی قرار دارد و باتوجە بە صبر غرب برای اجرای نقشەهایش، تا زمانیکە ثبات سیاسی در سوریە برقرار نشود، گمان نمی‌رود کە امریکا و متحدش اسراییل، تمایلی برای مداخلە زودهنگام در ایران داشتە باشند؛ مگر اینکە سیر تحولات داخلی ایران بەگونەای پیش برود کە برای حفظ جایگاە خود، مجبور بە مداخلە زودهنگام و ایفای نقش کوردیناشن (هماهنگ کنندە) میان اپوزوسیون ایرانی در دوران گذار شوند.

علیرغم اظهارات ترامپ مبنی بر عدم تمایل ایالات متحدە برای مداخلە در تحولات کنونی سوریە، جابجایی سریع قدرت در این کشور، با نقش موثر و مستقیم امریکا و اسراییل شکل گرفتە است. ترکیە بەعنوان پشتیبان و محرک اصلی نیروهای اسلام‌گرا، بەوضوح نقش پیمانکار این استراتژی را داشتە و همانگونە کە مقامات ایرانی نیز اذعان داشتەاند، از مدت‌ها قبل کشورهای عربی نیز رایزنی‌هایی با ایران و ترکیە در این موضوع داشتەاند.

رژیم بشار اسد در مدت بسیار کوتاهی سقوط کرد و علت آن نیز مشخص است: خواست و منافع غرب، درست مانند سرنگونی رژیم قذافی آن را مجاب می‌کرد. رژیم سرکش اردوغان کە پس از سرنگونی دولت اخوانی مصر هم‌اکنون نقش رهبری اسلام اخوانی را ایفا می‌کند، همزمان با اختلاف با عربستان، با غرب نیز اختلافاتی دارد؛ بەهمین جهت، هدف این کشور از ایفای نقش پیمانکار این استراتژی، گرفتن امتیازات ویژەای از غرب بودە است کە مهم‌ترین آن را می‌توان بە “برگرداندن چند میلیون آوارە سوری بە کشورشان” و نیز “گرفتن تضمین از دولت جدید امریکا برای یک حملە تمام‌عیار بە روژاوا” می‌باشد.

این کشور از سال 2018 کنترل منطقە کوردنشین عفرین را در اختیار دارد و بەدلیل وجود پایانەهای انتقال خط انرژی موردنظر غرب در ترکیە (از قطر و بندر بصرە تا دریای مدیترانە)، و قرار گرفتن عفرین در این مسیر انتقال انرژی، بەنظر می‌رسد کە اردوغان علیرغم سقوط بشار اسد، قصدی برای پایان اشغال در کوتاەمدت را ندارد. ترکیە قبلا در سال 1939 علیرغم جمعیت کم ترکها و کوردها در استان انطاکیە، این استان مهم و بندری را از سوریە جدا و طی یک رفراندم حکومتی، هاتای (انطاکیە) را بەخاک خود ملحق کرد؛ امریکە از نظر آنها برای عفرین نیز قابل تعمیم است و چە بسا با درنظر گرفتن “میثاق ملی”، نقشەای مشابە برای تمام مرز 910 کیلومتری‌اش با سوریە را درنظر دارد.

علیرغم همپیمانی ایالات‌متحدە با کوردها در روژاوا بر علیە داعش، و نیز نیاز اسراییل بە کوردها در مقابل نیروی تازەنفس و پیش‌بینی نشدە اسلامگرایان در رژیم جدید سوریە، هنوز مشخص نیست کە راهبرد ایالات متحدە در مورد زیادەخواهی‌های ترکیە چیست. غرب بر اساس منافع کلان خود، بجز کشورهای ناتو دوست و دشمن دائمی‌ای ندارد و همانگونە کە ترامپ در دورە ریاست جمهوری خود و هنگام حملە ترکیە بە منبج، از “فرشتە نبودن کوردها” سخن گفت، ممکن است در یک توافق جدید، مانند توافق سال 2018 و واگذاری عفرین، با این خواستە ترکیە موافقت نمایند. تضعیف روسیە در سوریە و بخصوص بنادر طرطوس و لاذقیە در شرایط جدید، تعداد بازیگران را کاهش دادە و ترکیە راحت‌تر می‌تواند با ایالات متحدە وارد مذاکرە شود؛ خصوصا اینکە نیروهای اسلامگرای جانشین رژیم اسد، پیادەنظام و نیروی نیابتی ترکیە در سوریە بودە و غرب نیز بەخوبی آن را می‌داند.

از طرف دیگر، هنوز موضع سیاسی گروە اسلامگرای طرفدار اردوغان در برابر خودمختاری روژاوا هنوز مشخص نیست و ممکن است با تحریک مستقیم اردوغان، بەزودی نبرد بزرگی در مناطق مرزی بین این دو گروه سیاسی-نظامی روی دهد. اگرچە راهبرد امریکا کماکان همان راهبرد سال 1992 می‌باشد و آن کشور بەراحتی پایگاەهای خود را تخلیە نمی‌کند، ولی پیش‌بینی ناپذیر بودن ترامپ و نیز مغز اقتصادی و تجارت پیشە وی، ریسک درگیری با ترکیە و تحریرالشام را برای کوردها در روژاوا بیشتر می‌کند.

کوردها در باشور (اقلیم کوردستان عراق) از دیرباز همپیمان سنتی ایالات‌متحدە بودە و آن کشور برای دفاع از کوردها در عراق، در دهە نود میلادی حتی اقدام بە ایجاد منطقە پرواز ممنوع در نوار مشخصی از مرز بین مناطق کوردنشین و عرب‌نشین کرد. ولی کوردها در روژاوا (مناطق کوردنشین سوریە) بە تازگی بە همپیمان ایالات‌متحدە تبدیل شدە و وابستگی ایدئولوژیک ایالات متحدە را در این مورد محافظەتر می‌کند.

آن کشور در ابتدای جنگ داخلی سوریە، تمایلی برای هم‌پیمانی با کوردها نداشت و تنها پس از اظهارات هنری کسینجر، تشکیل نیروهای ق.س.د (جای گرفتن کوردها در نیروهای سوریە دمکراتیک) و قدرت‌گیری داعش، امریکا حاضر بە پشتیبانی از کوردها شد. چەبسا اگر دوراندیشی هنری کسینجر قبل از مرگش نبود، تمام نیروهای معارض در سوریە و نیز ترکیە، از تمام جهات بە کانتون‌های روژاوا حملە می‌کردند. بدون‌تعارف باید گفت کە علیرغم ایدئولوژی چپ رادیکال حاکم بر روژاوا، کوردها موجودیت‌شان را بە موازات جانفشانی، مدیون هنری کسینجر و تصمیم آن‌زمان کاخ سفید می‌باشند.

کوردها در روژاوا، اگرچە توانستند علیرغم سرکوب تمام مخالفین بەدست اسد، موقعیت سیاسی خود را حفظ نمایند و در ائتلاف جهانی علیە داعش جای گیرند، ولی هرگز نتوانستند موقعیت سیاسی روژاوا، و حتی نام جدید آنجا (یعنی مناطق خودگردان شمال و شرق سوریە) را در عرصە بین‌المللی بە ثبت برسانند. و این موضوع، خطر بزرگی‌ست کە حتی بیش از ترکیە و نیروهای تازەنفس اسلامگرا در دولت مرکزی سوریە، آن بخش از کوردستان را تهدید می‌کند.

بدون‌ هیچ تعارفی، ایدئولوژی چپ رادیکال خودمدیریتی‌های روژاوا و ارتباط موثر این فدرە سیاسی با پەکەکە در قندیل از عوامل این رویکرد منفی غرب در برابر روژاوا بودە است؛ چە بسا اگر این فدرە تازە تاسیس کوردی، می‌توانست در طی یک فرایند دمکراتیک، زمینە را برای یک رقابت میان نیروهای چپ و لیبرال در انتخابات آزاد فراهم کردە و از شعارهای ایدئولوژیک دست بکشد، شانس بسیار بیشتری برای ثبت سیاسی این فدرە کوردی در عرصە بین‌المللی داشت.

این مهمِ سیاسی، نە تنها برای خودمدیریتی‌های روژاوا، بلکە برای پەکەکە نیز بەصراحت قابل تعمیم است و بدون تعارف باید گفت کە اگر موسسان پەکەکە درک صحیح‌تری از اوضاع سیاسی و ماهیت جنگ سرد داشتند، هرگز درصدد برنمی‌آمدند تا یک کشور عضو ناتو را (هرچند حق‌بەجانب نیز بودە باشند) تجزیە کنند. و شاید بەجای چپ رادیکالی که ریشە در کمونیسم شوروی داشت، بەسوی دمکراسی لیبرال (بەعنوان محبوب‌ترین نظام‌ سیاسی جهان) و یا سوسیال دمکراسی قدم برمی‌داشتند. و غم‌انگیزتر اینکە علیرغم دست کشیدن از مبارزە استقلال‌طلبانە و تلاش برای کنفدرالیسم از سال 2004، بەنظر می‌رسد کە سایە پرنسیب‌های شوروی، همچنان بر فراز آن سازمان می‌چرخد و بە دلیل ترس دنیای غرب، جنگ با ترکیە پس از دهەها همچنان برای کوردها فرسایشی و بدون دستاورد ملموس است.

4

اینکە ایالات متحدە در سال 2024، بە موازات اقلیم کوردستان سلاح‌های دفاع هوایی را در اختیار مبارزان کورد در روژاوا قرار دادە است، بەمعنی قبول ایدئولوژی پەکەکە و بەرسمیت شناختن ساختار سیاسی روژاوا نیست؛ چە بسا دەها برابر همین سلاح‌ها اندکی قبل از خروج امریکا از افغانستان، برای طالبان بەجا گذاشتە شد. و سادەلوحانە است اگر فکر کنیم کە ایالات متحدە، با دستان خودش نظام سیاسی‌ای را بە‌رسمیت خواهد شناخت کە دو سال قبل از دستگیری اوجالان، سی‌آی‌اِی آن شیوە تفکر را به “ویروسی کە باید جلویش گرفت” تشبیە کردە بود. ترکیە عضو ناتو، دور کردنش از روسیە و امنیت بمب‌های هستەای امریکا در پایگاە هوایی اینجرلیک، اولویت امریکا نسبت بە کوردها خواهد بود.

روژاوا، یحتمل در میسر خط انتقال انرژی غرب قرار دارد. و خط دیگر، بە موازارت همان خط در مناطق عرب‌نشین پایین روژاوا قرار دارد. بنابراین، ایالات متحدە تلاش خواهد کرد کە برای امنیت این دو مسیر انتقال انرژی، با وارد کردن نیروهای لیبرال و بوجود آوردن یک دمکراسی پایدار، امنیت آنجا را تامین کند. بەدلیل وابستگی کوردها در روژاوا بە امریکا و همپیمانانش، دو راە بیشتر وجود ندارد: کوردها یا بە اصلاحات ساختاری تن خواهند داد، نیروهای لیبرال را وارد یک انتخابات عادلانە خواهند کرد و موجودیت خود را حفظ خواهند کرد، یا همچنان بەصورت مارژینال (حاشیەای) خواهند ماند، ترکیە نوار بزرگی از قلب‌شان را خواهد کند، و با تمام شدن کار امریکا در سوریە، در برابر ترکیە و اسلامگراها تنها خواهند ماند.

متاسفانە، بسیاری هنوز در آن ساختار فکری درست مانند رهبران ایدئولوژیک شوروی سابق فکر می‌کند و از نظر آنها رفورمیست‌ها، لیبرال‌ها و جریان روشنفکری جامعە، خیانتکار و جریانی انحرافی هستند و باید بەهر ترتیبی از رشد آنها در سازمان (و در اینجا روژاوا) جلوگیری کرد. درصورتیکە پس از فروپاشی شوروی سابق، اکثریت افکار عمومی جامعە در کشورهای خاورمیانە و اروپای شرقی، از طبقە تاثیرگذار “رفورمیست و لیبرال”ی می‌باشند کە توسط “روشنفکران” تغذیە می‌شوند و اتفاقا همگی از مخالفان سرسخت “ایدئولوژی” (همان طبلی کە پەکەکە در قرن 21 بر طبل آن می‌کوبد) می‌باشند.

این شیوە تفکر، باعث ترس بیمارگونەای از لیبرالیسم، جریان روشنفکری و اصلاحات تدریجی در میان طرفداران‌‌ این نظام فکری و رهبران روژاوا شدە است کە بدون دانستن میزان محبوبیت لیبرالیسم در جهان آزاد، از طرفی راە را بر ثبت بین‌المللی روژاوا می‌بندند و از طرف دیگر هر جریان لیبرالی بەراحتی در زمرە خائنان قرار می‌گیرد. و این گروەها، از آنجا کە بدون مطالعە سیاسی، عینا گفتمان کادرهای ایدئولوژیک را بازگو می‌کنند، نمی‌توانند ببینند کە در یک نظام سیاسی ایدئولوژیک، بستە و ضد لیبرالیسم، هرگز فلسفە، روانشناسی، هنر و دیگر علوم انسانی رشد نمی‌کنند. و از قضا همین علوم انسانی باعث رشد اندیشە و پایداری یک دمکراسی هستند.

کوردها اگرچە در روژاوا توسط ترکیە و اسلامگراها رسما محاصرە شدە و تنها هم‌پیمانشان عملا امریکاست، مرتبا بر طبل مواضع ضدسرمایەداری می‌کوبند. اگرچە گفتە می‌شود کە “مظلوم کوبانی” اخیرا اختلافاتی با فرماندهی کوهستان (قندیل) پیدا کردە و مواضع نرم‌تری در قبال غرب در پیش گرفتە، اما هنوز بەطور قطع نمی‌توان این خبر را تایید کرد. همچنین هنوز مشخص نیست کە علیرغم احتیاج روژاوا بە نیروی نظامی و سیاسی غرب، فرماندهی کوهستان (قندیل) چقدر توانستە این واقعیت را ببیند و در مواضع خود تجدیدنظر کند.

تحولات در خاورمیانە بار دیگر سرعت گرفتە و بەنظر بار دیگر کوردستان همچنان کانون این درگیری‌ها خواهد بود. استراتژی کلان غرب، جلوگیری از تجزیە کشورها، ایجاد دولت‌های مقتدر لیبرال با اقتصاد قوی، و فدرە کردن کشورهایی خواهد بود کە در مسیر انتقال انرژی خلیج فارس بە مدیترانە هستند (ایران، عراق، سوریە، و احتمالا ترکیە). و می‌دانیم کە غرب، هروقت ارادە کند، در کوتاەترین زمان ممکن چهرە سیاسی یک منطقە را عوض خواهدکرد. اظهارات و ترس مقام‌های ترکیە مبنی بر بمباران پایگاەهای نظامی‌شان از طرف اسراییل نیز در همین راستاست. اینکە مدیران روژاوا (چە با کوهستان در ارتباط باشند یا نە) تن بە اصلاحات سیاسی و وارد شدن احزاب لیبرال بە پروسە انتخابات خواهد داد، در آیندەای نزدیک مشخص خواهد شد و در ارتباط با موجودیت خودمختاری روژاواست.

مدیران روژاوا (و یا پەکەکە) باید تصمیم سرنوشت‌ساز خود را بگیرند؛ یا باید بر طبل “چپ رادیکال”، “آرمان کنفدرالیسم خلق‌های خاورمیانە”، “از بین بردن مرزهای دولت‌ملت” و “شکست دادن سرمایەداری” کوبید، یا باید “تن بە یک اصلاح ساختاری داد”، “اجازە فعالیت بە احزاب لیبرال داد”، “همەچیز را بە صندوق‌های رای واگذاشت” و “از یک قتلعام دیگر در روژاوا جلوگیری کرد”. در برهە کنونی، دیگر بحث بر سر “حزب من و حزب رقیب” نیست؛ در این برهە از تاریخ کوردها، بحث بر سر موجودت یا قتلعام یک ملت است.

اردوغان و دولت باغچەلی بەعنوان رهبران دو جریان تاثیرگذار امروز ترکیە، اخیرا تلاش‌هایی را برای کنترل اوضاع و ارتباط با عبداللە اوجالانی را آغاز کردەاند کە عملا سال‌ها در انزوای سیاسی قرار گرفتە و اطلاع چندانی از تحولات روز منطقە ندارد. این دو جریان غالب ترکی، درصدد هستند تا درصورت بروز ناآرامی بیشتر در منطقە، کوردها را با حربە “مذاکرە و حل مسئلە کورد” در کنترل داشتە و این‌چنین از مداخلە موثر آنها در ایران و سوریە منصرف کنند. در اینکە سرنوشت هرگونە مذاکرات احتمالی‌ای بە شکست می‌انجامد، شکی نیست و بە احتمال زیاد، تلاش آنها برای استفادە ابزاری از اوجالان برای کنترل پەکەکە بە شکست می‌انجامد. ولی این موضوع بەهیچ‌وجە بەمعنی این نیست کە پەکەکە همچنان می‌تواند با دست باز بە سیاست‌ورزی در منطقە بپردازد؛ آپدیت سیاست، اطلاع از خطرات پیش‌ رو و چارەیابی اساسی، امری‌ست ضرور و واجب.

همانگونە کە پەکەکە در روژهلات درصدد است تا پروژە “دمکراسی مستقیم” را بە موازات پروژە رقبایش (دمکراسی پارلمانی مدنظر دمکرات و کوملە و تمام جریانهای سیاسی ایران) پیش ببرد و سال‌ها در ترکیە نیز همین راهکار را در پیش گرفتە، باید در روژاوا نیز اجازە شروع چنین پروسەای را بدهد؛ حال چە نیروهای مدعی دمکراسی غیرمستقیم لیبرال را وابستە بە دشمن! بداند، و چە آنها را مستقل قلمداد کند. واضح است کە این روند، در ارتباط مستقیم با موجودیت خودمدیریتی‌های لرزان روژاوایی می‌باشد کە هر لحظە ممکن است همپیمانانش بە دلایل سیاسی تنهایش بگذارند. مسئلە در اینجا، در حقیقت جدیت مظلوم کوبانی (فرماندهی ارشد سیاسی و نظامی روژاوا) در مورد طرحی‌ست کە همین اواخر برای “نشست با گروەهای سیاسی مختلف” پیشنهاد کردە است. ضرورت چنین پروژە کلانی نیز آشکار است: جهان اربابانی دارد کە از امکانات نامحدودی برخوردارند و بەراحتی اجازە رقیب جدیدی در عرصە فلسفە سیاسی را بە هیچ جریانی نمی‌دهند. اربابان کنونی جهان، اگر در عرصه فلسفە احساس کنند کە آلترناتیوی و رقیبی در مقابل‌شان ظهور کردە، حتی بیشتر از یک تهدید نظامی متعارف درصدد حذف آن برخواهند آمد. بنابراین، علت همکاری ایالات متحدە با این ساختار فکری، یحتمل امید بە رفورم آن بە مرور زمان است؛ وگرنە همەچیز را در آیندە انکار و امحا خواهند کرد.

فرماندهی کوهستان و فرماندهی نظامی-سیاسی روژاوا باید “بدون تعارف با خود” و صراحت بە این مسئلە بیاندیشند کە: از دست دادن بخش دیگری از خاک کوردستان [مانند فاجعە اشغال عفرین] مهم‌تر است یا تن دادن بە رقابت دمکراتیک با رقبای سیاسی. واضح است کە اگر نیروهای مخالف ( همانها کە مظلوم کوبانی پیشنهاد مذاکرە با آنها را مطرح کردە، چە آنها را خائن بدانند و چە رقیب لیبرال) بە عرصە رقابت سیاسی روژاوا وارد می‌شدند، اشغال عفرین بە مراتب تبعات بدتری برای اردوغان داشت؛ این مورد را باید بدون تعصب مورد واکاوی قرار داد.

این مورد، آزمون بزرگ اندیشەهای اوجالان است و نمایان‌گر این مهم کە آیا مجریان این ایدئولوژی توان تحمل رقبای سیاسی را دارند و یا اینکە صرفا ایدئولوژی از خاک کوردستان برایشان مهم‌تر است. اگر پەکەکە توانست در “سرزمین غیرسیاسی”ای مانند روژاوا، و با کمک نیروی نظامی پروژە دمکراسی مستقیم را بەکرسی بنشاند، رهبرانش باید بدانند کە در هر سە بخش دیگر کوردستان، با شهروندانی مواجەاند کە درس‌های سیاسی را از برند و بەراحتی نمی‌توان هر اندیشەای را بە آنها قالب کرد. استفادە از ظرفیت سیاسی و قانونی باشور (اقلیم کردستان و بارزانی‌ها بەعنوان نیروی هژمون آن) امری‌ست کە بەنظر تصمیم‌گیران مستقر در کوهستان بدان نیاندیشیدەاند. و می‌دانیم کە تاثیر ورود پیشمرگەهای باشور بە کوبانی در جنگ داخلی سوریە، فقط تاثیر نظامی نبود!

وقتی کە در جریان جنگ داعش، فرماندهان نظامی پەکەکە با عالی‌ترین مقام سیاسی حزب دمکرات کوردستان عراق (آقای مسعود بارزانی) می‌نشینند، می‌توان در شرایط کنونی و قبل از یک جنگ گستردە دیگر در روژاوا نیز بدان اندیشید. چرا کە نە؟ مسئلە در اینجا، نە منافع حزبی، کە سرنوشت کوردها در قرن بیست‌ویک و دیزاین جدید خاورمیانە توسط نیروی هژمونیک جهان است. و همە بەخوبی می‌دانند کە در عرصە سیاسی دشمن دائمی وجود ندارد؛ همانگونە کە نیرویی بەعنوان “شر مطلق” در عرصە نظری و جهان واقع وجود ندارد. دوست و دشمن را انسانها و جریانهای سیاسی بر اساس نگرش‌شان مشخص می‌کنند.

کنترل منبج پس از چندین سال، در کوتاەترین زمان ممکن بە دست نیروهای متحد اردوغان افتادە و خود او نیز درست یک روز پس از سقوط رژیم اسد اعلام کردە کە “دو یا سە ماە آیندە برای ترکیە و جهان حیاتی‌ست”؛ این مورد، بەوضوح نشان از “نقشەای فوری” دارد کە ترکیە درصدد است آن را بە مدیریت جدید ایالات متحدە بقبولاند. شاید نتوان از اجرای نقشەهای قریب‌الوقوع ترکیە اردوغانی جلوگیری کرد، ولی می‌توان با درایت و دوراندیشی و همچنین ترجیح منافع کورد بر ایدئولوژی حزبی، از یک فاجعە سیاسی و قتلعام بزرگ جلوگیری بەعمل آورد.

مایکل روبن سیاستمدار و تحلیلگر امریکایی آشنا بە مسائل کوردستان، اخیرا در مقالەای بە این نکتە اشارە می‌کند کە: کوردها مرتبا اعلام می‌کنند کە ما هیچ دوستی بجز کوهستان نداریم، ولی در واقع این اختلاف درونی و عدم خواست جدی‌شان برای ائتلاف سیاس‌ست کە وضعیت اکنون‌شان را رقم زدە؛ گفتەای کە بسیار بجا و تحلیلی دقیق از وضعیت امروز کوردهاست. و راهکار این فاجعە در بهبوبە بحران کنونی، تن دادن بە اصلاحات سیاسی و نشست با رقبای سیاسی در کوردستان است؛ وگرنە، تنها نیرویی کە از این اوضاع سود می‌برد، مانند گذشتە دشمن است.

دمکراسی در یک سرزمین، بدون‌ هیچ تردیدی، بەواسطە رقابت بین دو جریان سوسیال دمکرات و لیبرال دمکرات بەوجود می‌آید؛ نە رویکرد ایدئولوژیک و ارجحیت منافع حزبی بر سرنوشت یک ملت.

پایان