اخبار روز: فعالیت های انتخاباتی ریاست جمهوری ۱۴۰۳ تمام شد و شرم آن در تاریخ ایران برجای می ماند. آن چه در این چند روزه شاهد بودیم، میدان داری کسانی بود که به هر روشی آویختند و امکانات گسترده رسانه ای حکومت اسلامی، از رادیو و تلویزیون و میتنگ ها و تریبون های خیابانی – که به نحو شگفت آوری «آزاد» شده بود، تا صدها سایت و رسانه بزرگ و کوچک را وسیله ای کردند تا ایران را از آرمان های بلند و خواست تغییر و زندگی بهتر خالی کنند و به وعده های حقیرانه ای که ولایت فقیه آگاهانه به سوی ان ها پرتاب کرده است، راضی سازد.
«مبارزه ی انتخاباتی» این روزهای ایران، انتقام از خیزش ژینا، زن زندگی آزادی و قهرمانی ها و قهرمانان آن بود. وعده های دروغ و حقیرانه را پیش کشیدند تا آرمان های بلند این خیزش مردمی را به پس پرده برانند و بر آن ها گرد فراموشی بپاشانند و رسوایی و نفرت از استبداد در این خیزش پرشکوه را، با آرایی که قرار است شکاف میان آن ها و ملت را به هم آورد، التیام بخشند.
واضح ترین کلام در این مورد را فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران گفته است: «حضور مردم در انتخابات پرکردن خشاب نیروهای مسلح است، بیایند، حالا به هرکسی که دوست دارند رای بدهند.»
همه کس چه اصلاح طلب و چه محافظه کار و چه آن ها که شیفته ی این نمایش شده اند، می دانند سناریو این نمایش را علی خامنه ای نوشته و شش نفر را طوری در کنار هم چیده اند که نه خطری متوجه نظام سازد، که آبرویی هم برای آن بخرد. سخن بر سر آن ها نیست که انتخابات را به فرموده «تکلیف» می دانند و در جستجوی آن هستند که «آقا» به کدام کاندیدا «نظر» دارد. آن ها هیچ وقت نه تنها از مردم نبوده اند، که در برابر مردم قرار داشته اند، در صف آن ها از جمله می توان کسانی مثل مصطفی پورمحمدی قاتل هزاران تن از زندانیان سیاسی و فرزندان شریف مردمان این آب و خاک را دید.
سخن بر سر «اصلاح طلبانی» است که به ارزان ترین قیمت معامله بر سر «آبان خونین» و «خیزش ژینا» را، که اساسا به آن ها تعلق نداشته؛ دستمایه ی «لطف آقا» کردند به امید آن که بار دیگر پست و مقامی بگیرند و در حکومت پذیرفته شوند و چه بسا ننگ دیگری برای خود بخرند. آن ها عامل هیچ جنبش و حرکتی نبوده اند، که به آن ببالند، آن ها موقعیت امروزی خود را از هیچ مبارزه و ایستادگی به دست نیاورده اند. نفس دیکتاتور بوده است که بر آن ها دمیده و زنده شان کرده است تا زامبی وار روانه نبرد با قهرمانان خیزش ژینا شوند.
«اصلاح طلبانی» که این روزها میدان دار شدند، راست ترین و خائن ترین سیاستمداران حتی به ایده های اصلاح طلبانه بودند. در جایی که کسانی مانند میرحسین موسوی، مصطفی تاج زاده و سعید مدنی سکوت کردند، نوبت به میدان داری کوتوله هایی رسید تا در این مستی و مدهوشی رویای قدرت، شانس خود بیازمایند، مردگان را احضار کرده به صف نخست بیاورند و حمایت کسانی مانند «ناطق نوری» و مشتی آیت اله فراموش شده ی عهد عتیق از کاندیدای بی مایه خود را در بوق کنند و به عرش ببرند و به حمایت حسن روحانی و جواد ظریف از این نامزد بی مایه ی فخر بفروشند، محمد خاتمی را بار دیگر به میدان آورند تا وعده «تکرار» بدهد. در نمایش آن ها همه چیز بوی کهنگی و ارتجاع می داد.
در این نمایش انتخاباتی آرمان های نیکا شاکرمی ها غایب بود؛ میدان به دست کسانی افتاد که به آن راضی اند تا به جای مبارزه علیه حجاب اجباری، به وعده های کسی دل ببندند که معقتد است به دختران باید از دوران مدرسه آموزش داد حجاب خود را رعایت کنند.
کمپ انتخاباتی مسعود پزشکیان، کمپ آن هایی بود که هم با روحانی راه می آیند، هم با خاتمی و هم با هر کسی که روی خوش و مقامی به آن ها وعده دهد. آن ها که می خواهند نام این نامزد کوتوله های اصلاح طلب را بر روی ورقه ی رای بنویسند، لشکر ناامیدانی هستند که از اوضاع کنونی خسته و ناراضی اند، امید خود را به تغییر و تحول از دست داده اند. خود می دانند با رای خود هیچ چیز به دست نمی آورند، اما بسیار چیزها از دست می دهند. هیچ چشم اندازی برای فردای بهتر ندارند. هیچ نقشه ای برای بعد ندارند، می دانند اگر کاندیدایشان فردا مطیع «آقا» به حرف های نیم بند خود پشت کرد، هیچ قدرت و اراده ای برای مواخذه او ندارند، زیر رایشان را آسان فروخته اند؛ سیاستشان از این ستون به آن ستون است و تیراندازی را می مانند که تیری در تاریکی می اندازند، بدون آن که امید داشته باشند این تیر به هدف بخورد، چون دیگر هدفی برایشان نمانده است. جامعه ی ایران این استیصال را چندین بار تجربه کرده است و به نتیجه ای نرسیده است.
کمپین های انتخاباتی ۱۴۰۳ بازگشت مردگانی بود که جنبش زن، زندگی، آزادی آن ها را به خاک سپرده بود. تجربه ی همین چند ساله ی اخیر کشور ما نشان می دهد، آن چه قاعده تغییر است، دی ۹۶، آبان ۹۸ و اعتراضات مردمی ۱۴۰۱ است. اگر قرار باشد تغییری در ایران صورت بگیرد، که صورت خواهد گرفت، آتش آن از خاکستر این جنبش ها برخواهد خواست و این بار این مردگان را به همان جایی می فرستد که شایسته ی آن هاست. صدای پیشقراولان یک چنین جنبشی را همین حالا در خیابان ها، جایی که سرانجام تعیین کننده است، می شنویم: عدالتی ندیدیم، ما دیگه رای نمی دیم!