کوردانه: محمدرضا اسکندری: در سیاست جهان، اگر کسی از یک حزب جدا شود، با هویت تازه به میدان میآید. اما در ایران، ما با پدیدهای وارونه روبهرو هستیم: کسانی که مسیرشان را صدوهشتاد درجه عوض کردهاند، اما هنوز با پرچم گذشته ظاهر میشوند تا فریب دهند.
چند چپگرای سابق حزب توده و اکثریت که امروز در اروپا زندگی میکنند. آنها سالها پیش از چپ بریدند و به صف سلطنتطلبان و حتی حامیان نتانیاهو پیوستند. با این حال، همچنان عنوان «چپ» را یدک میکشند تا در محافل سیاسی، خود را نمایندهٔ یک سنت فکری معرفی کنند که در عمل سالهاست به آن خیانت کردهاند.
هیچ چپِ واقعی از شکنجههای ساواک دفاع نمیکند.
هیچ چپِ واقعی دزدیهای خاندان پهلوی را توجیه نمیکند.
هیچ چپِ واقعی بمباران غیرنظامیان و نسلکشی در غزه را «کار درست» نمیداند.
این افراد هویت سیاسیشان را فروختهاند، اما چون جرئت معرفی چهرهٔ واقعی خود را ندارند، هنوز از برند «چپ» برای منافع راست افراطی استفاده میکنند. غافل از اینکه راست افراطی، روزی که دیگر به آنها نیاز نداشته باشد، همانها را با شعار «مرگ بر سه مفسد» به زبالهدان سیاست خواهد انداخت.
بحران هویت سیاسی و سوءاستفاده از اعتبار گذشته: چالش جداشدگان از چپ در ایران
محمدرضا اسکندری:
مقدمه
در بسیاری از نظامهای سیاسی دموکراتیک، هویت حزبی و فکری افراد تابعی روشن از عضویت و فعالیت آنان است. هر شخص، تا زمانی که در یک حزب یا جنبش سیاسی فعالیت میکند، بخشی از آن چارچوب هویتی محسوب میشود. اما هنگامی که از آن جدا میشود، قاعده بر این است که با نام و تفکری تازه، مستقل از گذشته، به فعالیت ادامه دهد. این روند در دنیای مدرن امری بدیهی است؛ نمونههای آن را میتوان در اروپا، آمریکای شمالی و حتی بخشهایی از آمریکای لاتین دید که سیاستمداران، پس از تغییر مسیر فکری، هویت جدیدی را شفاف معرفی میکنند.
وارونگی قاعده در ایران و خاورمیانه
در ایران و بسیاری از کشورهای خاورمیانه، این قاعده بهشکل معکوس اجرا میشود. جداشدگان از احزاب، بهویژه زمانی که در اقلیت قرار دارند، غالباً تلاش میکنند نام و برند سیاسی سابق خود را حفظ کنند، حتی اگر فعالیت کنونیشان در تضاد کامل با آن باشد. این موضوع در احزاب سراسری و منطقهای به یک معضل مزمن بدل شده و بهویژه در دهههای اخیر زبانزد فعالان سیاسی شده است.
نمونه مثبت: تجربه کردستان
در مقابل این روند منفی، باید از حرکت مثبت برخی احزاب کردستان یاد کرد. در سالهای اخیر، احزابی که روزی بهدلیل اختلافات قدرت از هم جدا شده بودند، با درک هزینههای انشعاب، دوباره به سمت ادغام و همکاری حرکت کردهاند. ادغام دو حزب دموکرات کردستان و تلاش برای نزدیکی شاخههای مختلف کومله، نمونههایی روشن از این بلوغ سیاسی هستند. این رویکرد نشان میدهد که شفافیت و همگرایی، میتواند جایگزین پراکندگی و سردرگمی هویتی شود.
چپ روسی سابق و راست افراطی امروز
در سوی دیگر ماجرا، گروهی اندک از فعالان سابق جریانهای چپ روسی – بهویژه حزب توده و سازمان اکثریت – پس از فروپاشی شوروی و مهاجرت به اروپا، مسیر سیاسی خود را بهطور کامل تغییر دادهاند. برخی بهسرعت به حامیان لیبرالیسم اقتصادی و سرمایهداری جهانی تبدیل شدند و حتی به همکاری با احزاب راست افراطی و پوپولیستی در اروپا پرداختند.
تغییر گرایش، بهخودیخود ایرادی ندارد؛ آزادی اندیشه ایجاب میکند که هر فرد بتواند مسیر تازهای انتخاب کند. اما مشکل آنجاست که این افراد، بهجای تعریف هویت جدید، همچنان از عنوان «چپ» بهره میگیرند تا به فعالیتهای خود اعتبار ببخشند، حتی زمانی که با جریانهای سلطنتطلب یا رهبران راستگرای افراطی همپیمان میشوند.
از ژینا تا بزککردن چهره سلطنت و نتانیاهو
پس از خیزش «ژینا»، شماری از این چپگرایان سابق، با حضور در محافل سلطنتطلب و نزدیکشدن به خاندان پهلوی، تلاش کردند این پیام را به داخل و خارج ایران برسانند که «چپ واقعی» اکنون با بازگشت سلطنت یا حمایت از اسرائیل مشکلی ندارد. برخی حتی تا جایی پیش رفتند که در کنار نتانیاهو – چهرهای که بسیاری از نیروهای مترقی و چپ اسرائیل نیز او را مسئول جنایات جنگی میدانند – ایستادند و از سیاستهای سرکوبگرانه و حتی حمله به ایران دفاع کردند.
تناقض آشکار با ارزشهای چپ و لیبرالیسم
هیچ جریان چپ یا حتی لیبرال واقعی، از شکنجههای ساواک، فساد گستردهٔ خاندان پهلوی، حمله به غیرنظامیان یا نسلکشی در غزه حمایت نمیکند. دفاع از چنین رویکردهایی نه با ارزشهای عدالتخواهانهٔ چپ سازگار است و نه با اصول آزادیخواهانهٔ لیبرالیسم. در عمل، این افراد امروز از نظر فکری و رفتاری، فرسنگها از چپ فاصله دارند.
تجربه جهانی و پیامدهای آینده
در تجربهٔ کشورهای اروپایی، افرادی که از یک جریان سیاسی جدا میشوند و به جریانی متضاد میپیوندند، شفافیت را رعایت میکنند و با نام و برند تازه فعالیت میکنند. این کار، هم برای خودشان اعتبار میآورد و هم مانع از مخدوششدن حافظهٔ تاریخی جامعه میشود. اما در ایران، حفظ عنوان «چپ» برای پیشبرد اهداف راستگرایانه، تنها نوعی فرصتطلبی است که در نهایت حتی از سوی همان جریانهای راست افراطی نیز تحمل نخواهد شد. تاریخ نشان داده که این نیروها، پس از بهرهبرداری کوتاهمدت، متحدان موقت خود را کنار میگذارند و گاه به دشمنان علنیشان بدل میکنند.
جمعبندی و توصیه
برای حفظ صداقت سیاسی و سلامت فضای عمومی، ضروری است که فعالان سیاسی پس از تغییر مسیر فکری، با هویت تازه و آشکار وارد صحنه شوند. ادامهٔ فعالیت با عنوانی که سالها پیش کنار گذاشتهاند، نهتنها نوعی فریبکاری سیاسی است، بلکه به حافظهٔ تاریخی ملت آسیب میزند و باعث سردرگمی نسلهای بعد میشود. شفافیت هویتی، نشانهٔ شجاعت سیاسی و احترام به شعور جمعی است؛ فضیلتی که بیش از هر زمان دیگری به آن نیاز داریم.
